دندان شیری نیروانا
یادش بخیر کلاس دوم بودیم فکر کنم یه درس کتاب فارسی مون عنوانش "دندان شیری هما" بود.
توی بحبوحه ی دندون درآوردن و تند تند جوونه زدنای مروارید نشان داداش اهورا, اولین دندون شیری تو افتاد.
وقتی جمعه ی هفته ی پیش گفتی دندونم لق شده دلم ریخت, خدایا چقدر بزرگ شده, و طول هفته اینقدر بهش ور رفتی که به جمعه نرسیده خودت از جا در آوردیش. اولین دندون شیری تو روز ۲۳ مهر ۹۴ افتاد.
به نظرم اشتیاقت توی هدیه گرفتن از فرشته ی دندون بود که واداشتت خودت دست بکار بشی و از جا دربیاریش, بیچاره فرشته ی دندونم که خیلی گرفتار بود نتونسته بود سر موقع کادوش رو برات بفرسته. این بود که برات نامه نوشت.
واسه همین بود که دندون شیری تو هم پیدا نمیشد که بذاریش زیر بالش.
بالاخره با همت هر چه تمام تر فرشته ی مهربون هدیه ی تو دیروز آماده و تقدیمت شد.
وقتی از خواب بیدارت کردم که پاشو نیروانا, ببین فرشته ی دندون برات هدیه فرستاده چشات رو یهو باز کردی. چشمت به بستهافتاد و جلوت که گذاشتمش نشستی, همینطور داشتم توضیح میدادم که دبشب که تو خوابت برد من دندونت رو پیدا کردم و گذاشتم زیر بالش و الان میبینم که فرشته برات هدیه فرستاده. همینطور خوابالو گفتی پس هلیا راست میگفت فرشته دندون برات کادو میفرسته. توی وقت کمی که تا اومدن بابا به دنبالت برای رفتن به مهد داشتیم بسته ی هدیه ت رو باز کردی. بهمراه نامه ی دیگه ی فرشته ی دندون.
و از همه بیشتر از این جعبه ی موزیکال خوشت اومد که البته تو کاربری مختص خودت رو برگزیدی براش, چمدون باربی ها.
دیشب مدام مشغول بازی باهاش بودی. برای اولین بار هم از مسواک باتری دارت استفاده کردی و گفتی مامان مسواک برقی چه حالی میده.
خدا کنه مسواک زدنت ادامه دار باشه گلم. خدا کنه قدر این مرواریدهای گرانبها رو بدونی قبل از اینکه خدای نکرده درد و پوسیدگی ارزششون رو بهت ثابت کنه.