نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

بازم مريض شدي :(

1390/8/7 9:20
نویسنده : مامان فريبا
6,184 بازدید
اشتراک گذاری

هي كوچولوَك، بازم يه ويروس خفن گرفتي و خودت و ما رو درگير يه جنگ طاقت فرساي ديگه كردي. از اوايل هفته ي پيش كه آبريزش بيني و سرفه ت شروع شد به خيال اينكه حساسيت سراغت اومده دلخوش بوديم و نميدونستيم چه روزهاي سختي پيش رو هست. اما امروز پنجمين روزيه كه انواع آلام از تهوع و بالا آوردن و اسهال و تب و سوختگي پوست و ضعف و گرسنگي و ... تو رو رنج ميده و البته گاهي هم غرغر من كه كلافه شدم از اينهمه رنجي كه تو ميكشي و نامهربوني ميكنم باز با خود تو كه به دردات اضافه كنم. چه مامان جفاكاري هستم نه؟! ببخش طفلك معصوم ببخش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

منامامان الینا
7 آبان 90 9:58
عزیزم فریبا جون اینقده حرص نخور فدات
همش تقصیر این هوای بد پاییزیه که پر از ویروس و مریضی بچه هاست
مواظب فرشته کوچولومون باش


مرسي مناي خوبم. آره ميدونم عزيزم كه جبر زمانه. ولي نميدوني چقدر ضعيف شده. باور ميكني نميتونه وايسه. همه ش خوابيده يا حداكثر نشسته و البته بيقراره براي بغل شدن. از سه شنبه هيچي نخورده و همين آب و شير هم كه خورده يا بالا مياره يا گلاب به روتون از اونطرف دفعش ميكنه. يه بغض گنده دارم. مرسي كه اومدي و دلم رو با دلداريت گرم كردي. تو هم مواظب خودت باش و توي اين هوا زياد بيرون نرو كه در امان باشي از شر اين ويروسها. اليناي عزيزم رو بنواز.
مامان ساينا
7 آبان 90 13:16
الهي بميرم واسه اين فرشته كوچولو.زودزود خوب بشو


ممنونم صالحه ي عزيز براي دعاي قشنگت.
سميرا
7 آبان 90 13:44
سلام.تو هم مامان خيلي مهربوني هستي هم خاله ي مهربوني.( به قول نيروانا )خلاصه حرف نداري. اينقدر لازمه ديگه.انشا... زود خوب ميشه.


قربونت خاله سميراي مهربون، خودت آخرشي. ممنونم از دلداريت. راستي به خودم و خودت تبريك ميگم كه بالاخره كامنتت رو دريافت كردم. بوس فراوان
معصومه مامان سهند
7 آبان 90 14:36
ان شاالله که زود زود خوب بشه گل دختر نازمون. بدو بیا آپم خاله جونیییییییییییییی


مرسي خاله جون، چشم در اسرع وقت خدمت ميرسم
مامان آناهیتا
7 آبان 90 14:50
الهی من بگردم دورش پس اون شب که با جفا افتادیم به جونش دماغشو تمیز کردیم داشته به سمت این مریضی می رفته. عزیزم. دلم آتیش گرفت. مواظبش خیلی باش فریبا جون. می دونم وقت مریضیشون خیلی ازمون انرژی می ره ولی چه می شه کرد. جگر گوشه اند و معصوم. خدا به هممون وقت مریضیاشون صبر بیشتری بده.



خودت رو ناراحت نكن زينب عزيزم، تو به من ياد دادي كه بايد به اولويتها فكر كرد و گاهي وقتا كه پاي سلامتي ني ني در ميونه و عواقب خوب يه كاري كه انجامش چندان موافق ميل و خوشايند نيست خيلي زياده بايد اولويت رو به نتيجه ي كار داد. الآن هر وقت دماغ نيروانا ميگيره من با اعتماد بنفس كامل سعي ميكنم بازش كنم و البته خشونت بخرج نميدم ولي اگه بخواد ممانعت كنه من پايداري ميكنم چون مطمئنم كه نتيجه براش خوشاينده. مرسي از همه ي درسهاي خوبت خاله جون. چشم سعي ميكنم بيشتر صبوري كنم. براي تو و آناهيتاي گل
مرضيه
7 آبان 90 17:12



