واكنش نيروانايي به اولين درس موسيقي
براي اينكه اولين قدم در كشف استعداد نوازندگيت رو برداريم وقتي بابايي فهميد كلاس بِلز (Xylophone) در شهرمون براي خردسالان برپا شده، چون با استادش دوست بود تصميم گرفت ببردت ببينه چي پيش مياد و چه عكس العملي نشون ميدي.
و حالا روايت كلاس از زبان بابايي:
استاد ايشاني [با خنده و روي خوش و كلي انرژي]: نيروانا ميخواهي بلز ياد بگيري؟
نيروانا [با قاطعيت]: نع!
استاد ايشاني [در حاليكه سعي ميكنه اين واكنش رو طبيعي تلقي كنه به رنگ سبز اشاره ميكنه]: عزيزم اين چه رنگيه؟
نيروانا [با همون چموشي كه وقت جواب دادن به سؤالاتي كه جوابش رو ميدونه و ميخواد طفره بره و در واقع يه جوري خودش رو به خُليت ميزنه] : آآآآآبي
اون روز تنها واكنش مثبتت به استاد اين بوده كه رنگهاي همرنگ رو بهش نشون دادي و اونم چند تا تمرين به بابايي داده كه باهات كار كنيم. و يه چيز ديگه اينكه خيلي محكم روي بلز ميكوبي، آخه مگه باهاش خرده حساب داري قربونت برم؟!
بعد از اون روز گاهي از توي كاور درش مياري و بهم ميگي بزن و من كه يه جورايي مشابه تمرين استاد رو ميزنم تو هم تشويق ميشي چوبها رو از من ميگيري و شروع ميكني به زدن و خيلي جالبه كه يه چوب رو ميذاري روي يه رنگ و ثابت نگهش ميداري، بعد نگاه ميكني به چوبي كه توي دست ديگه ت هست و ميذاريش روي رنگ مشابهش و دو تا دست رو با هم بالا مياري و همرنگها رو مينوازي. خيلي ذوق ميكنم وقتي اينجوري دقت ميكني.
هنوز وقت نكردم بگردم ببينم چه نتيجه اي از اين واكنشهاي تو ميتونم بگيرم و در واقع ارزيابيش نكرديم. اصلاً حالا خوبه ادامه بدي يا نه؟ استعدادش رو داري يا نه ؟ و ...
اينم يه چند تا عكس كه از بازگشتت از اولين كلاس موسيقي گرفتم.