نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

از غافلگيرانه ي خاله زينب تا غافلگيري خودمان

1391/4/10 14:47
نویسنده : مامان فريبا
5,121 بازدید
اشتراک گذاری

خاله زينب رو چهارشنبه، سه روز مونده به تولدش سورپرايز كرديم، كجا؟ مسكافه، تنها كافي شاپ شهرمون. همونجا كه خيلي ظهرها از دست غذاهاي بدمزه ي كانتين بهش پناه مياره و فست فودي به بدن ميزنه. با مديريت برنامه توسط خاله نجمه. خيلي خوش گذشت و همه جوره پر از هيجان بود. من تو رو نبردم گلم يعني حتي بهت هم نگفتم،‌ميدوني چرا؟ نميدونم والا!!! نميدونم چي شد از خونه بيرون نرفتين به قصد كلاس هنري و بابايي طبق توصيه ي قبليِ من تصميم ميگيره ظهر ببردت حموم و البته منم شديد و اكيد نگفته بودم بيايي. جات خيلي خالي بود، مخصوصاً كه آناهيتاجونم هي صدات ميكرد و هوات ميكرد و ... . اينجوريه ديگه. گاهي مامان مجردي توفيق نصيبش ميشه. اونم از نوع اجباريش. ميدونم كه ميفهمي،‌ حداقل روزي كه مادر شدي ميفهمي. ايشالا يه روز سر فرصت خاله زينب رو گير مياري و يه تبريك جانانه بهش ميگي، همصدا با من كه از لابلاي اين خطوط، بودنش رو هميشه شاد آرزو دارم. و چه جالب كه تولد خاله زينب و خاله سميرا دقيقاً يه روزه. اينو تازه فهميدم. عجيباً غريباً. اونم مباركه، مگه نه سميرااااا قلب

حالا ببين بعدِ اين ماجرا، خودمون چه جوري غافلگير شديم:

صبح جمعه در حالي كه خونه ي مامان بزرگي كله ي سحر مشغول درد دل كردن باهاشي، صبحانه نخورده، حتي سر و مويي صفا نداده، يهو صداي زنگ در شنيده ميشه. به هواي اينكه اين صبحِ علي الطلوع كسي نميتونه زنگ خونه رو بنوازه الا دايي جان من يا دايي منصورِ جنابعالي، ميري كه تا قبل از نواخته شدن زنگ دوم كه به بيداري تو احتمالاً منجر خواهد شد، درِ خونه رو باز كني. صدايي از صحبت افراد پشت در به گوشِت آشنا مياد و تو هي با خودت ميگي نه بابا اين مهديه نيست تا نگاهت به كله ي بزرگترين عنصر ذكور پشت شيشه ميخوره يهو ميگي: حسينه!!! جوري كه مامان بزرگي بشنوه و ميدوي طرف در. 

هيچ كس رو ديدين اينجوري با اين باحالي سورپرايزتون كنه!!!؟؟؟ داداشم كه دايي حسينتون باشن به اتفاق همسر و فرزندان جيگر از اون سر دنيا همينجور يهو پشت درِ خونه ظاهر بشن؟؟؟!!!

كلاً ما باحال سورپرايز ميكنيم و باحال سورپرايز ميشيم. حداقل اين هفته كه اينجور بود.از خود راضی

و تو بعد از مدتها بدون واسطه ي رسانه ي مجازي،‌ خانواده دايي جان رو ملاقات كردي و گرم گرفتي با پسر دايي ها. اونم بعد از اتمام مراحل نق و نوقت كه از بدخوابي در اثر فريادهاي شادمانه ي من در ديدن دوباره ي آن سفر كرده ها نصيبت شده بود. آبروي من هم بردي ايضاً:‌

شنيدم يواشكي خاله مهديه رو بردي توي يه اتاق و جوري كه من نفهمم به زيورآلات گوش و دست و گردنش اشاره كردي و گفتي از اينا برام آوردي؟ قرمزش رو !!!؟؟؟ (نگين مشاراليهم فيروزه بوده و گويا جنابعالي ياقوت سرخ ميل فرموده بودين)

جداً نميدونم اين چيزا رو از كجا ياد گرفتي؟ ارثي ه يعني؟ واي بيشتر آبروم رفت نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان نیایش
10 تیر 91 15:24
ببین دیگه "کارما" این جا ها جواب میده دیگه البته همیشه جواب میده ها خب وقتی سورپرایز کنی میشی دیگه خودتم
فدات شم چشمت روشن خدا رو شکر که شاد بودین و جمعتون جمع تو روزهایی که ازت بی خبر بودیم
فریبای عزیزم آرزو می کنم همیشه بهترین اتفاق ها ، غیر منتظره و سورپرایز کننده باشه برات وقتی حتی فکرش رو هم نمیکنی چه لذتی داره
منم تو شادی تون شریک
خوش باشید همیشه
تولد خاله زینب و خاله سمیرا هم مبارک و فریبا جونم هم یه روز مجردیش مبارکمیدونی نیروانای گلم مامانی خیلی دلش می خواست تو هم اونجا باشی ولی خب دبگه به بزرگی خودت ببخشش بذار اونم یه کم خوش باشه
مرسی به نیایش رای دادی فدات


از اينهمه مهرت سپاس زهره جونم. الهي هميشه براي تو هم به شادي بگذره. دلداريت براي نيروانا فوق العاده ست. حداقل ميفهمه خاله ي بهتر از جاني داره كه هواش رو داشته باشه.
نيايشم تكه. به رأي من احتياجي نداره كه. من فقط دلم خواست اسمم تو ليست هوادارانش ثبت بشه به خودم ببالم از اين بابت. فداي كلام پرمهرت زهره جونم
حنانه
10 تیر 91 15:26
سلامـ
فریبا جون سوغاتی همیشه برای من جالبه و در عین حال شیرین حتی اگه ازین هم بزرگتر باشم




صدالبته ولي فكر كنم بايد دل بدي به لطف آورنده نه كه سفارش بفرمايي اونم به اين شيوه ي نيروانايي
مامان آرینا موفرفری
10 تیر 91 15:27
سلام دوست عزیز ،آرینا موفرفری در مسابقه نی نی خانه دار در وب نی نی شکلک شرکت کرده خوشحال می شم به آرینا رای بدهید.آدرس وبتونو فراموش نکیند !!!چون بدون آدرس وب رای محسوب نمی شه.
آدرس وب نی نی شکلک
http://sheklak_mohammad.niniweblog.com/post931.php



سلام مامان آريناي عزيز،‌ببخش كه نميتونم به شازده پسر عزيزتون رأي بدم. من ديگه حق رأي ندارم. ايشالا آريناي گلم هميشه برنده باشه
مامان حسني
11 تیر 91 7:11
خداحفظش كنه كلي ازشيرين زبونيش خنديدم
تولدخاله زينب وخاله سميرا مبارك هميشه خوش وخرم باشن
رسيدن دايي حسين وخانواده شون هم بخيروشادي خداراشكرهفته شادوغافلگيرانه اي داشتي
قربونش برم مامان فريبا براي دخترگلمون ازهمونا كه مي خواد بخرديگه كه سفارش ندن خانوم خانوما
امان ازاين كوچولوها چنان شيرين وخنده دار ابروي ماماناشون را مي برن كه ادم مي مونه چطور درستش كنه مي فهممت فريبا جونم


متشكرم كه من رو ميفهمي عزيزم. از بابت همه ي تبريكهاي قشنگت ممنونم دوست نازنينم

مامان مهبد كوچولو
11 تیر 91 8:50
سلام . چشمتون روشن كه مهموناتون از راه دور اومدن و سورپرايزتون كردن !! هميشه شاد و خوش و خرم باشين و نيرواناي گل هم خندون . ببوسينش اين گل دختر نازو


چشم و دل شما هم روشن عزيزم. خيلي لطف دارين شمام مهبد عزيز رو ببوسين از طرف من
مامان ساينا
11 تیر 91 14:14
هميشه خوش باشيد و سرحال در كنار خانواده مهربونتون
واي تفلد زينب بود من كه خبر نداشتم برم بهش تبريك بگم با تاخير


