نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

کوچکانه

1391/3/15 23:51
نویسنده : مامان فريبا
6,788 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز کوچکم،

هنوز دست من به زنگِ دَر نمی رسد

و شانه ام به شانه ی پدر نمی رسد

بهارهای دیگری که بگذرد بزرگ می شوم

درست مثل مادرم

و کوله بار سالهای رفته را بدوش می کشم

 

نمی دونم چند سال پیش بود که گوینده ی رادیو شعری رو که بخشی از اونو فقط تونستم همون لحظه یادبگیرم و بخاطر بسپارم به مناسبت روز پدر خوند. از اونموقع بی اختیار روز پدر به یادش می افتم. نوشتمش برای پدر و مادر عزیزم که امسال نتونستیم روز هر دوشون رو دور هم گرامی بداریم. به امید اینکه سایه شون سالیانِ ما رو دربربگیره.

دستم به زنگ در رسید ولی هنوز بزرگ نشدم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان علی
15 خرداد 91 23:58
سلام آرام جان
تبریک قشنگت چه زیبا به دلم نشست
ممنون از این انتخاب قشنگ . من هم این روز عزیز رو به حضورشون تبریک می گم. مبارک باشه و گوارای وجودشون... ان شالله "سایه شون سالیان همه رو در بر بگیره" آمین


هستی عزیزم، فدات. چه حس خوبی حس حضورت ، الآن، همینجا. قربون قدمت
مامان علی
15 خرداد 91 23:59
نامه ات بسیار زیبا و شورانگیز بود دوستم. حلاوت این روز بر همسر عزیزتون هم گوارا


باز هم ممنونم. شیرینِ شیرینه
مامان ساينا
16 خرداد 91 7:26
چقدر زيبا و پر معنا
انشا... سايه پدر و مادرتان هميشه بالاي سرتان و در كنار همسر خوب و مهربان و نيرواناي ماهم زندگي به كامتان باشد دوست خوب من...


زيبا هستي و زيبا ميبيني صالحه ي عزيزم. با تمام وجودم به اين شعر ايمان دارم، شايد براي همين كه معنا داره. براي تو دوست نازنينم هم آرزوي هميشه گرم بودن زير سايه ي پرمهر همه ي عزيزانت رو دارم. ببوس سايناي گلم رو
مامان خورشيد
16 خرداد 91 7:51
الهي هر روزتان مبارك باشه. الهي ساليان سال تو آغوش پدر و مادر عزيزتون روزهاتون رو به شادي بگذرونيد.


مامانِ خورشيدي، خورشيدي. به دعاي گرمت گرمم.
مامان سارینا
16 خرداد 91 9:36
شعر خیلی خوشگلی بود . مرسی خاله جوون . روز مرد رو به همسری عزیز و پدر مهربونتون تبریک میگم انشالله که زنده باشن


ممنون مهربون.
مامان نیایش
16 خرداد 91 12:04
سلام عزیزم خیلی دلم براتون تنگ شده بود ان شا الله که بهتون خوش گذشته باشه و همه روزتون عید باشه و مبارک
خیلی زیبا بود کوچکانه ات
ممنون از حسن انتخابت لذت برم
من هم به نوبه خودم تبریک میگم به مادر وپدرت و آقا حامد و مادر وپدر مهربونشون الهی همیشه سالم باشن و سایه شون جاویدان ...نیروانا گلم رو جانانه ببوس

دویدم و رسیدم و خدا آنجا بود!
چشمِ بسته غرق باران بودم
و بزرگ تر از پیش...
و هنوز کوچکم!




قد خدا دلم برات تنگ شده زهره جون، باور كن. ممنونم از مهر بيحدت و براي شماها و پدر مادراي گلتون بهترينها رو از خدا ميخوام. ببوس نيايشم رو عزيزم

حنانه
16 خرداد 91 23:24
سلامـ

فریبا جون مرسی از حضورت در خوش یمن

شعری هم که نوشتی قشنگه




نگاه تو هم قشنگه دوست خوب من. مرسي
مامان پریسا
16 خرداد 91 23:25
واقعا" زیبا بود. چه خوب که این نکات ریز رو نگه میداری.
گاهی یه چیزی رو یه جایی میبینیم و بدون توجه از کنارش رد میشیم در حالی که همون نکته میتونه یه چیز خیلی مهم باشه.
من هم به شما و پدر مادر های مهربون تبریک میگم.
در برابر اونها هیچ وقت بزرگ نمیشیم......


