تصويرها ميگويند - نيروانا در بندر انزلي
خيلي دوست دارم نيروانا شن بازي رو رسماً شروع كنه. غير رسميش رو كه از هفت هشت ماهگي و با ور رفتن به خاكهاي گلدونايي كه با جرأت تمام هنوز از سر راهش جمع نكرده بوديم شروع كرده قربونش برم. حالام كه تاتي تاتي ميكنه تو حياط و كلي باغچه و خلاصه صفا. كلي وقته كه ميخوام يه استخر شن براش راه بندازم. خواستم چوبي يا پلاستيكيش رو بخرم بابايي هنرمند گفت: "وقتي من هستم و ميتونم چوبيش رو درست كنم چرا بخري؟" بيشتر از يك ماهه كه شنش رو داريم اما استخرش هنوز ساخته نشده. البته قول مردونه داده شده كه اين چند روز تعطيلي پيش رو ياورش استاد بشه. تا خدا چي بخواد.
اما اولين شن بازي نيروانا تو ساحل يه ويلا نزديك نمك آبرود بود كه چنان سرتاپاش رو پُرِ شن كرد كه تا توي پوشكش هم مجبور به رُفت و روب شديم. البته يه ني ني ناقلا اونجا بود كه با بيلچه ش هي شن مي پاشيد رو سر و صورت ناناي طفل معصوم. و تقصير اونم نبود نيروانا هنوز كوچولو و بي تجربه بود و ياد نداشت چيكار كنه. شب قبلش كه رسيديم اونجا پاي برهنه روي شنها راش بردم تا يه پوشش جديد سطح رو تجربه كنه و طفلي چه تجربه ي گروني، كف پاش پُرِ تَرَك و پوسته شد كه تا همين ديروز پريروز هر از چند گاهي نيروانا رو به خودش مشغول ميكرد. پوست پاش رو ميكَند و ميگفت : "ني ني ناخونِ (ناخنت بجاي انگشت) چي شده؟"
وليكن شن بازي رسمي با ابزار و ادوات و لباس رزم و زره و سپر طبق تصاويري كه ملاحظه ميفرماييد مربوط ميشه به ساحل قوي بندر انزلي. در ادامه ی مطلب ملاحظه بفرمایید:
و اینم فیگور فاتحانه پس از اتمام عملیات: