لطيفه هاي ريزه ميزه
ميگم عزيزم، دوست داري تولدت چه شكلي باشه، ميگي شكلِ قلب. ميگم آخه پارسال هم كفشدوزكي بود قرمز بود تكراري ميشه، ميگي خب پس دايره ي صورتي!
----------------------------------------------------------------------------
اين چند روزه كه با يه ويروس خدانشناس درگير بودي و در اثر اون اوضاع گوارشيت بهم ريخته بود، يه واژه ي جديد توي فرهنگستانمون اختراع شد : آبِ پي
و عجيب باهاش ارتباط برقرار كردي؛ واژه بايد خودِ باد، واژه بايد خودِ باران باشد.
(خدايا خودت ميدوني كه چقدر خاكسارم در آستان سهراب سپهري، هيچ قصد هيچ هيچ هيچ جسارتي ندارم. فقط خيلي اين لحظه حس اين قطعه اومد توي ذهنم)
-----------------------------------------------------------------------------
ديشب كه بيخوابي زده بود به سرت (والبته بخاطر خوابيدن سرشبت توي ماشين توي راه كرمان - سرچشمه بود) مجبور شديم براي اينكه نق نق هاي تو و دم به دقيقه با صداي بلند شوك وارد كردنات كه مامان قصه بگو، بابايي رو آزار نده از اتاق خواب بزنيم بيرون. روشني زديم و نشستيم به لگوبازي و البته چون گشنه ت بود تخم مرغي هم گذاشتيم بار. وقتي بازي ميكرديم صداي بهم خوردن لِگوها باعث شد بهم بگي هيس بابايي خوابه. با صداي آهسته ازت پرسيدم دوسِش داري؟ با صداي آهسته و بسيار حق بجانب جواب دادي آره كه دوسِش دارم، مگه ميشه دوسِش نداشته باشم! منم با همون حق بجانبي گفتم منم دوسِش دارم.