نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

تو خودٍ نمره ی بیستی مشهدي!

1390/5/11 11:48
نویسنده : مامان فريبا
4,106 بازدید
اشتراک گذاری

بيست ماهگيت مبارك عزيز دلم!

بيست يه حس خوبي به ما ميده، از بچگي نهايت آرزويي بوده كه براي ماها ترسيم شده. آخرين عددي كه با اون سنجيده ميشدي. بعدها ياد گرفتيم كه عدد صدي هم هست كه مقياس اندازه گيري و رتبه دهي بزرگترهاست... نهايت هر چي باشه عزيز دلم تو بي نهايتي.

كسي مثل تو بلد نيست                  هم بخواد صد باشه هم بيست ...

-------------------------------------------------------------------------------------------------

از مشهد بگم كه زيباترين خاطره ش ديدن مادرجون، باباجان، داداش حميد عزيز و خاله روياي گله. آدم حظ ميكنه ميبيندشون و كلي روحيه ميگيره. البته تو اين سفر مشهد عموعلي و خاله آزي و عمو رسول همراهيمون كردن و چقدر حضور اونا سفرمون رو شيرين تر و پرخاطره تر كرد.

از تفريحاتش بگم كه اول به حسن سليقه ي عمو حميد و خاله رويا رفتيم سينما 5بعدي!!! الماس شرق و كلي خنديديم. نيروانا رو هم برديم سرزمين عجايب همونجا و عليرغم چشاي خمارش كه هي سوقش ميداد به سمت خواب از فرط عشقي كه به بازي تو اينجور جاها داره بيدار مونده بود و از اين وسيله به اون وسيله ميرفت. عكساي خوشگلش روي دوربين خاله روياست و تا برام بفرسته ميذارمشون اينجا.

از حرم بگم كه گفتني نداره، حس كردنيه. البته من فكر ميكنم همه ي جاهايي كه مردم پر از احساس و انرژي مثبت وارد ميشن همين معنويت رو به آدم ميده. مسجد و دير و حرم فرقي نداره.

از خريد بگم كه يه موزه - فروشگاه اشياي قديمي و عتيقه تو پاساژ قسطنطنيه احمدآباد كشف كرديم (بازم به مدد عمو و خاله) كه چنديني اونجا كيسه رو شل نموديم.

يه روز هم رفتيم پيك نيك نميدونم دقيقاً كجا ولي يه تيكه ش از جاده طرقبه بود. دلم ميخواد آخرين پيك نيكي باشه كه توي دامن طبيعت ميريم از بس كه آشغال و زباله ديديم بجاي گل و سبزه. آب رودخونه كه خشكه. صفاي منطقه فقط به درختاشه كه اونم از فرط زباله گرفته شده. دلم نميخواد ديگه جاي اينجوري برم كه دلم بگيره از بي معرفتي بعضيا. چهار پنج تا پارك توي شهر اقلاً گل و سبزه و آب و فواره اي داره. سطل آشغالي هم هست كه اگه وجدان بعضيا هدايتشون كرد ازش استفاده كنن و البته مراقبيني كه نذارن فضاي سبز تبديل به زباله دان بشه. اميدوارم خدا اين موهبتها رو حداقل برامون نگه داره.

ني ني خاله سميه و عمو محمد رو ديديم؛ مليكاجان. نيروانا كلي ماجرا داشت باهاش. اول ذوق مي كرد تا برسيم پيشش. بعدش كه رسيديم و بغلش كردم يه كم احساس ناخوشايندي نشون داد. با وسايلش ورميرفت. ميخواست تو كرير و كالسكه ش سوار بشه. گل سرهاي ني ني رو از تو ظرفش بيرون ميريخت. گل خشكاي خاله رو ريخت و پاش ميكرد و خلاصه هر شِنطون بلا (شيطون بلا) بازي كه فكرشو ميشه كرد.

حسن ختامش هم كوكوپارتي اي بود كه بناي سنتش از پارسال عيد تو فاميل بابايي گذاشته شده و 5 شنبه شبها هر خونواده يه كوكويي درست ميكنه و به نوبت ميرن تو خونه ي يه نفر و كوكوهاشونو اونجا ميخورن. خيلي باحاله. هم همه رو ميبيني. هم خيلي تجملات مهموني نداره. هم تو بشقابت چندين نوع كوكو رو با مزه  هاي متنوع نوش جان ميكني. براي ما كه فرصت نداشتيم به همه سر بزنيم بهترين فرصت بود كه كل كه نه اكثريت فاميل رو اونجا ببينيم. جاي همه تون خالي.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سحر
11 مرداد 90 13:28
ای ول کوکو پارتی ....
----
ببخشید شما توقع داشتی میری ملیکا رو بغل می کنی نیروانا واست دست بزنه ؟؟؟؟؟
خیلی رو داری !!!
----
نیروانای خاله هیییییییییییییییششششششششششکی مثل تو بلد بلد نیست که بخواد صد باشه هم بست .... تو رکوردا رو شکستی توی قلب من نشستییییییییییییییییییییییییی


واي سحر عزيزم چه خوب شد اومدي، چقدر محتاج كامنتت بودم. اين بلاگفاي خدا بگم چيكارش كنه نميذاره برات كامنت بذارم. بگم كه تو هم خوب بلدي ركورد بشكني. نديده دلم برات تنگ ميشه. بازم سعي ميكنم شايد بتونم تو وب خودت نظر بذارم. فقط تو رو خدا باش سحرجان. در رو تخته نكن. اين ماهي اسمت زياد سر زبونا و صد البته توي دلهاست. سحر سحر ...
منم التماس دعا دارم ازت. فدات
منا مامان درسا
12 مرداد 90 12:31
سلام عزیزم
چقدر از کوکو پارتی تون خوشمان امد و بسی هوس کردیم!
راستی بهت گفته بودم یا نه که درسای من هم مثل نیروانای جیییییییگرتون آذری میشه!تازه باباش هم آذریه!


