نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

يه سلام آذري

1391/9/1 10:05
نویسنده : مامان فريبا
6,172 بازدید
اشتراک گذاری

مسئله ي روز مادرم اين است

كوفته ي ناهارش وا نرود

شب اما، بارش افكار هزار رنگ فرزندانش

به راه حلي نمي انجامد،

به آيه الكرسي مي آويزد.

پدرم نگران ديركرد واريز مستمري و يارانه ست

و شب،

لامپهاي اضافه را خاموش مي كند.

همسرم به كاسه هاي تاري مي انديشد كه در تنه هاي توت خفته اند.

دخترم گوش تا گوش ملافه را روي عروسكهايش مي كشد.

و من ميان اينهمه دغدغه ي زيبا،

هيچ ندارم،

جز اينكه عاشق بمانم

-----------------------------

اينو دوشنبه توي جلسه شعر شهرمون خوندم. وقتي برگشتم تا براي بابايي بخونم اول كه نميذاشتي دوتايي دو كلوم حرف بين هم رد و بدل كنيم. بعد كه هر جور بود اجازه دادي و شعرم رو خوندم گفتي حالا من يه شعر بخونم و با يه لحن جدي شروع كردي و هر صوتي كه به ذهنت ميرسيد از لبان مبارك خارج كردي. چنان با جديت ميخوندي كه نشستم همه شو گوش دادم. وقتي ديگه خودت خسته شدي گفتي مامان بريم تو اتاقم باهام بازي كن و حالا من با جديت ازت پرسيدم شعرت تموم شد! از اين احترامي كه بهت گذاشته بودم به وجد اومدي و سري به نشانه ي آري تكون دادي.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

زینب(عمه آرتمیس)
1 آذر 91 10:23
فریبای عزیزم امیدوارم همیشه همین طورعاشق بمونی ,الان یاداین قسمت از شعرشاملوافتادم:
ای کاش عشق رازبان سخن می بود....

ممنونم دوست نازنين و همراهم. اي كاش ...

سارا مامان آرام
1 آذر 91 10:25
دوست نازنینم شعرت بسیار زیبا بود و مصداق واقعی آنچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند واقعاً دلنشین بود


ساراي عزيزم. ممنون از همه مهرت. و من هنوز نميتونم برات نظر بذارم. لاجرم همينجا كامنت ها رو بخون رو بخون. فدات
-------------------

ديداري دوباره با آويدخانوم
چه لحظه هاي خوبي با هم داشتين دوست جونا!‌هميشه با هم و به شادي. ميگم اين انگار طبيعيه كه بچه بزرگترا از اين رفتار كوچولوها بترسن. نيروانام هميشه ازشون فرار ميكنه. آخه يه چندباري كه حُسن نيت نشون داده مورد تهاجم واقع شده طفلك. اميدوارم دختراي گلتون دوستاي خوبي براي هم بشن مثل ماماناشون

---------------
ترك شيشه شير
خيلي بهت تبريك ميگم ساراجان. آفرين به تو و به دختر فهميده ت آوا خانوم گل. كاش نيرواناي منم شير ميخورد مث آوا
---------------
تولدي دوباره به بهانه ي كيك
ميگم خاله جون ركورد شكني ها . خوش بحالت كه هميشه تولدته. كاش براي ما در معناي واقعي كلمه اينجور باشه
---------------
الهه مامان یسنا
1 آذر 91 11:32
سلامممممممم
میگم واقعا به دل نشست.... یه جورایی انگار هممون لمسش کردیم و باهاش زندگی کردیمممم.
فدای نیروانا که طبع شاعرانه اش هم به مامان گلش رفته. میبینی چه کیفی میکنن این فسقلیها از احترامی که میگیرن یسنا که میره تو آسمون

سلام عزيزم،‌به لطف خودت خونديش كه به دل نشست. ميدوني چيه از حسي كه منو به نوشتنش كشونده بود وقت خوندنش بغضم تركيد و گريه كردم...
فداي نگاهت. آره عزيزم، بايد به اين فسقليا خيلي بيش از اين بها بديم. اونا تازه دارن ميفهمن چي به چيه خيلي ظلمه كه ما از همين حالا حقشون رو ندونيم. ميبوسمت. يسنام رو ببوس كه فكر كردن بهش تو آسمونم ميبره
الهه مامان یسنا
1 آذر 91 11:33
راستتی چرا وبلاگت به هم ریخته؟؟؟ قالب وبلاگت کلا پریده

من كه نفهميدم. كي!!! الان خوبه خدا رو شكر. فداي نگرانيت
مامان خورشيد
1 آذر 91 11:45
چه تابلوي غمگين، صادق، عاشق و پر از اميدي تصوير كردي.
چه زيبا كه به شعرت ايمان داري و اينگونه ميان اينهمه دغدغه زيبا به دخترت عاشقي مي آموزي.

