نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

تصویرها می گویند - نیروانا در اصفهان

نقطه ي پايان سفر نصف جهان بود. شهري كه براي من بيشتر از سي و سه پل و زاينده رود و نقش جهان و چه و چه و چه، هست. شهري كه براي حدود 5 سال در آن زيستم، نه، زندگي كردم با همه ي تلخي و شيريني هاش. شهري كه بهترين دوستاي زندگيمو اونجا پيداكردم. چقدر كوچه و خيابوناش رو گز كردم. شاد يا ناشاد كنار زاينده رودش نشستم و به آبي كه ميرفت خيره شدم. اوههههههه كه چقدر خاطره دارم من از اصفهان ... و زيباترين خاطره ي من وجود خونه و خونواده ايه كه انگار خونه و خونواده ي خودمه. هميشه وقتي از بي مهري خوابگاه و خوابگاهيا دلم ميگرفت بارم رو ميبستم به قصد اونجا، پناهم بود تو اون تنهايي و غربت. ميرفتم و يه جون تازه و حال خوش پيدا ميكردم و برميگشتم به غربت دان...
6 تير 1390

تصويرها مي گويند - نيروانا در ابيانه

وقتي ابيانه رسيديم كه هم گرم بود و هم ما خيلي خسته. اونجا هم كه به يمن قدوم مبارك گاز شهري تمام كوچه هاش رو كانال كنده بودن، با اون گرما و اون شيب زياد و نيرواناي توي بغل، راه رفتن خيلي مشكلتر مي شد. زياد نمونديم و كلاً حال نكرديم. فقط يه چند تا عكس گرفتيم كه يادمون باشه چه شكلي بود تا بعدنا سر يه فرصت مناسب قبراق و سرحال بريم دوباره ببينيمش. عكس اين خانوم مهربون هم كه در مغازه شو با روي گشاده برومون باز كرد و اجازه داد نيروانا دامن محلي ابيانه رو (خودشون بهش ميگن شلوار) بپوشه و عكس بگيره به خودش و خونواده ش تقديم ميكنم. ...
25 خرداد 1390

تصويرها مي گويند - نيروانا در لاهيجان خونه ي خاله رادك

سرزمين شمالي ايران سرزمين بهترين دوستاي مامانيه نيروانا جونم! اينو هميشه يادت باشه كه تكه هايي از قلبم اونجا پيش دوستايي كه تو سخت ترين شرايط زندگي باهام بودن و ياريم كردن ميزنه. خاله آذر،‌ خاله اعظم، خاله رادك و خاله سادينا كه نتونستم تو اين سفر ببينمش. گيلان هميشه سبز بخاطر دلهاي مهربون اوناست كه سبزه. دلم ميخواد بزرگ كه شدين، تو و عسل و اميرعباس و يلدا و هيوا و آرياي خاله سادينا كه هنوز نديدمش خاطرات ماها رو زنده نگه دارين و دوستيمون بهتون ارث برسه. رشت خونه ي خاله آذر نشد عكس بگيريم ولي اين عكسهاي خونه ي خاله رادك تو ادامه ي مطلب تقديم به اوناست كه يادشون تو دلم هميشه جاودانه. ميبوسيمشون.     ...
24 خرداد 1390

تصویرها می گویند - نیروانا در ماسوله

روز ماسوله یه روز بیادموندنی تمام عیار بود. خیلی خوش گذشت. اول که تو ابرا بودیم و مه. بعدم یه بارون جَرجَری زد تا جایی که بابایی که رفته بود برامون دنبال چتر، خیس خالی از وسط راه برگشت. آخه راه ماشینو گم کرده بود، از بس همه جا به همه جا کوچه ها راه داشت. ما هم زیر یه بالکن به تماشای بارون وایساده بودیم. خودِ بهشت بود اونجا. جای همه سبز. بارون که وایساد رفتیم سراغ ماشین که برگردیم بابایی دلش نیومد گفت پایین پارک میکنم یه دور دیگه بزنیم اینجا و ما هم که بساط عکس با لباس محلی رو دیدیم شوقان و ذوقان پریدیم پایین. رفتیم لباس پوشیدیم و با هزار ترفند تن نیروانام لباس کردیم و عکس گرفتیم. البته از اونجایی که دوربین ما دقیقاً در مواقع حساس ی...
22 خرداد 1390

