دیشبٍ آروم
- مامان من تو شیکمم نی نی دارم، [دو تا دست خوشگل روي شيكم] هیسسسس، خوابیده، کوچولو کوچولو اِه [در حالیکه با انگشت شست و سبابه که روی هم چسبوندیشون میزان کوچیکی رو نشون میدی]
-[من كه ميدونم قضيه از كجا آب ميخوره] ديگه كي تو شيكمش ني ني داره؟
- بهايه (بهاره)
(ببخشيد خاله بهاره ي عزيز كه بارداريتون اعلام عمومي شد)
------------------------------------------------------------------------------------------
يادم نيست حرف چي بود كه من يه چيزي گفتم كه با "هم" شروع ميشد يهو در اومدي:
هم خنده ست، هم دعوا
من ميدونستم ولي باز پرسيدم چي؟
و تو گفتي
بفرماييد شام!!!!!
------------------------------------------------------------------------------------------
كلي با هم رقصيديم و من اين شعر رو برات ميخوندم و تو هم ياد گرفتي تكرارش ميكردي:
من عاشقتم دلت قرص هيچي نگو هيچي نپرس
تازه گرفتم بات انس من عاشقتتتتتتم دلت قرص
------------------------------------------------------------------------------------------
گیر دادی برم سر فریزر و بقایای کیک تولدت رو بیارم بخوری، منم با کمال میل این کار رو کردم، خیلی چسبید، به هر سه مون، آخه شب تولدت نرسیدیم کیک بخوریم، تو هم که قربونت برم فقط شخم زدیش اون شب. بذار حالا که حرفش شد ماجرای کیکت رو بنویسم ولی تو یه پست دیگه، چون نمیخوام آرامش دیشبمون فدا بشه.