نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

پولدوست كوچك

1391/5/22 15:12
نویسنده : مامان فريبا
7,209 بازدید
اشتراک گذاری

يه چيزي بگم، نميدونم چرا اينقدر پولكي شدي آخه. برا من كه عين چركِ كفِ دست با پول برخورد ميكنم واقعاً جالبه بدونم دليل اين علاقه ت به پول چيه. يه چيز خيلي جالبتر اينكه از بين صدتومني و هزارتومني و دو هزار تومني و چك پول دقيقاً همون چك پول رو انتخاب ميكني!!! چند وقتيه كه دست من و بابايي و هر كس ديگه كه پول ميبيني اختيار از كف ميدي و بعضي وقتا كارايي ميكني كه آدم رو جلوي بقيه سكه ي يه پول ميكنه؛ نمونه ش امروز ظهر بود كه با هم رفتيم بانك و من بعد از يه مدت خيلي طولاني - كه همه ي نقل و انتقال پول و خريد و كلاً كارهاي بانكي رو اينترنتي انجام ميدم - مجبور شدم پول نقد از بانك بگيرم. نوبتم كه شد رفتم به باجه ي موردنظر و تو هم بدو از صندلي انتظار دويدي طرفم و كنارم وايستادي و گير كه بشونمت روي گيشه و اون بالا نقاشي كني. منم حسابي مشغول امضا و وارد كردن رمز و ... بيخيالت شده بودم. وقتي خانومِ تحويلدار پولها رو شمرد و دستم داد تا بشمرم يهو از اون پايين چشمت به پولها افتاد و فرياد زدي و عيناً فرياد زدي :"پول، پول، پول،‌ مامان پول"

خودت كه منو ميديدي بگو ببينم من چه رنگي شدم تو رو خدا خجالتسبز

گفتم بريم توي ماشين بهت پول بدم و بيرون كه اومديم گفتم اگه نق بزني هيچ پولي نميدمت. توي ماشين ميدونستم صدتومني راضيت نميكنه، هزار تومني بهت دادم و تو هم شروع به نق نق كه نه اون پول صورتي رو ميخوام و من تازه فهميدم بخاطر رنگشه كه چك پول دوست داري. گفتم "عزيزم، اين پول صورتيه زياده (؟!؟!)، مناسب بچه ها نيست. براي بزرگتراست" و تو قانع شدي. فداي سازگاريت، ولي من قانع نشدم. ميگم دوستانِ عزيزم، دويستي دمِ دست دارين نيرواناي قناعت پيشه م رو همچين كامل راضي كنم؟! آخه ميدونين چند وقتيه دست به قيچي ش هم خوب شده وُسعم نميرسه پنجاهي بدم سرقيچي تحويل بگيرم.از خود راضی خُب اينم يه كاربرد اين چركِ كفِ دسته مگه نه لبخند (چقدر شكلك در آوردم هي) 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

الهه مامان یسنا
22 مرداد 91 23:50
سلام دو سه ساعت پیش اومدم و این پستت رو خوندم ولی چون با گوشی بودم سخت بود نطر گذاشتن. واسه همین الان اومدم. الهی من به قربون این دختر اقتصادی برم که از همین الان میدونه که پول باید باشه. قربونت برم خاله اخه چرا دیگه پولو قیچی میکنی. میدونی چه سرمایه ملی پشت این پوله بانوی مقتصد؟؟؟ تو که خودت یه پا تیستوی سبز انگشتی هستی. درختها گناه دارن عزیزم که واسه این پول بی ارزش بخوان قطع بشن.(چقدر حرف زدم)


قربونِ خاله ي اندرزگوي مهربونم بشم من، خب شما راست ميگي، كاملاً حق با شماست. البته هنوز مزه ي پول قيچي كردن رو نچشيدم ولي از اونجايي كه چندبار كه كوچيكتر بودم دلم قيلي ويلي ميرفت و پول پاره ميكردم، مامانم ميترسه يهو بخوام اين تجربه رو هم داشته باشم. آخه يكي از كارتهاي تراشه هاي الماسم هم دندونه دار كردم با قيچيم
شايان
23 مرداد 91 7:21



مامان ساينا
23 مرداد 91 7:30
الهي آخه مي دونه كه پول چرك دسته...مي خواد اونو ريز ريز كنه كه ديگه نبينتش...فدات


حقيقتاً ولي مامان يسنا يه يادآوري قشنگ كرد. بايد فرهنگش رو ببرم بالا كه به فكر ريز كرن پول نيفته،‌نه از براي اينكه چركِ كفِ دست از بين نره،‌از براي اينكه جنگل حفظ بشه ميبوسمتون
زینب
23 مرداد 91 7:45
ملاک های بچه ها برای انتخاب خیلی متفاوت از آدم بزرگها است حتی اگه نتیجه اش یکی باشه. دیانا سکه های براق و کوچولو رو خیلی دوست داره ولی با اسکناس ها کاری نداره.
الان نظر مامان یسنا جون رو خوندم ... وای تیستوی سبز انگشتی... تمام بچه گی مو با اون بزرگ شدم ... حدود دوم یا سوم دبستان بودم که اونو خوندم هنوز هم دوستش دارم ولی کتابش رو دیگه فکر نمی کنم پیدا کنم ... راستی که چه تمثیل خوبيه .. فکر می کنم همه بچه ها تیستوی سبز انگشتی اند..


