نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

تحليلاسيون

1391/9/6 9:02
نویسنده : مامان فريبا
4,371 بازدید
اشتراک گذاری

اين چند روز بم بوديم. هر وقت ميبردمت دستشويي، همه ي حواس و توجهت به تزئينات جذاب دستشويي خاله آزاده بود، از رنگ و شكل دمپاييا گرفته تا برچسبها و مجسمه هاي رو و دور آيينه. يه بار اشاره كردي به دمپايي خاله آزاده و پرسيدي كه مامان "اين چه رنگيه؟" و من گفتم "سبزِ روشن". يه تحليلي توي ذهنت كردي و اشاره كردي به دمپايي ديگه اي كه اونجا بود و پرسيدي

"اين آبيِ خاموشه؟!"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان احسان
6 آذر 91 9:24
فدای تحلیت خاله


سارا مامان آرام
6 آذر 91 9:28
وااااااااااای جیگرم فدات با این آبی خاموش گفتنت


مامان آرشين
6 آذر 91 9:36
به اين ميگن يه ذهن خلاق قربون خودت و اين تحليل دوست داشتنيت نيروانا جووون

به نظرم يه مرحله از رشد زبانه كه مفهوم كلمات مشابه رو بايد درك كنن. مثلن وقتي بزرگتر شد بايد تفاوت چراغ روشن و سبز روشن رو كاملاً درك كنه و بفهمه اون متضادش خاموشه و اين يكي تيره.
جات خالي فرنازم خيلي بامزه بود و فرياد خنده ي منو بدنبال داشت از توي همون دستشويي
مامان آرشين
6 آذر 91 10:00
دوستان به جاي ما خيلي شيرين همه ي اين روزا و لحظه لحظه ي بزرگ شدن اين فسقليا شيرين و پر خاطره..

فدااااات
مامان نوژاجوني
6 آذر 91 10:27
ازين مامان تحيلگر همچين دختر تحيليگر هم بعيد نيست عزيزم

كوچيك شمام عزيزم
زینب(عمه آرتمیس)
6 آذر 91 10:38
قربون اون فکرای قشنگ قشنگت جیگرخاله
فریباجون ازطرف من نیروانای عزیزم روهزاربارببوسین

فداي دل مهربونت. حتماً عزيزم. دست بوسه خاله ي مهربونشه
مامان نیایش
6 آذر 91 10:40
وای قربون این تحلیلاسیون دخملی خیلی با مزه بود

فداي قدمت عزيزم. خوش اومدي
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
6 آذر 91 12:56
این طرز تفکر از دختری مثل نیروانا بعید نیست

تولد نیروانا جون را پیشاپیش تبریک میگم..فقط چند روز دیگه

ممنونم مرضيه ي عزيزم. محبت داري. برات دنيا نيا شادي آرزو دارم. ممنونم بابت تبريك جانانه ت. ميبوسيمتون. من و نيروانا با هم
مامان ساينا
6 آذر 91 13:57
چقدر بامزه آبي خاموش...آفرين به نيرواناجون كه ضد و نقيض ها رو هم به اين خوبي درك مي كنه ماشا... عاليه ماماني

قربون نكته سنجيت صالحه ي عزيزم
تو رو خدا منو ببخش كه اين چند روزه هي ميخوام برات نظر بذارم و نميشه. اينقدر حرصم ميگيره كه بجاي كپي كردن و گذاشتن نظرم همينجا براي تو دوست عزيزم،‌ زودي پنجره رو ميبندم.
حالا نظراتم رو همينجا برات ميذارم. به اميد اينكه پرشين بلاگ يه فكري برا اين سرويسش بكنه:
------------------------
سوغاتي ها
مباركت باشه عزيزم سوغاتياي قشنگت. دلم برا اون كت بابانوئلت قنج رفت. زود بپوش ببينيمش عسل
------------------------
خواب
موفقيت بزرگت رو بهت تبريك ميگم صالحه جان،! آفرين. تخت جدا و ساعت خواب زودهنگام، عاليه عالي. كاش مام ميتونستيم خواب نيروانا رو تنظيم كنيم كه زودتر بخوابه و زودتر بيدار شه. سايناي گلم ميبوسمت كه اينهمه منطق و فهم و كمالات داري خانوم كوچولو. خيلي دوسِت داريم
تک خاله کوثر جووووووووني
6 آذر 91 14:47
باباااااا..... اي ول...... چه خلاقيتي!