ممنونم دوست خوبم. تو نكته ي هميشه مهم زندگي من هستي. كاش بي توجه از كنارت رد نشم. پريسام رو ببوس و به پدر و مادر عزيزت تبريك بگو از طرف من
زهره
17 خرداد 91 12:39
فریبای گلم اول از همه آرزوی سلامتی دارم برای مامانت ان شا الله که سلامتی شون رو کامل بدست بیارن و تو هم خوش به احوال خوششون توکل بر خدا
همیشه ی خدا فقط شادی و خوشی ات رو آرزو دارم دوست عزیز و مهربونم
و بعدم بگم در برابر این همه محبتی که با حرف های قشنگت بهم القا می کنی و این همه انرژی که ازت می گیرم هیچی برای گفتن ندارم جز اینکه بگم با همه وجودم حرف هات رو می پذیرم و خوشحالم که دوست خوبی مثل تو دارم که حرفهاش اینقدر آرومم میکنه ازت بی نهایت ممنونم عزیزکم به خاطر اینکه منو می فهمی و همیشه از چیزی میگی که دلم می خواد بشنوم و واقعا استفاده میکنم از گفته های قشنگت دوست همیشه عزیزم دوستتون دارم الهی که همیشه شادی مهمون خونه ات باشه هزاران بوسه برای شما عزیزان


ممنونم زهره جونم. براي دعاي قشنگت در حق من و مامانم. شايسته ي زيباترين تقديرهايي عزيزم. بوسه بارون
نیلوفرآبی
17 خرداد 91 14:02
خیلی زیبا بود این شعر .
مبارک باشه این روز برای بابای نیروانا جون . البته با تاخیر ...
ممنونم که اومدید به وبم و مثل همیشه محبت داشتید .
نیروانای عزیز سی ماه و 6 روزه رو ببوسید از طرف من . انشالله شاد باشید همیشه


ممنون نيلوفرجون، به زيبايي نيلوفر روي آب و طراوت اون هميشه باشي.
مامان سینا و آیه
17 خرداد 91 15:55
الان دیگه بزرگ شدیم و شونه مون به شونه ی پدرامون میرسه،ولی هنوز در مقابلشون کوچکیم و باید کوچکانه ازشون تقدیر کنیم.
امیدوارم سالیان سال سایه ی این بزرگواران بر سرتان باشد.


آمين عزيزم
مامانی درسا
18 خرداد 91 2:27
عزیزم بزرگ شدیم و زنگ درو هم میتونیم بزنیم ولی در مقابل بزرگی اونا ما ناچیز ناچیزیم و همیشه محتاج محبتشون ..... انشاالله که همیشه سالم و سلامت باشن .....دختر گلمو ببوس


حق با توست عزیزم. ممنونم. ایشالا شمام همیشه سلامت باشین زیر سایه عزیزانتون. شمام درسا رو ببوس
الهه مامان روشا جون
18 خرداد 91 15:48
فریبا جون بسسیا زیبا نوشتی.ولی متاسفانه خیلی وقت ها خیلی از آدما تا پدر و مادر نشن قدر زحمات و بزرگی واللدینشون رو نمی دونن.


کاش اینطور نباشه الهه جونم. کاش قدر عزیزان رو بوقتش بدونیم. ممنونم از مهرت.
پروانه ی کاغذی
20 خرداد 91 0:51
کوچکانه وبلاگ را باز می کنم....
کوچکانه ورقش میزنم...
کوچکانه و محتاط....
از اول سطر کوچکانه میخوانم....
میرسم به آخر سطر....
کوچکانه روی نظرات کلیک می کنم....
کوچکانه خزئبلات می نویسم...
کوچکانه می بندمش....
دوباره بازش میکنم...کوچکانه....
کوچکانه نویسنده را می بویم....
کوچکانه کوچکانه می شوم و انگشتم را بر عکس هایش می کشم....
کوچکانه....میروم....
کوچکانه....میروم....
کوچکانه باز میگردم.....
کوچکانه...
کوچکانه....
دوست دارم.....
کو
چَ
کآ
نـِ
.
.
.



فقط تو ميتوني اينقدر بزرگ، كوچكانه ي مرا بپروراني ميناي درخشانِ من