هوای باز نوشتن دوباره زنده شده
دچار ملال شده م، از اینکه چقدر وقته نمیتونم برات بنویسم. از اینکه نوشتن عاشقانه ی خاطرات رو برای تو و خودم و خونواده، بسنده کرده م به چسبوندن چند تا عکس و نهایت چند کلمه داستان اون عکس توی اینستاگرام. از اینکه روزها عین برق و باد و با کلی خاطره های تلخ و شیرین میگذره و من اگرچه تلاش میکنم که از لحظه هام بیشترین استفاده رو ببرم ولی چیزی یادگار نمیکنم که بعدها با خوندنش حس اون لحظه دوباره شادم کنه. زیبای من! بر عکس خواسته و نگرانی های من داری زود زود بزرگ میشی و قد میکشی، چون ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند. فقط قد ظاهریت نیست رعنای من که قد فکر و احساساتت هم لحظه به لحظه بلند و بلندتر میشه. احساس استقلالی ...