صالحه جون، مرسي از اينهمه لطفت.
ببخش بخدا فقط به حساب بي حواسي ما بذار كه هميشه بالاخره يه چيز خيلي مهم رو تو اينجور مراسم فراموش ميكنيم. البته منم از نجمه خبردار شدم كه لطف كرد بهم زنگ زد و پرسيد كه ميخوام شركت كنم يا نه ولي من اصلاً از يادِ تو رفتم، دقيقاً به همون بي علتي كه براي نبردن نيروانا دچارش شدم. ببخش عزيزم، به بزرگواري خودت. واقعاً سهل انگاريِ ما بود. فدات
رایکا(پوسترساز)
11 تیر 91 14:33
سلام فریبا جان.عکس نیروانا و دوستش رو چن روزی میشه به ایمیلتون فرستادم.پسند کردین؟
منتظر جوابتون هستم


ببخش عزيزم. پاك فراموش كردم، الان الان ميرم

sepehri
11 تیر 91 15:06
تولدشون مبارک.چشم شما هم روشن


ممنون. چراغ دل دوستان روشن
گلناز
12 تیر 91 1:53
چشمت خیلی خیلی روشن مرسی که با وجود گرمی این روزهای زندگیت محبتت به من همچنان سیال و جاریه.
ببین من یه چیزی را فهمیدم هر کسی واقعا تو این دنیا نون دلشو می خوره. تو نون اون دل بی ریا و پر از مهرت را می خوری عزیزم. خدا از تو چیزی دریغ نمی کنه این به من تو چیزهای ساده که خودتم می دونی ثابت شده... از خوش روزی بودن تو و دخترم...


چراغ دلت روشن عزيزم. من چه ميتونم بكنم جز اينكه با تمام وجود، نور آفتابي رو كه به تن ذره ايم ميخورده انعكاس بدم. من فقط توي آفتاب مهر و عشق عزيزانم پيدام. درست مثل همون ذره اي كه توي هوا معلقه و فقط با وجود نوري كه بهش ميتابه هويدا ميشه. آفتاب مهرت هميشه بر سرِ ماست گلنازم. تابنده باشي تا ابد
مامان آناهيتا
12 تیر 91 8:08
هميشه حس زيبات و با نوشته هات به من منتقل مي كني. زيبايي و زيبا مي بيني و زيبا مي انديشي. براي همينه كه به قول اكرم كلا انرژي مثبتي.


مفتخرم به اين همه مهر زينب عزيزم.
ديگه آدم مثبتِ سي باشه، قطعاً بايد انرژي مثبتش رو از دوستان و عزيزانش بگيره وگرنه ول معطله. خدا الهي همه تون رو برام محكم حفظ كنه
مامان خورشيد
12 تیر 91 9:26
واي چه عالي. منم ذوق زده شدم و آرزو مي كنم يه روزي عزيز سفر كرده منم از اون سر دنيا يهويي پشت در ظاهر بشه و اگه از ذوق نمردم برم پيشوازش.
ديشب خورشيد به يكي از اقوام موقع خداحافظي از خونشون آروم ميگه چيزي برام نخريدي؟ فكر كرده بود يادش رفته و دم رفتن مي خواست يادآوري كنه.
يعنيا از خجالت گريه كردم.


الهي آمين عزيزم. الهي هر چه زودتر اين ديدار جانانه محقق بشه.
پس الان كاملاً تصويرم رو داري
الهه مامان یسنا
12 تیر 91 14:20
به به چشمتون روشن و دلتون شاد!!! همیشه همینطور شاد باشین. گاهی وقتها این مجردیها لازمه. من که هنوز قسمتم نشده راستی آرینا دختره نه پسر معلومه هنوز تو کف سورپرایزی


فدات عزيزم،‌ايشالا قسمتت بشه. البته بتوني وجدان بيدار آنلاينت رو هم خواب كني كه بذاره حسابي بهت خوش بگذره اينجور وقتا.
ميگم حالا سوتي ما رو ببخش الهه جون. ميبيني كه خيلي سورپرايزم شديد بوده
الهه مامان یسنا
12 تیر 91 14:22
چشمتون روشن و دلتون شاد. این مجردیها خیلی خیلی لازمه ما که قسمتمون نشده. راستی هنوز تو کف سورپرایزی فکر کنم که آرینا رو گفتی شازده پسر