هوش زياد تو رو نشون ميده

آفريييييييين


فدات تك خاله ي عزيزم! حسن نظر و لطف سرشار شما رو نشون ميده اين كامنت زيبا
الناز(مامان بنیا
6 آذر 91 15:12
عکس دخترتون و اسمش بی نظیره اکر دوست داشته باشی با دختر لینکشون کنم برام ادرس بزارید www.benya.niniweblog.com

سلام،‌حتماً‌ الناز عزيزم. باعث افتخاره. منم با افتخار بنياي نازنين رو به جمع دوستامون مي پيوندم. به اميد دوستيهاي بيشتر. ببوس دختر نازت رو
الهه مامان یسنا
7 آذر 91 0:59
میبینی چه تحلیلهای نازی داره این بچه ها!! مثل کوهها خاموش شدن یسنا وقتی که غروب خورشید رو تو جاده تجربه کرد.


قربون يسنام برم من دربست. اون كه آخر تحليله حرفاش هميشه
مامان خورشيد
7 آذر 91 7:47
چه جالب. چقدر سريع تو ذهنش تحليل كرد و نتيجه گرفت. اين نشون ميده كه شما همه چيز رو براي نيروانا تحليل مي كنيد كه اونم ياد گرفته چطوري تحليل و استنتاج كنه و اين يعني هوراااااااااااااااا
خورشيد هم وقتي كوچيك بود به دستشويي ها خيلي دقت مي كرد و كاملا متوجه تميز بودن و باسليقه بودن يه سرويس بهداشتي مي شد و شايد اين دقت رو در مورد قسمت هاي ديگه خونه يه نفر نداشت. البته اين براي خورشيد نشاندهنده اين بود كه رو دستشويي ها وسواس داره و الان كه بزرگتر شده ديگه به راحتي هر دستشويي نميره و مثلا تا عصر كه مياد خونه توي مدرسه دستشويي نميره. اميدوارم اين دقت براي نيروانا تبديل به حساسيت مثل براي خورشيد نشه.

مرسي خاله ي خوش تحليل من! مرسي از دلگرمي و انرژي خوبت اين صبح زيباي پاييزي.
حق با توست. منم نگاه ميكنم ميبينم نيروانا خيلي توجه نشون ميده ولي به نظرم روي همه ي قسمتاي خونه باشه. اون كلاً اهل ريزبيني و تعريف و تمجيده. بايد دقت كنم كه اينطوري كه ميگي نشه هرچند يه چندباري كه توي جاده يا جاهاي ديگه مجبور بوديم بجيشونيمش امتناع ميكرد و اين نشون ميداد كه براش مهمه كجا بايد دستشويي بره. ممنونم از راهنمايي خوبت عزيزم
زینب
7 آذر 91 8:09
قربونت برم .... عزیزم مثل دیانا گفته؟ یه بار ازم پرسید این چه رنگیه گفتم آبیه روشن... بعد یه چیز دیگه رو نشون داد و پرسید این آبیه تاریکه؟

عشقن عشق. چه جالبه همه مون اين لحظه هاي قشنگ رو يه جورايي مث هم تجربه ميكنيم. ميبوسمتون
مامان آناهيتا
7 آذر 91 13:05
اي جوووووووووووووووووووونم. عزيز دلم. اگه كنارم بودي الان قورتت ميدادم دلبرك.

قورتش دادي خبر نداري زينبم. برا همين همچين نمكي شده. جووووووووونم
مامان بردیا
7 آذر 91 13:07
فیلسوف کوچولوی عزیزم چه قشنگ صغری و کبری چیدی و به تنیجه رسیدی.تبریک میگم بهت گلم، ذهن خالقی داری

ممنونم خاله ي مهربون و حمايتگر من! اين تشويقاي شما اگه منو به عرش نرسونه ديگه كوتاهي خودمه والا. ميبوسمتون