تصويرها ميگويند - نيروانا در بندر انزلي

خيلي دوست دارم نيروانا شن بازي رو رسماً شروع كنه. غير رسميش رو كه از هفت هشت ماهگي و با ور رفتن به خاكهاي گلدونايي كه با جرأت تمام هنوز از سر راهش جمع نكرده بوديم شروع كرده قربونش برم. حالام كه تاتي تاتي ميكنه تو حياط و كلي باغچه و خلاصه صفا. كلي وقته كه ميخوام يه استخر شن براش راه بندازم. خواستم چوبي يا پلاستيكيش رو بخرم بابايي هنرمند گفت: "وقتي من هستم و ميتونم چوبيش رو درست كنم چرا بخري؟" بيشتر از يك ماهه كه شنش رو داريم اما استخرش هنوز ساخته نشده. البته قول مردونه داده شده كه اين چند روز تعطيلي پيش رو ياورش استاد بشه. تا خدا چي بخواد. اما اولين شن بازي نيروانا تو ساحل يه ويلا نزديك نمك آبرود بود كه چنان سرتاپاش رو پُرِ شن كرد كه تا توي...
17 خرداد 1390

تصويرها مي گويند - نيروانا در رامسر

كاخ موزه پهلوي - هواي ملس و باران نم نم نيروانا اينجا كلي حال ميكنه با تاتي تاتيش. زمين خيس و نم نم بارون كنجكاوي اون رو براي كشف پديده هاي جديد برمي انگيزه. يك كشف جديد - تاتي تاتي در سطح پوشيده از سنگريزه اين نقطه ي كفشدوزكي كه هي ميره برميگرده نيرواناست. حظي ميبره از اين بازي. هرچند وسطش هي ميخوره زمين، اصلاً عين خيالش نيست. يه چيزايي هم اون وسط پيدا ميكنه روي زمين و طبق معمول ميذاره دهنش و تا ما بجنبيم به طرفش يا قورتش ميده يا بي خيالش ميشه. حتماً نوش جونش شده ديگه. خسيس نباشيم. يه كم ميكرب هم بد نيس واسه وجود آدم. خلاصه اين بهترين برداشتي بود كه نيروانا از موزه ي پهلوي داشت. البته با يه مجسمه...
11 خرداد 1390

اولين چهار كلمه اي ها

هر چي كلمه ميگفيم عينشو يا دست كم نود درصد عينش رو تكرار ميكردي طوطيك! كم كم خودت جمله هاي دو سه كلمه اي ميگفتي از قبيل " اونجا بيشي"(اونجا بيشينم)"، بابا اَسنون بيذار"(بابا آهنگ سوسن خانوم بذار)، "مامان تُدايي خوب؟"، و ... اولين جمله ي چهار كلمه ايت به نظرم "ني ني مواظب خودت باش" بود كه قشنگ و كامل اونم در جاي خودش بكار ميبرديش. اما اين چهار كلمه اي دوم بدجوري جذاب بود و تو دل همه نشست. ميخوام برات ثبتش كنم يا اگه شد قابش كنم به يادگار. اما چيه اون اول جريانش رو بنويسم: توي ماشين مشغول شيرخوردن بودي و منم مشغول صحبت با بابايي. از اونجايي كه بعضي وقتا (موقع دندون در آوردن) اوضاع گوارشت بهم ميريزه و بعكس همه ي بچه هاي ديگه كه گلاب بروتو...
10 خرداد 1390

تصويرها مي گويند - نيروانا در نمك آبرود

گل من تو از همه گل تري   آخ جون يه ني ني ديگه سنت تأمل كردن در مقابل ني ني ها همچنان ادامه داره و نيروانا اينبار به اين ني نيِ ناز گير داده. حيف اسمش يادم رفته. مي بوسمش.   نيرواناي عشق گل ...
10 خرداد 1390

تصويرها مي گويند - نيروانا در قائمشهر

نيروانا در جنگل جوارم قائمشهر  ديدن توپ هميشه نيروانا رو هيجان زده ميكنه. فرقي نداره مال كيه اون ميخوادش. اينجام به توپ يه ني ني گير داده بود كه ما مجبور شديم بريم ميونجيگري تا با هم بازي كنن. بابايي گفت عكس ميونجيگريم رو برا برنامه ي 90 ميفرسته  بقیه در ادامه ی مطلب هُنّي (ضم ه و تشديد ن) (هندونه) يكي از چيزاي ديگه اي كه نيروانا رو به وجد مياره هُني است. اينجام كنار يه رودخونه اطراف قائمشهره كه نيروانا داره با هُني خورونش حال ميكنه و همه رو ميخندونه.   گلوپ بعد از مراسم هُني خوران نوبت به سنگ پراني ميرسه كه بازم يه پديده ي جديده برا نانا. اينجا هي سنگ ميندازه تو آب و به تقليد از م...
10 خرداد 1390
1