تصویرها می گویند - نیروانا در اصفهان
نقطه ي پايان سفر نصف جهان بود. شهري كه براي من بيشتر از سي و سه پل و زاينده رود و نقش جهان و چه و چه و چه، هست. شهري كه براي حدود 5 سال در آن زيستم، نه، زندگي كردم با همه ي تلخي و شيريني هاش. شهري كه بهترين دوستاي زندگيمو اونجا پيداكردم. چقدر كوچه و خيابوناش رو گز كردم. شاد يا ناشاد كنار زاينده رودش نشستم و به آبي كه ميرفت خيره شدم. اوههههههه كه چقدر خاطره دارم من از اصفهان ... و زيباترين خاطره ي من وجود خونه و خونواده ايه كه انگار خونه و خونواده ي خودمه. هميشه وقتي از بي مهري خوابگاه و خوابگاهيا دلم ميگرفت بارم رو ميبستم به قصد اونجا، پناهم بود تو اون تنهايي و غربت. ميرفتم و يه جون تازه و حال خوش پيدا ميكردم و برميگشتم به غربت دانشگاه. اين پست رو تقديم ميكنم به مادر، پدر ، مريم، منا و احسان كه نقشبند بهترين خاطرات من از نصف جهانند.
اينم نيروانا در اولين سفرش به اصفهان:
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نيروانا و چه بسا خودم دلمون ميخواد همينجا و همين لحظه از همه ي كسايي كه اين سفر رو برامون به شيريني عسل كردن قدرداني كنيم:
از باباجان و مادرجون با همه ي صبر و بزرگواريشون، خاله رويا و عموحميد با همه آغوش بازشون براي نيروانا و شيطنتاش، از خاله مهري عزيز كه اگه اونقدر از قائمشهر زنگ نميزد و هي دعوتمون نميكرد با روي باز شايد اصلاً به اين سفر نميرفتيم، مديونشيم همه ي اوقات خوش اين سفر رو و چقدر دلش درياست و آب و آيينه و چقدر پيشش بهمون خوش گذشت، با اون خونواده ي نازنينش:پدر و مادر گرامي، اكبر آقا، آرمين و آرميتا. از خاله آذر كه خود عشقه با حسين آقاش كه تازه دل باصفاش رو يافتيم و امير و عسلش. از خاله اعظم با خونواده ي گرمش كه الحق خود خود مهمون نوازين. از خاله رادك و دو تا فرشته ي نازش. از خاله منيژه و همسرش. از خاله فرح عزيز با آقا مهرداد و آرتين كوچولو كه يه عروسك هاپوي خوشكل به نيروانا يادگاري داد. از خاله فاطي و علي آقا و عماد و جواد با اون كباب مشتي كه توي اون خونه ي عجيب و قشنگ مهمونمون كردن. از آقاي پدر و خانوم مادر، احسان، مريم و مناي عزيز كه نيروانا اولين پيانو نوازي عمرشو تو بغل اون نشست و روي پيانوي او نواخت، به چه زيبايي و ماهرانه، انگار كه تو بهشت هم پيانو مينواخته.
اگه نوازش دستاتون نبود همه ي گلهاي باغ مي مردن. دوسِتون داريم و دلمون ميخواد بازم ببينيمتون. زود زود بيايين پيشمون.