مامان یسنا
7 آبان 90 23:50
آخی خیلی ناراحت شدم خدا کنه زود زود خوب بشه!!! عزیزم تا میتونی به خودت هم برس که روزای سخت رو بتونی پشت سر بذاری منم واستون دعا میکنم.نیروانایی عزیزم زود زود خوب شو که مامانی خیلی ناراحته.خیلی دوستت دارم


همدردي شما دوستاي خوبم برام خيلي انرژي مثبت در پي داره. ممنونم از همه ي حرفها و راهكار قشنگت خاله جون.
مامان حسنی
10 آبان 90 0:08
سلام خیلی متاسفم ای کاش میشد دکان این ویروسهای لعنتی را تخته کرد که اینقدر مردم را ازار ندن هرچی بگی حق داری خستگی یک طرف هست ولی زجرکشیدن جگرگوشه ادم خیلی سخته نگران نباش خواهرخوبم بیماریهای ویروسی دورانی داره که معمولا با اسهال دفع میشن این دوران هم میگذره ودوباره خانوم خوشگله خوب خوب میشه


ممنون عزيزم، شكر خدا بهتره ولي اين بار خيلي طول كشيد 1 هفته اسهال يعني نيم وجبي الان 0.25 وجب شده
حسناي نازنين رو ببوس
مامان نیایش
10 آبان 90 11:31
الهی بمیرم برات ان شا الله زودتر خوب بشی وای خیلی سخته خیلی من که بیچاره شدم توی مدت مریضی نیایش عزیزکم تو مامان رو اذیت نکن خوب دارو هات رو بخور که زود زود خوب بشی


فدات خاله ي مهربون. آخرين باري كه پريروز ميخواستيم ببريمش با التماس ميگفت: من كه شربت خورم و چنان بغض و اشكي نشون داد كه دلم كباب شد. طفلكي دكتر رفتن رو دوست نداره كلاً. الان خيلي بهتره و تقريباً در حال نقاهته. ايشالا كه خستگي شمام در رفته باشه. ميبوسمتون
مرضيه
10 آبان 90 16:09
ايشالله زود زود خوب بشه


مرسي ماماني كه همش به ما سر ميزني. ابراز احساسات تصويريت رو دارم و ميدونم كه همش از صميم قلبته. خيلي لطف دارين. وقت كنم مينويسم شادي اي رو كه از همدردي شما بهم دست داد و به نيروانام منتقل شد. بهتره شكر خدا.
مامان وانیا
10 آبان 90 20:29
آخی عزیزم. . . بچه که بودیم هر وقت مریض میشدیم مادر بزرگم میگفت الهی کلاغای آسمون مریض شن .حالا طفلک کلاغا چه گناهی داشتن و دارن نمیدونم ولی نیروانای عزیز الهی کلاغا بجای تو مریض شن . . مامانی خسته نباشی با زحمت مریض داری ویروسهای فصلی رو نمیشه کاریش کرد البته اگه یه دستگاه تصفیه هوا از اونایی که یون منفی ایجاد میکنن تهیه کنی تا حدود زیادی فضای خونه عاری از ویروس میشه

آخي ياد مادربزرگهاي مهربون بخير. مادربزرگ من هميشه ميگفت درد و بلات بخوره وَر پيشِ سِرَم (به لهجه ي شيرين كرموني ميگفت) يعني درد و بلات بخوره تو سر من. جونم كه چه نازنين بود. خدا رحمت كنه ننجون منو و مادربزرگ شما رو حفظ كنه تو دستاي مهربونش...
خاله جون ميشه خونه رو از ويروس عاري كرد اما نميشه گل دختر رو كه همش اونجا نگه دارم. هم حوصله خودش سر ميره و هم البته مامانش. راستش جمعه ش رفته بوديم يه عروسي كه اونهم فقط بخاطر خودش كه ني ناي كنه خوش بگذرونه و البته نه تو عروسي بهش خوش گذشت و بعدش هم كه اين ماجراها پيش اومد. شايد هم بي احتياطي كردم. نميدونم. بايد بيشتر تقويتش ميكردم كه ويروسها نتونن جون بگيرن تو تنش.
از پيشنهاد ارزنده ت ممنونم. حداقل دستگاه ميتونه فضايي رو كه بيشتر اوقات توشه تصفيه كنه. بوس براي شما و دختراي گلتون. تندرست باشين.


مامان ماهان
11 آبان 90 18:50
الهی که زود زود خوب بشی عزیزم


خوب شدم خاله جوني، مرسي. دوسِت دارم.