ممنونم از نگاه قشنگت. به انرژيهاي مثبتت نياز و ايمان دارم. به خدا جون ميگيرم از اينكه خونده ميشم و اينهمه زيبا تأييد. زيبا وجود نازنينته عزيزم. ممنونتم. خورشيدم رو ببوس
مامان آرشين
1 آذر 91 13:50
فريبا جون شعرت به طرز عجيب و محسوسي بيانگر حست بود. مخصوصا قسمت آخرش.
هيچ ندارم،
جز اينكه عاشق بمانم
و به قول مامان ساراي عزيز آنچه از دل برآيد...

ممنونتم فرنازم. از صميم قلب از اين نگاه قشنگت ممنونم و خوشحالم كه حسم رو گرفتي. حسي كه خودم رو به گريه انداخت. ميبوسمت. آرشينم رو ببوس
مامان بردیا
1 آذر 91 16:16
فریبای عزیزم از شعر زیبات انرژی گرفتم از نوع هسته ایش. ممنونم ازت

خوشحالم عزیزم. ممنون که به من هم منتقلش کردی. فدات
بنفشه
1 آذر 91 22:44
خاله فریبا شعرتان واقعا زیبا بود . من باید در محضر شما کمی اموزش ببینم . خیلی زیبا و دلنشین بودددددددددددددد
نیروانا رو هم از طرف من ببوسید .

اختیار داری عزیزم. خجالتم میدی. از طرف من و نیروانا
تک خاله کووووووثر جوووني
1 آذر 91 23:36
چقدر خووووب ... ميون اينهمه دغدغه .... يه مامانيه عاشق!

انتهاي شعرتون کلي سورپرايز شدم ....

عالي بود .... أحسنت

خیلی عاشقتم تک خاله جون عزیزم
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
2 آذر 91 10:58
شعر تون ساده و کامل و جذاب بود
امیدوارم همیشه عاشق بمانید

آفرین به نیروانا جون که از حالا داره مسیر مادر را پیش می گیره

یک سوال منظورتون از عنوان پستتون چی است؟؟؟ ( یک سلام آذری) ؟؟؟

سلام مرضیه جونم. مثل همیشه صمیمی و مهربون منو میخونی، ممنونتم عزیزم.
میدونی خیلی دلم میخواست اول آذر رو یه جور خاصی یادگار کنم. ماه تولد نیرواناست و من گفتم این عنوان رو بذارم و سلام آذریم رو با یه دلنوشته به همه ی دوستام برسونم. فدای دقتت خانوم گل . میبوسمت. زهراجونم رو ببوس
ثمین
3 آذر 91 1:43
سلام به همه دوستان دنیای نفیس عزاداریهاتون قبول باشه! تا روز عاشورا قراره دیگه پست جدید نزاریم و این پست رو آپ کنم!! یعنی شما لطف میکنید و عکسای کوچولوهای محرمی تون رو میفرستید تا با نام خودتون اینجا به یادگار بزاریم و یه آلبوم زیبا به نام محرم 91 ثبت کنیم. اگه موافقید یاعلی! هر نفر یک عکس میتونه بفرسته ولی اگه لباس فرق داشت اشکال نداره دوباره عکس بده!! از شام قریبان دیگه این پست آپ نخواهد شد! در روز یکشنبه 5آذر - 10محرم مسابقه بهترین عکس داریم(درقسمت نظرات رای میدین و هر وبلاگ حق دو رای داره) که عکس برنده رو تا آخر ماه محرم در پست ثابت وبلاگ میزاریم(جای عکسی که الان هست) و عکس رو به وبلاگ برنده لینک میکنیم! در ضمن باید در وبلاگ خودتون هم لینک این پست رو بزارید تا عکستون ثبت شه! اینم لینک این صفحه: آلبوم کودکان محرم 91 http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1409.php در مسابقه منتظرتون هستم
زینب
3 آذر 91 5:57
خیلی ملموس بود از جنس واقعیت ... قلمت را دوست دارم

مرسی از همدلیت عزیزم. ممنونم . قربون انرژی مثبتت دوست جونیییی
مامان پارمیس
3 آذر 91 10:08
بسیار زیبا و دلنشین بود. فدای این دختر کوچولوی خوشبخت که پدر و مادر هنرمند، با ذوق و فهیمی مثل شما داره. خدا حفظتون کنه و قلبتونو همیشه شاد و روشن نگه داره.

فدای محبتت خاله جونی. دوسِت داریم حسابی. پارمیسم رو ببوس. همیشه شاد باشین

سعیده مامان آرتین
4 آذر 91 13:37
دخترمون هنرمنده خوب فریبا جون.

عزیزی خاله جون
مامان اراد
5 آذر 91 0:59
فریبای خوبم سلام.خیلی خوشحال شدم بهم سر زدی.دختر مثل گلم رو ببوس.عزاداری امام حسین و شهدای کربلا تسلیت.التماس دعا.جه شعر با احساس و قشنگی

سلام عزيزم. منم از حضور پرمهرت اينجا خيلي شاد شدم. خيلي لطف كردي. هميشه دعاگوي دوستام هستم. شمام برام دعا كنين. ميبوسمت. ممنون ممنون
بنفشه
5 آذر 91 20:21
بوووووووووووووووووووووووووووووووس . تقدیم به نیروانا و مامان نیروانا جون . خاله جون بازم از نیروانا عکسای قشنگ بگذارید .