ايضاً عزيزم، هر دو تاش رو گرفتم.
شايان
13 تیر 91 8:42



مامان سارینا
13 تیر 91 8:44
خاله جوون همین اول بگم که خیلی خیلی ماجرا رو جالب تعریف کردید واقعا از خوندنش لذت بردم . ضمنا چشمتون روشن . خوشحالم که دیدن داداشیه عزیزتون موجب خوشحالیتون شده . انشالله زنده باشید همگی و جمع خانوادگیتون گرم و صمیمی دست داداش حسین هم درد نکنه که غافلگیر کردنشون حرف نداشت . خوب دیگه وقتی خاله زینب رو اینطوری غافلگیر و خوشحال میکنید خدا هم شما رو خوشحال میکنه دیگه . نیروانای عزیزم رو خیلی خیلی ببوسید سارینا هم وقتی بد خواب میشه همینطوری به قول شما آبروی منو میبره راستی خاله یاقوت سرخ واسه گل دخملیمون یادتون نره بگیرداااااااااااااااااا . بوس رو صورت ماهت گل دخملی


مرسي از نظر لطفت عزيزم و ببخش اينهمه دير جواب ميدم. چشم خاله جون، ما كه بخيل نيستيم. نخواسته بود از خودمون وروجك
مامان سهند
13 تیر 91 13:08
همیشه خوش باشید و شاد ممنونم از حضور گرمتون امیدوارم زندگی بر وفق مراد باشه و زیباییش هر روز بیشتر از دیروززززززززززززززززز


ممنون دوست خوب من، سهند جان رو بنواز. براي تو هم هميشه شادي رو آرزو دارم. هميشه بايد در جستجوي شادي و زيبايي بود عزيزم.
زینب
14 تیر 91 7:19
همیشه خوشحال همیشه شاد همیشه سلامت همیشه سورپرایز!!!!!!!!!!!!!!


قربونت دوست مهربونم. به شادي شما عزيزم
مامان سانای
14 تیر 91 9:09
چشمت روشن .
بچه ها صادق ورک هستن آنچه توی دلاشون هست به زبون می یارن مثل ما بزرگترا نیستن . خانم خوشگله می دونه یکی که از سفر بیایدیا سفر بره سوغاتی میده اونم از سفر به این دوری.
سانای تولد سه سالگیش به عمه هاش گفته بود شب تولد منه می دونین که باید کادو بگیرن .آدم با خودش میکنه حتما یکی یادش داده ولی از کجا یاد می گیرن خدا می دونه .
زنده باشید


چشم دلت روشن عزيزم. ممنون از حضور سبزت و همدرديت. واقعاً حالا كه خودم از نزديك يه گلوله آتيش تو بغلم يپرورم ميفهمم كه خيلي قضاوتهاي قبليم چقدر سطحي بوده. بچه ها ياد مي گيرن اين مسلمه ولي از زمين و زمان و هوا هم نكته ميقابن و توي حافظه شون ذخيره ميكنن يه جاي دقيق ميزنن تو خال

مامان نیایش
14 تیر 91 10:16
سحر از باغ،شمیم نفسی می آید
همره قافله ی عشق کسی می اید
ریسه بندان شده عالم به مبارک بادش
مژده ای دوست که فریاد رسی می آید

عيد نيمه شعبان بر شما كه لحظه هاي انتظار را با دعا براي ظهورش مي آراييد ، خجسته باد
التماس دعا


زهره ي عزيزم. بر من ببخش. دير جاب مهرت رو ميدم. عيدت مبارك. ايشالا هميشه برات به شادي باشه نيايشم رو ببوس عزيزم
مامان احسان
14 تیر 91 14:48
سلام فریبا جان امیدوارم همیشه خبرهای خوشی و سرحالی خودتو و گل دخترون رو برامون بذاری


ممنون عزيزم. براي تو و شازده پسر هم همين آرزو رو دارم
مامان امیرحسین و امیرعلی
15 تیر 91 10:44
سلام
تولد خاله جون مبارکچشمتون روشن از دیدن اقوام راه دور..ببوس دختره شیرین زبونو


مرسي عزيزم. هميشه ت مبارك