نخستين سلام، نخستين گامها
سلام
اين وبلاگ زماني متولد شد كه نيرواناي عزيز ما نخستين گامهاي زندگيش رو برميداره. قربونش برم تازه شروع كرده به تاتي تاتي. براي ما (من و بابا حامد) و خودش خيلي هيجان انگيزه كه رو پاي خودش وايميسته و با هزار زحمت يه قدم يه قدم برميداره و هي تلوتلو ميخوره تا نيفته. اگه براتون جالبه يه تيكه از اين لحظه هاي قشنگ رو براتون ميذارم. اميدوارم نيرواناي عزيز ما بعدها هر وقت خواست تو هر راهي قدم بذاره و هي سختش شد و هي خواست ولش كنه اين تصويرها رو ببينه و ثابت قدم بشه تو راهش. فداش بشم.
يه ويديوي كوتاه از تاتي نباتي نيروانا
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
هميشه از اينكه شروع كنم به وبلاگ نويسي مي ترسيدم. مي ترسيدم نتونم تند تند آپديت كنم و مثل همه ي كاراي نيمه كاره ي ديگه، نصفه ي راه ولش كنم. خودم وقتي وبلاگهايي كه تاريخ آپشون به تاريخ پيوسته رو مي بينم افسردگي مي گيرم. يه ترس ديگه ام هم از اينه كه اين بلاگرها عمر چنداني نداشته باشن و خاطرات ما كه با هزار اميد و زحمت به ثبت رسيده يهو بره رو هوا. شايد برا همينه كه تازه بعد از گذشت حدود 16 ماه از تولد نيرواناي عزيز وبلاگش رو متولد كردم. ولي با همه ي اين اوصاف با نخستين گامهاي نيرواناي عزيزم من هم نوشتن رو از سر ميگيرم به اميد اينكه دست و دلي كه سالها از نوشتن و نگاشتن جدا افتادن دوباره براه بيفتن و ردپا بجا بذارن از خودشون. نيرواناي عزيزم از تو براي تو مي نويسم تا بماني و بمانم.