نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

نقاشي ِ خيال

1391/4/17 8:32
نویسنده : مامان فريبا
7,568 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز نشسته بودي وَرِ دلِ ميلاد و محراب و خاله مهديه و بعد از دلبرانه و عشقولانه و شيرينكاريات، به شيوه ي زيبايي روحيات لطيفت مورد تست روانشناسي خاله مهديه قرار گرفت. خاله مهديه از عشقي كه به شيوه هاي تربيتي ساير ملل پيدا كرده، به واسطه ي نتايج زيبايي كه اونجا داره ميبينه و لمس ميكنه خيلي به روانشناسي و پرورش كودك علاقه مند شده و داره بصورت جدي توي اين زمينه فعاليت ميكنه و حالي ميكنه با خودش و دنياي بچه ها. سن تخصصي ش رو هم پيش از دبستان انتخاب كرده تا به رموز زيباييِ شخصيت كودكان و بزرگسالان آينده كه نشأت گرفته از تربيت صحيح هست دست پيدا كنه.

خلاصه يه قلم و كاغذ گرفته بود دستش و ازت ميپرسيد چي بكشه و تو ميگفتي و اون ميكشيد. من سرگرم وبلاگت بودم و يواشكي ميشنيدم اين ماجرايي كه در حال اتفاق بود. كاش اون كاغذ نقاشي هم نگه داشته بودم يادگاري يا حداقل عكسش رو اينجا ميذاشتم. نشد، ببخش.

اول از همه گفتي نيروانا رو بكشه با يه عالم بادكنك توي دستش (آخه همون موقع هديه ي بادكنكي خاله نسرين و پروين بهت رسيده بود و غرق بازي باهاشون بودي) بعد گفتي بابايي رو بكشه كه بره سيرجان تا ماماني بياد كنارت!!! گوشاي من تيز شد و نگاهم به مهديه كه ؟؟؟ بعد كه خاله مهديه بابا رو دورتر كشيد و من رو كنارِ تو، ديگه خيالت از بابت اينكه من پيشِتَم راحت شد گفتي حالا بابا رو بكش كه اونم بياد پيشمون!!!

خب ميدوني كه من هميشه ي ايام سرِ كارم تا عصر ولي يه روزايي هست كه بابا براي پروژه ي نورپردازيش مجبوره بره سيرجان و من مرخصي ميگيرم ميشينم تنگِ دلت. بازي ميكنيم، شادي ميكنيم و گاهي هم توي سروكله ي هم و گيس و گيس كشي. حالا پي بردم كه اون روزا برت روزاي آرماني و دلخواهت هستن كه دلت ميخواد نقاشي شون كني. يه جورايي قند توي دلم آب شد. يه جورايي نگران شدم. خاله مهديه هم تذكر داد كه بيشتر برات وقت بذارم.

بچه جون،‌يعني كمبود من رو خيلي احساس ميكني؟! بابايي كه از منم بهتر بلده باهات راه بياد و حسابي با هم شاد و سرخوشين. اينقدر كه همه ي دوستام ميگن يه پست كه چه عرض كنم يه كتاب در مورد اين پدر نمونه بنويسم كه تا حالا دو سالِ كاريش رو بخاطر تو نهال كوچكمون تعطيل كرده و نشسته پاي مراقبت و پرورشت،‌ عين شازده كوچولو كه مواظب گل سرخش بود. و عنقريبه كه بخاطر تو يه تحول بزرگ توي مسير زندگيمون پيش بياره و ... بذار يه روز مفصل برات ميگم. فقط تو رو خدا از من دلگير نباش. من خودمم از اينكه برات وقت كم ميارم نگرانم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

نایسل
17 تیر 91 9:42
آخی عزیززز دلم چقدر دنیای بچه ها قشنگه عزیزممم از طرف من ببوسینش


قشنگه و شمام قشنگ ميبيني عزيزم. حتماً خاله جون. دست بوسه دخترم
الهه مامان یسنا
17 تیر 91 10:23
میدونی بچه ها کمبود مادر رو بیشتر احساس میکنن تا پدر. به این معنی نیست که نمیتونن با پدراشون شاد باشن . به معنی اینه که مامانها احساس امنیت و آرامشن برای بچه و پدر یه پشتوانه محکم واسه همینه که اول گفته مامان رو بکش پیشم و بعد بابا رو بیار پیش ما


آهان راست ميگي،‌دقيقاً همينطوره كه نوشتي عزيزم. خدا كنه بتونم بيشتر براش پناه باشم هر لحظه كه اراده كنه. حتي از راه دور حتي با تله پاتي. بايد روحم رو قوي كنم كه هميشه بتنه حسم كنه. اين خيلي خوبه، مگه نه؟
پریا
17 تیر 91 11:45
مامان نیروانای عزیز. خیلی خیلی ممنونم. من و مامانم برای شما بهترین ها رو آرزو می کنیم. مامانم میگه هر بچه ای برای پدر و مادرش مثل گل شازده کوچولو می مونه که حتی اگه همه دنیا رو بگردن هیچ چیز مثل گل خودشون نمی شه. منم میگم همه ی بچه ها هم مامان و باباشون رو اینطور میدونن