به به آتيش پاره ي آذري رو برم. جيگرطلا، شيطون بلاي ناقلا. يه آرتيستي بشه برات. قربون قد و بالاش. من كوكوپارتي خيلي دوست دارم. كاش ميشد يه كوكوپارتي تحت وب برگزار كرد



sahar
12 مرداد 90 13:01
از خاله سحر به مشتی نیروانا :
دیروز پی ام سی داشت تو خود نمره بیستی رو میخوند . من یهو گفتم آآآخخخیییی چقدر خوب شد این آهنگ رو خوند خییییلی دلم واسش تنگ شده بود . خواهرم گفت کدوم آهنگو ؟
گفتم همین تو خود نمره بیستی دیگه که واسه نیروانا خونده ...
خواهرم گفت : نیروانا دوست دختر کدومشونه ؟؟؟
من :
فوری گفتم هیچکدوم بابا ! یه دوستی دارم مامانش واسش اینو میخونه !!!
شب داشتم فکر می کردم چرا نگفتم من یه دوستی دارم که واسه دخترش اینو می خونه ؟؟؟


هنوز یادم میفته خنده م میگیره ...


از نيروانا به خاله سحر:
مامانم حرفي نداره ما با هم دوست باشيم و اون همچنان نقش مامان رو بازي كنه. فقط تو بازي باشه براش كافيه. نقشش مهم نيست. چي بهتر از يه دوست باكمالات برا نيمانا
اينجوري خيلي باحاله خاله جونم (عين جملاتي كه اين روزا هي ميگه واميگه)
دوسِت دارم. نباتت هم دوست دارم


پروانه ی کاغذی
12 مرداد 90 15:20
سلام سلام سلام..!!!
فریبا خانوم توی این مطلب دو تا چیز خیلی برام جالب بود..!! یکی سینما 5 بعدی!!!و دیگری کوکوپارتی...!!!!
این جریان کوکوپارتی مثل این برنامه های مستند هست که تو جم تی وی و پی ام سی و من و تو و اینا میذاره...بعد یه خبرنگار یا هرچیزه دیگه ای که اسمش هست..میره این ور اون ور بعد از آداب و روسوم و اینا میگه..!!! من دقیقا یاد همون برنامه ها افتادم...!!!!ای کاش فیلم هم می گرفتید و یک برنامه ی جذابو دیدنی به وجود می آمد...!!!!میزدیم روی دست هرچی پی ام سی و من و تو و جم تی وی و همه و همه...!!! تیتراژ و موسیقی متنش رو هم خودم با جووووووون و دل!! براتون درست می کردم..!!! اگر مایل می بودید جلو های ویژه هم میذارم..!!!
به به...!!! کوکوپارتی به همراه نیروانا...!!! چه مزه ای میده...!!!


سلام عزيزدلم، راست ميگي ميناجون بايد اينكار رو ميكرديم. حيف شد. آخه شب برگشتنمون بود و ما كلي باعجله رفتيم و برگشتيم. فاميل عكس و فيلم گرفتن و قرار شد ازشون بگيريم. دست به دامن روياجون و عموحميد ميشم ببينم چي ميشه. البته خب معلوم هم نيست همه خوششون بياد كه برن رو آنتن. پس بهتره خودمون تصورش كنيم. ميشه همينجا تو ديار خودمون برگزارش كنيم و اونوقت فيلمش رو بگيريم ببريم همونجاها كه ميگي نه؟!
ببينم تيتراژ و موسيقي متن رو چه ميكني. جات واقعاً ‌خالي بود اي تو خود جلوه ي ويژه ي همه ي لحظه هاي با تو بودن


رویا
12 مرداد 90 15:28
از همون لحظه ای که رفتین کلی دلمون تنگ شد واستون عزیزم ... صبح که بیدار شدیم دیگه نیروانای شیرین زبون و شیطون بلا نبود که با حرفهای شیرینش ما رو کلی شاد کنه و بخندونه. ولی مرسسسسسسسسسسسسسی که اومدین پیشمون . امیدوارم هر جا باشین خوش باشین


روياي عزيز من، واقعاً دل ماهم براتون تنگ ميشه از همون لحظه كه ازتون دور ميشيم. كاش فاصله ها نبودن و هميشه پيش عزيزانمون بوديم، كاش.
ميبوسمت. خيلي مواظب خودت باش. به مامان عزيزت هم سلام زياد برسون كه يادم رفت تو اين پست يادآوري و تشكر ويژه ازشون بكنم. هنوزم نرسيدم زنگ بزنم بهشون. ببوس مامان گليتو. به اميد ديدار زود زود. بوس بوس