نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

سیندرلا عروس شد!

با مشخص شدن تاریخ عروسی عمو حمید و خاله رویا افتادم به صرافت خرید لباس عروس برای تو شازده خانوم. دلم میخواست اولین لباس عروست رو تو عروسی کسی بپوشی که خیلی دوسِت داره و دوستِش داریم. چون وقت گشتن توی فروشگاهها رو نداشتم و از طرفی هم یه دوست نازنین دارم که همه رقم سفارشهای این مدلی منو به جان می پذیره و با کلی زحمت، دقیقاً همون چیزی رو که میخوام فراهم میکنه  زودی بهش ندا دادم و اونم لبیک گفت مثل همیشه با رویی باز. خاله گلنازت رو میگم عزیزم همون دوستِ گلم که قبلاً هم ازش یاد کردم تو خاطراتت اینجا. یه ماهی مونده به مراسم که گلناز جون گفت ممکنه اونی که تو ذهن منه گیر نیاد و اگه هم بیاد قیمت بالاست، از ترس اینکه بی لباس بمونی دایی حسین و ...
19 خرداد 1391
23723 0 31 ادامه مطلب

مهدكودك پاندايي با طعم شيرين نيايش و برق نگاه زهره

از اول سفرمون ميرم آخر سفرمون تا زيباترين خاطرات رو با هم داشته باشي و دوستاي عزيزم هم راحت تر ارتباط برقرار كنن.  دو تا سفر قبليمون به مشهد يه جايي رو با پيشنهاد عموحميد مهربون و خاله رويا (عروس و داماد عزيز) كشف كرده بوديم كه در هر حالتي و زماني بردن اسمش به وجدت مي آورد و اگه بيقرار بودي آرومت ميكرد:  كلوپ پاندا اين بار هم براي اينكه تو شلوغيا و برو بياهاي قبل و بعد از عروسي، از شادي و تفريح تو غافل نشيم، توي وقتاي اضافه ي سر ظهر و بعد از ظهر كه نميشد به كار ديگه اي رسيد ميدويديم سمت كلوپ پاندا كه سركارخانوم اسمش رو گذاشتين: مهدكودك پاندايي!!! و خيلي هم مناسبه اين اسم گذاريت. بقول باباي نيايش يه مهدكودكه كه مامان و باب...
8 خرداد 1391

پنج شنبه ی عزیز

        زهره ی عزیزم! نمیدونم چرا مسئولیت این کار رو به من سپردی و اجازه دادی این خاطره ی مشترک از زبان من حکایت بشه. خیلی تواضع بخرج دادی دوست خوب من ولی خب حالا که قراره این راز با قلم من افشا بشه، خدایا به امید تو: نسبتاً دیر فهمیدم که  نیایش نازنین و مامانش  هم یه جورایی مجاور امام رضا هستن وگرنه شاید توی سفرهای قبلی این روز فرشته از راه میرسید. یه 5 شنبه ی عزیز، 21 اردی بهشت 91، توی شهری که همه جوره به دلم پیوند خورده، توی جایی که میگن الماس شرقه و یه مجتمع تجاری شلوغ که اگه صدبار هم قرار بذاری و هی آدرس بدی به سختی میشه به وصل رسید، مغازه ی اول نه، دوم نه، سوم، در حالیکه من...
5 خرداد 1391
1