نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

شبی با موسیقی در عمارت موسی خانی

دیشب برای اولین بار به یه شِبه کنسرت موسیقی بردیمت. گروههای مختلف موسیقی شهربابک به مناسبت اعیاد شعبانیه یه برنامه تهیه دیده بودن و مینواختن. روز قبل خاله لیلا گفته بود که به این مراسم دعوتن و بابایی هم که دعوت بود قرار گذاشتیم که سعی کنیم بریم! دیروز هم تو شک که بریم نریم خاله لیلا زنگ زد که من شام هم درست کردم که اونجا میریم تا دیروقت گشنه نمونیم. این یعنی که باید بریم و من خوشحال شدم. از خواب عصر که بیدار شدی برای اینکه تو کارِت تعجیل بندازم و غُرغُر نکنی گفتم "بیا لباستو عوض کنم با نسرین بریم عمو آهنگ بزنه" و تو تکرار کردی "عمو آهنگ بزنه". پوشیدی و راه افتادیم. تو راه با نسیرین و محمدجواد که بخاطر تو مهمون ماشین ما شده بودن کلی کِیف...
17 تير 1390

من و آنتاها و ساینا

هوش و حواس مامان فریبا در حد تیم ملی، نه لالیگا یا شاید هم بیشتر!!! آخه چطور ممکنه لینک دوست جونای منو ندیده باشه. چطور ممکنه مامان آناهیتا و ساینا  بهش آدرس داده باشن و نره بهشون سر بزنه. خاله زینب عزیزم، خاله صالحه جونم، مامانِ منو ببخشید. دیدم دیگه بهم سر نمیزنین. نگو گفتین این مامان نیروانا چه از دماغ فیل افتاده ایه که ما که کنارشیم و همش باهاشیم نمیبینه. تو رو خدا به حساب حواس پرتیش بذارین نه بی معرفتیش. دوستای خوب من! پیوند وبلاگیمون مبارک. آنتاها این عکس خوشکلت رو به افتخارت میذارم اینجا تا منو ببخشی. ساینا جونم زودتر ببینمت الهی بیشتر دوست بشیم با هم. ...
15 تير 1390

نوزده ماهگي به صرف رزاولا Rozeola

بعد يه شهربازي توپ كه زدي به بدن خوشگلك! شب تب كردي؛ دوشنبه پيش رو ميگم. تا صبح دو بار قطره خوردي تا تبت بياد پايين. صبح اومدم اداره و نشد آپ كنم. نگرانت بودم. ظهرم كلاس داشتم و عصر كه برگشتم خونه تبت همچنان ادامه داشت. تصميم گرفتيم ببريمت كرمان تا چهارشنبه كه هنوز تعطيل نشده بتوني دكتر بري. با توجه به اوضاع عموميت و گلاب به روتون كه تازه شروع شده بود، بيماري ويروسي تشخيص داده شد و تجويز صبر براي بهبود با اندكي شربت ديفن و استامينوفن. اما تب همچنان مي تبيد و تو بيقرار بودي نازنين. جمعه صبح بود كه ديدم شكم و پشتت گلبارون شده. دونه هاي قرمزي كه خبر از يه علت جديد ميداد و بازم مجبورمون كرد كرمان بمونيم و بازم بريم دكتر. گلي به جمال خاله گل...
12 تير 1390

تصویرها می گویند - نیروانا در اصفهان

نقطه ي پايان سفر نصف جهان بود. شهري كه براي من بيشتر از سي و سه پل و زاينده رود و نقش جهان و چه و چه و چه، هست. شهري كه براي حدود 5 سال در آن زيستم، نه، زندگي كردم با همه ي تلخي و شيريني هاش. شهري كه بهترين دوستاي زندگيمو اونجا پيداكردم. چقدر كوچه و خيابوناش رو گز كردم. شاد يا ناشاد كنار زاينده رودش نشستم و به آبي كه ميرفت خيره شدم. اوههههههه كه چقدر خاطره دارم من از اصفهان ... و زيباترين خاطره ي من وجود خونه و خونواده ايه كه انگار خونه و خونواده ي خودمه. هميشه وقتي از بي مهري خوابگاه و خوابگاهيا دلم ميگرفت بارم رو ميبستم به قصد اونجا، پناهم بود تو اون تنهايي و غربت. ميرفتم و يه جون تازه و حال خوش پيدا ميكردم و برميگشتم به غربت دان...
6 تير 1390

فرهنگ لغات نیروانایی (شماره 4)

چرخُلک: چرخ فلک خوراس: سوراخ دَیود: درآورد پسرگُلی: پدرسوخته (با عرض معذرت؛ نیروانا وقتی شیطنتش به درجه ی بالایی می رسید ناخودآگاه این اصطلاح رو بکار میبردیم. بعد دیدیم زشته که حرف بد بگیم و اون طوطی هم یاد بگیره. اینه که با کمی تغییر در چنین مواردی بهش میگفتیم : "پسردوخته" و نیروانا بجاش میگه "پسرگلی". بامزه اینجاست وقتی کاری انجام میده که حد بالای شیطنت توش هست یا حتی قصد انجام اون شیطنت رو داره قبلش میگه "پسرگُلی"و با یه مکث و سکته ی خیلی بامزه هم میگه، جوری که ما هم دیگه همین اصطلاح رو بکار میبریم برا یادآوری شیطنتاش) ...
6 تير 1390