سلام و هزارتا بوس بنفشه جونم. حتماً به محض آماده شدن خاله جون
صبا
5 آذر 91 23:38
خاله جون به وبم یه سر بزنید.مطلب جدید گذاشتم . نیروانا جون و خودتون رو هم می بوسم .]بوسه[بووووس

فدات صبا جونم اومدم
بنفشه)صبا(
5 آذر 91 23:41
راستی خاله جون با نام صبا نظر دادم چون اسم اصلیم صباست .
اسم دومم بنفشه است.

من عاشقتم بنفشه ي صبا
مامان سانای
6 آذر 91 8:40
آفرین به نیروانای عزیز که دوباره شوق نوشتن را در مادر زنده کردی.
5 روز مانده تا دخترک 3 سالش تمام شود با هزاران دسته گل به پیشواز سومین سالگرد تولدت میرم.
پیشاپیش تولدت مبارک

فداي محبت صادقانه و پاكت ماماني ساناي عزيزم، دستت رو بميبوسم. همه ي لحظه هاي زندگيت مبارك. باور نميكني ولي درست مثل لحظه ي سال تحويل هيجان دارم
مامان احسان
6 آذر 91 9:09
سلام فریبای عزیز خیلی دلنشین نوشتی امیدوارم همیشه همینطور پر مهر بنویسی

دلنشيني عزيزم. هزار بار سپاس از مهرت
مامان مهبد كوچولو
6 آذر 91 10:02
سلام فريباي نازنين ، واقعا راسته كه ميگن آنچه كه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند . عالي بود كاش من هم تو جلسه ي شعر شهرتون بودم و بعد از خوندنت پا ميشدم و مي بوسيدمت و تشويقت ميكردم . آفرين من هم گاهي شعر مگم ولي الان مدتهاست كه براي شعر گفتن دست به قلم نشدم راستي نيرواناي شاعر هم ببوس

مهديه ي عزيزم،‌روي موج هميم،‌خوشحالم. فركانسمون همو پيدا ميكنه، با تمام وجود ميفهمم. لطفت برام تازگي نداره و انگار عمريه كه از بوسه ي مهرت و آغوش بازت لبريزم. شرمنده م ميكني. واقعاً هيچ پرداختي روي اين دلنوشته نكردم و افتخار ميكنم كه دلم رو منتشر كردم. عزيزم،‌ به عشق مهبدم دوباره شروع كن، بهانه ي قشنگيه. مثل من كه به انرژي نيروانام نگاهم رو شاعرانه تر كردم.
مامان نیایش
6 آذر 91 10:41
خیلی قشنگ بود فریبا جون پر از حس های رنگ و وارنگ
موفق باشی همیشه
نیروانای گلم هم که میدونم چه قدر با مزه شعر میخونه می تونم تصورش کنم فداش
می بوسمتون

قشنگ خوندي عزيزم. ممنونم. خوشحالم كه ميفهميم دوست جون. نيايشم رو ببوس
مامان نیایش
6 آذر 91 10:44
میدونم الان دیگه دیره و مزه اش به همون اول آذر بودنش بود که بیام و تبریک بگم شروع این ماه قشنگ رو بهتون آذر ماه زیبایی که با اومدن یه فرشته ی زیبا زندگی تون رو و حالا زندگی ما رو هم که دوست هستیم با هم زیبا تر کرده ولی خب بازم آذر ماهتون مبارک اولش نفهمیدم که سلام آذری یعنی چی تا آخر پست رو خوندم بازم نفهمیدم بعد یه کم دوگوله رو به کار انداختم فهمیدم که اول آذر بوده پستت آذر ماهتون مبارک همه ماه هاتون مبارک همه لحظه هاتون شاد تولدت پیشاپیش مبارک عشق من

فداي اون دوگوله ت بشم من كه خوب كار ميكنه و درست ميزنه به هدف. همه ي شادي و بركت لحظه هام رو به تو تقديم ميكنم دوست باوفاي همدل. ممنونم خاله. درجه ي هيجانم خيلي بالاست. خدايا سه ساله ميشه!!!!
صبا
6 آذر 91 19:50
خاله جون مرسی که سر زدید . خیلی لطف دارید . انشآلله همیشه شاد باشید . فدای شما و نیروانا جون بشم . بووووووووس

فدای تو صبای گلم برم. دوست خوب ما. همیشه دوسِت دارم. اوج افتخارت رو ببینیم الهی
مامان آناهيتا
7 آذر 91 13:00
اين احترام به صحبت كردن بچه ها رو هميشه ازت ديدم فريبا جونم و هميشه الگويم بوده اي بانوي ارديبهشتي سرشار از احساس و هنر.

لوس ميشم ها اينقده ازم تعريف ميكني زينب جون، باعث افتخارمه به خدا. كوچيكتم تيرداده ي پرحرارت
مامان علي خوشتيپ
7 آذر 91 20:07
خيلييييييييي زيبا بود شعرت...احسنت...معلومه يه همچين مادري يه همچين دختري هم بايد داشته باشه...قربونش بشمممممممم

لطف شما زياده عزيزم وگرنه ما همان هيچيم. قربون محبتتون