حالا مَش!
يه برنامه ي آموزشي زبان انگليسي داري به اسم Teletubbies كه 4 تا شخصيت عروسكيش تو دنيايي از رنگ و زيبايي يه سري مفاهيم رو به ني ني ها آموزش ميدن. از بين همه ي برنامه هاي آموزشي كه برات خريده بوديم به اين يكي توجه نشون دادي. يه مدت شده بود از خواب كه بيدار ميشدي ميگفتي "تيني" كه يعني همون برنامه رو برام بذارين. تو ايام عيد و بعد از اون اينقدر اين برنامه رو ديدي كه حفظش شدي و خودت حركات شخصيتاش رو تكرار ميكردي و اداشون رو درمياوردي. براي ما و مهموناي دوست داشتني عيدمون (مادر جون و بابا جان و خاله رويا و عمو حميد) ديدن تيني به همراه تو و دنبال كردن داستانشون از اهم واجبات برنامه ي تعطيلات بود. البته چند تا دي وي دي هست كه تو فقط اوليش رو دوست داشتي؛ تا اينكه اينقدر ديديش كه انگار جذابيتش رو از دست داد برات و اون وقت بود كه بابايي زكاوت به خرج داد و دي وي دي دوم رو گذاشت؛ در نهايت تعجب ديديم مشتاق ديدنش شدي و برات جالب شد همون كه اول خيلي دوستش نداشتي. خلاصه اوقات فراغتت با اين مجموعه ميگذره و بهترين وقته كه اگه كار ضروري داريم يه كوچولو تنهات بذاريم. حالا ديشب آخراي شب گير داده بودي به تيني كه بابايي گفت "تيني فردا". بعد تو حاضر جواب ميدوني چي پَروندي؟ : "حالا مَش!" كه يعني پس حالا بهم شير بدين بخوابم. من و بابايي غش كرديم از خنده. خيلي مموشي دختر!
پي نوشت : دلم ميخواست يه پست رو اختصاصاً بذارم برا معرفي تيني كه حالا با اين خاطره ي بامزه بهش اشاره كردم. اينم دو تا عكس كوچولو ازشون به يادگاري برات.