برای مریم جونی که تازه پیداش کردیم

دوستای خوبم که دلتون غنج میزنه برا کمک به دیگران. این مریم عزیز ماست که الان احتیاج به کمک داره. من اتفاقي از توي وب چرخي و لينك دوستان بهش رسيدم. چيز زيادي ازش نميدونم ولي دلم گواهي ميده كه دلش درياست. هرجور ميتونين بهش كمك كنين برام كامنت بذارين شماره كارت بدم و البته كه از چشم باز خداوند پنهان نمي ماند هر آنچه به فرزندانش نيكي كنيم. ...
4 تير 1390

ترانه هاي درخواستي

عشق شعر و ترانه و آوازي و خيلي دوست داري ترانه هاي مورد علاقه ات رو برات بخونم. وقتي تو ماشين حوصله ت سر ميره، وقتي تو حموم مشغول آب بازي هستيم، وقتي شير ميخوري يا وقتي آخر شب هرچي شير ميخوري خوابت نميبره. منم سعي ميكنم هرچند شكسته بسته ولي با حفظ ريتم و آهنگ برات بخونم و خوش باشيم. يه چند تا از ترانه هايي كه خيلي دوست داري و بايد آرشيوشون كنم برات يادگاري اينا هستن: "سوسن خانوم(اسنون)" از Barobax (كه از بدو تولد با تغيير نام سوسن به نيروانا برات ميخوندمش) "Broken Angel" و" Googooli" از آرش "بري باخ" از منصور "نفس من" از افشين "از دست تو" و "اي جان" از كاميار انواع ترانه هاي ابي (ايبي)  (كه تازه صداش هم تشخيص ميدي ...
1 تير 1390

تجربه ي ارتفاع براي كوهنورد كوچك

به مدد تابستون شهربازی شهر ما تعطیل نیست و این یعنی بزرگترین موهبت الهی تو این گوشه ی دنیا. چرخ فلک رو از ناهارخوران گرگان کشف کردی. یه دایره ی گنده که می چرخید از دور توجهت رو جلب کرد و هی از تو ماشین می خواستی بگیریش. وقتی از کنارش رد شدیم هی اشاره کردی و خواستیش. یادم نیست چقدر تقلا کردی ولی ما بهت قول دادیم که بر می گردیم کنارش تا ببینیش و تو هم مثل یه آدم بزرگ منطقی مثل همیشه که بهت قول میدیم و عمل میکنیم خیالت راحت شد و آروم گرفتی. خلاصه تو راهِ برگشت روبروی چرخ فلک وایستادیم و تو هی دست دراز کردی که "دستی نیشی (دستم نمیرسه)" و میخواستی بگیریش. بردمت اونطرف بولوار و رفتیم تا دقیقاً زیر چرخ فلک رسیدیم که از دیوار شهربازی زده ب...
29 خرداد 1390

میسی بابایی، مَنون، خواهٍشُدَم!

این مراتب تشکر فراوان نیروانا در آستانه ی روز پدر از بابایی عزیزشه که بالاخره به وعده وفا کرد و استخر شن براش ساخت. نه حالا خود شما قضاوت کنین، باباحامد بهترین بابای دنیا نيست؟ بابايي من خودم ديدم كه چكش رو محكم رو انگشتت كوبيدي و چه دردي كشيدي. ديدم چقد خاك خوردي وقتي شنها رو الك ميكردي و چقدر كمرت درد گرفت بعد از تموم شدن الك اون همه شن. من همه ي اينا رو ديدم و مهمتر از همه عشقي رو كه در تمام وجودت نسبت به من داري و همون باعث ميشه اينقدر برام زحمت بكشي با تمام وجود احساس مي كنم و مي بينم. من و مامان خيلي دوسِت داريم بابايي ساده ي مهربون من! روزت مبارك. همه ي روزهاي عمرم مديون توام. اين تمام عشق و شادي منه كه توي اين عك...
25 خرداد 1390

تصويرها مي گويند - نيروانا در ابيانه

وقتي ابيانه رسيديم كه هم گرم بود و هم ما خيلي خسته. اونجا هم كه به يمن قدوم مبارك گاز شهري تمام كوچه هاش رو كانال كنده بودن، با اون گرما و اون شيب زياد و نيرواناي توي بغل، راه رفتن خيلي مشكلتر مي شد. زياد نمونديم و كلاً حال نكرديم. فقط يه چند تا عكس گرفتيم كه يادمون باشه چه شكلي بود تا بعدنا سر يه فرصت مناسب قبراق و سرحال بريم دوباره ببينيمش. عكس اين خانوم مهربون هم كه در مغازه شو با روي گشاده برومون باز كرد و اجازه داد نيروانا دامن محلي ابيانه رو (خودشون بهش ميگن شلوار) بپوشه و عكس بگيره به خودش و خونواده ش تقديم ميكنم. ...
25 خرداد 1390