روي بالهاي خيال
ديروز خونه ي عزيز بوديم. خاله مليحه ،كه دريافتيم تو تصور و خيال پردازي ظاهراً يد طولايي داره، از بس سر شام از فرط خستگي و خواب آلودگي شروع به بهوونه گيري كردي بردت توي آشپزخونه كه ما راحت شام بخوريم و مراتب ميزباني رو به كمال برسونه. وقتي برگشت تعريف كرد:
يه شيشه دلستر رو زمين بود ورداشتم و بهش گفتم بيا تصور كنيم تو درياييم (يا كنار دريا درست يادم نيست) حالا فكر كن ماهيها دارن پاهامونو بوس ميكنن. همينجور داشتم ميگفتم كه نيروانا انگشتش رو زد به پام و گفت : نگاه، ماهيها دارن پاتو بوس ميكنن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی