نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

راه رفتن

شوق فراووني به راه رفتن داري نوپاي من. هي ميگي "تاتا" و منظورت اينه كه كفش به پا كني و بزني تو حياط و بعدهم كوچه. هنوز راه رفتنت كامل نشده عشق پله نوردي داري. بماند كه عشق به ارتفاع كه تو طالعته از همين حالا آشكار شده در وجودت. مكانهاي تفريحي مورد علاقه ات ميدوني كجاهاست؟ روي انواع و اقسام ميزها و دراورها از ميز آينه ي پذيرايي گرفته تا جاكفشي دم در. خلاصه يكي دو روزه  ظهر كه ميام خونه بايد لباس تنت كنم و عليرغم هوايي كه هنوز يه كم بوي بهار داره و بيشتر سرده تا بهاري، تو كوچه بگردونمت. ولي عجب كيفي داره دستاي كوچولوت رو تو دستم بگيرم و پا به پاي تو همراه آهنگ قدمهاي كوتاه تو قدم بردارم. اينجوري لذت راه رفتن رو احساس مي كنم؛ فار...
9 فروردين 1390

دِيه نتُن !

نيروانا جان، خيلي دلم مي خواد همه ي كاراي بامزه ات رو ، شيرينكاريات رو و همه ي خوشمزه بازيايي كه درمياري و هي خودت رو بيشتر تو دل ما جا ميكني بنويسم. ميدوني تازگيا يه اصطلاح ياد گرفتي كه وقتي ميگي قند تو دلم آب ميشه. يه روز كه پيش آريا بوديم و داشت گريه ميكرد بهونه ي مامانش رو ميگرفت بهت گفتم "نيروانا جان بگو آريا گريه نكن" و تو با اون صداي دلنشين و زيرت تكرار كردي " آييا ديه نتن". طوطي من ! حالا هر وقت هر ني ني گريه ميكنه تو ميگي "ديه نتن". ميدوني بامزه ترش چيه ؟ كه وقتي خودتم گريه ميكني يهو وسطش ميگي "ديه نتن، ني ني ديه نتن"!!!!!!! پي نوشت : آريا دوست عزيز نيرواناست كه فقط 24 روز از نيروانا بزرگتره. من و مامان آريا كه از قبل با هم...
9 فروردين 1390

ريحانه كوچولو

ديشب ريحانه جون و مامان باباش از رفسنجان اومدن خونمون. چقد از ديدن يه دوست خوشحال شدي عزيزم. از اينكه ريحانه عروسك خرسي هات رو هوا مينداخت كيف مي كردي و غش غش مي خنديدي. از اينكه پشتي ها رو رو زمين گذاشت و از روشون مي پريد كلي لذت بردي و هي خواستي تو هم روي اونا بالا بري و پايين بپري. قربون تو كه اينقد با همبازيات بهت خوش ميگذره. البته ريحانه جون ببخشه كه برا خودش خانوميه ولي من مجبور شدم بخاطر اينكه نيروانا جونم فرق بين اين ريحانه و ريحانه -خانوم طاهر - رو بفهمه بگم ريحانه كوچولو . نيروانا تو خوب ارتباط بين افراد رو درك مي كني چون تا گفتم "ريحانه داره مياد خونمون" ذوق زدي و گفتي "طاهر". يا وقتي ميگم "بريم خونه عزيز" ميگي "مشتا (مجتبي)، آريا...
9 فروردين 1390

نخستين سلام، نخستين گامها

سلام اين وبلاگ زماني متولد شد كه نيرواناي عزيز ما نخستين گامهاي زندگيش رو برميداره. قربونش برم تازه شروع كرده به تاتي تاتي. براي ما (من و بابا حامد) و خودش خيلي هيجان انگيزه كه رو پاي خودش وايميسته و با هزار زحمت يه قدم يه قدم برميداره و هي تلوتلو ميخوره تا نيفته. اگه براتون جالبه يه تيكه از اين لحظه هاي قشنگ رو براتون ميذارم. اميدوارم نيرواناي عزيز ما بعدها هر وقت خواست تو هر راهي قدم بذاره و هي سختش شد و هي خواست ولش كنه اين تصويرها رو ببينه و ثابت قدم بشه تو راهش. فداش بشم. يه ويديوي كوتاه از تاتي نباتي نيروانا -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------...
9 فروردين 1390