زينب عزيزم، خوشحالم ميبينمت. همه ي ما خاطرات خوشي از تيستو سبزانگشتي داريم. من كتابش رو يادگار دارم و خدا كه بتونم براي نيروانام نگهش دارم. همه ي بچه ها سبزانگشتي اند، درست ميگي عزيزم. اگه دوست داشتي اينو هم بخون.
http://nirvana.niniweblog.com/post118.php
منت ميذاري. فدات
مامان سونیا
23 مرداد 91 8:51
خاله فدات بشه پول رو میگری دیگه واسه چی قیچیش میکنی نازگ خانم


خب تفريحه ديگه. بايد هدايتش كرد كه كاغذاي بدردنخور بچينه. فداي خاله ي مهربون و مرسي كه به ما سر زدي
سپهری
23 مرداد 91 10:03
سر قیچی خیلی باحاله خوشم اومد از اصطلاحتون

خوب براش توضیح بدین اون 50 تومن خرج 1 ساعت بیرون رفتنه


قربون شما، قبلاً اختراع شده. من فقط اينجا بكار بردمش و انگار خيلي درست بكار بردمش. نه!
خب البته، بگذريم
معصومه مامان احسان
23 مرداد 91 11:08
سلام خوشطل خاله ماشالله به اين ناؤطل


مرسي خاله جونم
مامان نیایش
23 مرداد 91 12:12
عزززززززززززیزم چه قدر خندیدم به اون حرفی که توی بانک زدی قیافه مامانت دیدنی بوده هااااااااااااااااافدای تو و مامانی خوش قلمت که آدم کیف میکنه می خونتوننگران نباش مامانی چند وقتی اینطوریه بعد باز به یه چیز دیگه علاقه مند میشه بچه ها همین جورین دیگه نه
منم چه قدر شکلک در آوردم


قربونت بشم خاله جون، به خدا خيلي خجالت كشيدم اونجا ولي خب يه كم هم به خودم دلداري دادم كه كار بامزه اي بوده و بقيه خنديدن. آره دلمشغولياي قشنگيه. فداي ذوقت كه همينجور با اين شكلكهاي جورواجورِ قشنگ بسَمتمون سرازيره
مامان سانای
23 مرداد 91 12:59
آخی عزیزم، پول را برا ریز ریز کردن دوست داره ای کاش ما بزرگترا هم مثل نیروانا باشیم وبراش ارزش قایل نشیم در حالی که بعضیا یه تومن را توی هوا می زنن.


ميبيني عزيزم، دنياي قشنگي دارن. منم خيلي وقتا دلم ميخواد دركم از پول به همين حد بود . ببوس ساناي گلم رو
مامان امیرحسین و امیرعلی
23 مرداد 91 16:27
حتما خانم میخواد حسابدار بانک بشه
جونم نیروانای پولدوست.


چه میدونم والا. خدا بخیر کنه عزیزم
مامان سارینا
24 مرداد 91 0:53
عزیزممممممممممممم . چقدر این بچه ها با حال . هر لحظشون زیباییه خاص خودش رو داره . مامانی خوب نیروانا دخمله دیگه از رنگ صورتی خوشش میاد حتما بگردید واسش دویست تومنی پیدا کنید رنگش صورتی و خوشگله دخملیه هم که قانعععععععع . روی ماه دخملی عزیزمو خیلی ببوسید با این کارای خوشمزهههههههههههه


آره عزيزم، خودمم تازه فهميدم چقدر از رنگ صورتي خوشش مياد. اين دو روزه مه ميره مهدكودك وقت برگشتن همه ش ميخواد كفش صورتي دوستاش رو بپوشه كه روي جاكفشيه. يه مراسم گريه و زاري داريم اونوقت كه نگو. از بين لباس ها و لوازم هم تازگيا ميفهمم صورتي رو ميپسنده. خيلي جالبه. آخه ميدوني رنگ صورتي به دختر اعتمادبنفس ميده. خدا همه ي دخترانمون رو مملو از اعتمادبنفس كنه از نوع مثبتش. فدات
مامان حسني
25 مرداد 91 9:03
اي جانم فرشته مون چه اقتصادي شده وقتي تصورش كردم اقه خنديدم كه نگو

البته اين هوسم زودگذره فقط نيرواناجونم با اين هوس زود گذز مامان وبابا را بي پول نكنيها


من كاملاً فهميدم چقد خنديدي. اون اقه ت منو كشت فائزه جون. تو هم منو حسابي خندوندي
مامان آناهيتا
31 مرداد 91 11:05
اولي كه مي فهمن پول چيه خيلي باحال ميشن. يادم نميره آناهيتا كوچيك بود كه مامان منصور داشت از توي كيفش پول مي داد به پسرش(عموي آناهيتا). دستش رو برد جلو و گفت: مي خوام. مامان بزرگ گفت: باشه عزيزم الان بهت شكلات ميدم كه آناهيتا با صداي بلند گفت: نه پول مي خوام. همه ما اينطوري شديم اين فسقل بچه و پول؟؟

ولي من فكر ميكنم هنوزم درست نميدونن چيه و باهاش چه كارايي ميشه كرد. توي همون دنياي خودشونن و مشغول به رنگ ظاهري اسكناس و چك. كاش تا همين حد عاشقش باشن و بهش وابسته نشن. ياد بگيرن اين نعمتيه كه بايد براي بهتر زندگي كردن هم ازش بيشترين استفاده رو كرد و هم بيشترين بخشش رو داشت.
مامان خورشید
21 شهریور 91 14:24
ای جانم با این دنیای رنگی اش. خورشید با این توضیح که پول خیلی کثیفه و باید به محض دست زدت دستتو بشوری خوشبختانه بیخیال اون شد.

آفرين به شما، من هنوز نتونستم براش جا بندازم. ممنونم از راهنماييت. بازم سعي ميكنم