گنجشك لالا
عنوان یه مراسمه که از شش ماهگیت (که سرِ کار رفتن من از سر گرفته شد) تا سفيد سفيد ادامه داشت.
همچنین به محلی هم که توش این مراسم انجام میشه اطلاق میشه.
یکی از دغدغه های ما تو شش ماهگیت چگونه خوابوندنت توسط بابایی در هنگام ظهر و بعداز ظهر بود يعني وقتی که من حضور نداشتم. بقیه موارد رو که به برکت آغوش گرم من و شیرخوران میسر میشد. یه جور گهواره ی سنتی هست که هنوزم شاید خیلی جاها استفاده ازش رایج باشه که تو ولایت ما بهش میگن"گاچو" و به گویش زادگاه بابایی بهش میگن "بَچو". نمیدونم روزی که تو این نوشته ها رو میخونی به تاریخ پیوسته باشن یا نه ولی با تمام وجود سعی میکنم برات نگهش دارم. البته اینی که تو داری نسخه مدرنیزه شده ی گاچوِ ه عزیز دلم. یه پارچه ی برزنتی که از دو طرفش دو تا میله ی چوبی رد کردن و با دو رشته ی دوتایی طناب به یه حلقه رسوندنش و اون حلقه ها هم هر کدوم به یه طرف دیوار قلاب شدن. من که از ناهار برمیگشتم اداره تو و بابایی با یه آداب خاص سراغ گنجشک لالا میرفتین. اوایل که کوچیکتر بودی پروسه با چالشهای کمتری روبرو بود. بابايي شروع ميكرد به خوندن: گنجشك لالا،سنجاب لالا، آمد دوباره، مهتاب لالا ..." و تو خواب ميرفتي. كم كم كه بزرگتر شدي و از اون پست ترانه هاي درخواستي به بعد، تا اين مراسم به سلامتي با بخواب رفتن تو ختم به خير بشه هي اسم تمام دوستان و فاميل و افراد مورد علاقه ت رو به زبون مياوردي و بابايي هم بايد برات شعرش رو ميخوند. يك يك اعضاي خانواده نامشون بر زبان آورده ميشد و يادي ازشون ميكردي تا خواب ميرفتي. خيلي مراسم جالبي بود. بعضي وقتا كه من خونه بودم به دليل تعطيلي يا مرخصي از نزديك شاهد اجراي اين سمفوني زيبا و تلاش هر دوي شما براي رسيدن به آرامش بودم. اوايل برات بزرگ بود جاي خوابت ولي كم كم كه بزرگ شدي و قد كشيدي هي اندازه ت شد و گذشت تا اينكه پاهات ازش آويزون ميشد ولي همچنان جاي گرم و نرم و خوبي براي خوابوندنت بود. بعد از سفيد سفيد يه روز عصر برگشتم خونه و ديدم توي همون تختت خوابيدي و از گنجشك لالا خبري نيست. به گفته ي بابايي چون صبحش رو در منزل آريا به رقص و پايكوبي شديد مشغول بودي خودت جلوي تلويزيون گيج خواب شدي و نيازي به اونهمه مراسم نبوده. از چند وقت به عيد هم انگار خواب بعدازظهرت مختل شده. بجاش به محض اينكه توي ماشين قرار ميگيري و راه ميافته (البته غير از موقع صبح) خوابت ميبره. اين نخوابيدن بعداز ظهرت باعث ميشه برا شب انرژي كم بياري و داستانهايي درست بشه كه زياد جالب نيست. تو فكر اينيم كه جايگزين درستي براي گنجشك لا لا پيدا كنيم يا حداقل همونو ادامه بديم ولو اينكه دست و پاهات ازش آويزون شده باشه و بابايي طفلكي هم همچنان كف كنه از شدت خوندن لالايي