آفرين به تو و مامان عزيزت با اين روح قشنگ. سلام و مهر منو بهشون برسون. دوسِتون داريم
مامان نیایش
17 تیر 91 11:56
عزیزمی نیروانا جون
همه بچه ها عاشق مادراشون هستن و هیچ کس جای مادر رو نمیگیره براشون پس همینه که خیالش پر از توست فریبا جونم
ایشالا که همیشه سایه ات رو سر دختر گلت باشه عزیزم که همیشه به فکر این شازده کوچولویی
حتما اونم می دونه که تو به خاطرش به خاطر اینکه احساس تنهایی نکنه هر کاری میکنی ولی خب حس نیازش به مامانی کاملا طبیعیه و تو اگه از صبح تا شب هم باهاش بودی این نیاز کم تر که نمیشد هیچ بیشتر هم میشد
هم پدر و هم مادر کنار هم برای بچه معنی خوب زندگی رو داره و احساس امنیت و شادی میکنه اینجوری
و واقعا هم پدر نمونه ای داره نیروانا قدرش رو بدونید ان شاا لله که سایه اش رو سرتون جاودان باشه براتون آرزوی بهترین ها رو دارم عزیزان من


حس حضورت قشنگه زهره جونم و اينكه درست همون لحظه اي كه داري جواب يه كامنت پر مهر رو ميدي يه مهر ديگه بسمتت در حال پروازه. شرمنده تم خواهر خوبم. دوست گلم. مرسي از ابراز عشق خالصانه ت به ما و نيروانا. خداييش همينجوري توي دلمون خونه دارين و عاشقتونيم. ما شديداً به سايه ي مهرتون بر سَرِمون نياز داريم، نيايش هم كه جاي خود داره. تو دستاي خدا محكم بمونين. شاد و تندرست
نایسل
18 تیر 91 3:13
واي خاله روی ماهشو میبوسسسمممممم مرسییییییییییییییی این چه حرفیهه


قربونت بوسه هات
مامان خورشيد
18 تیر 91 8:14
عزيزم منم هميشه اين نگراني رو براي خورشيد دارم. ولي مشاورش حرف خوبي زد. ميگفت كيفيت حضورت مهمه نه كميتش. اينكه از بودن در كنار بهترين لحظه ها براش بمونه نه اينكه فقط من باشم و حضور داشته باشم. اينكه نيروانا انقدر لحظه هاي شيريني كنارت داره خيلي عاليه. ارزو مي كنم توي آغوش هر دوتون قد بكشه.


ممنونم دوست نازنين. خدا كنه هميشه كيفيتمون بالا باشه و حضورمون پر رنگ.
مامان امیرحسین و امیرعلی
18 تیر 91 11:18
اخه دختر گلم دوست داره بیشتر کنار مامان مهربونش باشه..ولی واقعا مادر و پدر نمونه ای داره .عکسهای پست قبلو دیدم که با چه حوصله ای اون اتاق قشنگو براش درست کردین..خوش به حالش که پدرش در این زمینه خلاقیت داره...
همیشه شاد و سلامت باشید .


شما محبت دارين عزيزم. بابت لطفت ممنون و عذرخواهي كه دير جواب دادم
مامان شایان
18 تیر 91 11:36
ما مامانای کارمند همیشه این عذاب وجدان رو داریم که برای بچه هامون کم میزاریم
ولی چاره ای هم نیست


توي كلاس فرزندپروري فهميدم به اينجور والدين كه هميشه عذاب وجدان دارن ميگن :والد گناهكار
زياد خوب نيست عذاب وجدان داشته باشيم،‌ چون باعث ميشه در مواقعي كه هستيم از خطاهاي فرزند چشم پوشي كنيم و در تربيتش دچار اشكال بشيم.
به قول مامان خورشيد عزيز از زبان مشاور، كيفيت حضور مهمه نه كميتش. اينكه وقتي هستيم ظرف محبتش رو بدرستي پر كنيم تا براي نبودنهامون احساس خلأ نكنه. خدا كمكمون كنه ايشالا
ستاره زمینی
18 تیر 91 14:06
سلام نیروانا جون انشالا که همیشه شاد ومسرور باشی.دنیای قشنگی دارید شما بچه ها.


سلام ستاره ي زميني جونم، مرسي كه بهم سر زدي. يادمه تو آسمونا كه با هم بوديم تو هم شاد باشي هميشه
sepehri
18 تیر 91 20:53
خوشبحالتون منم دوست دارم برم سر کار ولی شوهرم از صبح تا شب سر کاره و کسی نیس مراقب پسری باشه سخت نیس شما میرین سر کار شوهرتون خونه است؟


خب همسر منم فرهنگيه و هنرآموز آموزش پرورشه. بخاطر نيروانا و اينكه صلاح ندونستيم از كوچيكي بذاريمش مهدكودك دو ساله كه مرخصيه. امسال ديگه هر دو سرِ كار بريم نيروانام به اميد خدا ميره مهدكودك. دوري سخته ولي باعث ميشه وقتي هستي قدرِ با هم بودن رو بيشتر بفهمي. البته اگه همت كني و خستگي كار رو پشت ِ درِ خونه بذاري
حنانه
19 تیر 91 11:02
سلامـ

نیروانا جان تا این لحظه 2 سال و 7 ماه و 7 روز و 7 ساعت و 7 دقیقه و 7 ثانیه سن دارد




فدات شم حنانه ي زيباي من كه اين لحظه رو براي نيرواناي ما عاشقانه ثبت كردي. دستت رو ميبوسم مهربونِ خلاقِ دوست داشتني



و من 7 دقيقه بعدش پيام زيبات رو ديدم

مامان زهرا
19 تیر 91 14:03
من عاشق دنیای خیالات بچه ها هستم
دنیایی زیبایی است و پر از رمر و راز
خدا حفظشون کنه



ما همه يه عشق مشترك داريم. عشقمون مستدام الهي
مامان زهرا
19 تیر 91 14:04
با افتخار شما را لینک کردم
خوشحال میشیم ما هم جزو دوستان شما باشید



افتخار دادين عزيزم. به جوع دوستان ما خوش آمدين. با افتخار لينك شدين