نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

یخ در بهشت

1392/2/4 11:55
نویسنده : مامان فريبا
7,091 بازدید
اشتراک گذاری

سر سفره از بس طنازی کردی هوس کردم بغل بگیرمت و سفت، فشارت بدم. بی درنگ در آغوش فشردمت و تو هم انگار که منتظر همین باشی، خودت رو جا کردی کنج سینه م و سرت رو چسبوندی به شونه م. هنوز گرمای بغلت رو درک نکرده، یهو خودم رو کشیدم عقب که نکنه دور دهان خورشتیِ تو لباسم رو لک انداخته باشه و تو هم که دلیل عقب کشیدنم رو فهمیدی، برای اینکه کم نیاری، وازَده گفتی "مامان، رُژ زده بودی، رژی شدم". گفتم نه نزده بودم  ....

از خودم خجالت کشیدم. حلاوت بوسه و آغوشمون رو چه زود هدر داده بودیم، اونم فقط بخاطر بی ملاحظگی منِ آدم بزرگ، منو ببخش طفلکِ معصوم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان امیرناز
4 اردیبهشت 92 12:25
سلام عزیز دلم وای که من چقدر دلم برا این حس عاشقانه تنگه


سلام نازنین، باصفایی دوست خوبِ شمالیِ من. تو که همیشه سرشارِ حس عاشقانه ای
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
4 اردیبهشت 92 13:36
اولش:

اما

بعدش:


محمد
4 اردیبهشت 92 13:47
ای وای من
همینه همیشه ما بزرگترها .زودتر....


مامان نوژاجوني
4 اردیبهشت 92 14:30
عزيزمي ماماني ونيرواناي خواستني

دوسِتون داریییییم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
4 اردیبهشت 92 14:55
چرا اسم پستتون " یخ در بشهت" هستش؟!


آخه بهشت، گرمای آغوش دخترم بود و یخ، منِ هیچی ندون!
از اون لحاظ
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
4 اردیبهشت 92 15:06


آهان ... از اون لحاظ

فدات
مهسا مامان نورا
4 اردیبهشت 92 17:40
عزیز شیرین زبونم امان از ما بزرگترها که همیشه ...


امان عزیزم
الهه مامان یسنا
5 اردیبهشت 92 0:36
ای جان صبح خوندمت البته با موبایل بودم و حوصله نوشتن با موبایل رو نداشتم این شد که تا الان اومدم خونه و گفتم تا داغه پستت بیام پیشتون. وای که منم شیرینی با یسنا بودن رو زود از بین بردم و ازش خواستم که بره کنار تا منو کثیف نکنه... واقعا من آدم بزرگ هم از خودم خجالت کشیدم اون موقعها.. ولی بنازم حاضرجوابی نیرواناجون رو که سریع دست پیش رو میگیره پس نیفته فدای این دختر ناز. الهی که همیشه با هم لاو بترکونید و دیگه یخی در بهشت نداشته باشین...

از حاضرجوابی که هیچی نگو خواهر، کاملاً در جریانی و همینطور لاو ترکوندنای اینجوری، چی بگم که چه احوالاتی داریم نه!
قربون محبتتم که همه جوره هستی الهه ی ناز!

مامان امیرناز
5 اردیبهشت 92 12:31
خصوصی داری نازنینم

مرسی بانو
مامان آرشين
5 اردیبهشت 92 15:16
امان از ما آدم بزرگاااا عنوان هاي جالبي داري فريباي عزيز


فدات فرنازجون، ممنونم
مسیحا
6 اردیبهشت 92 19:43
سلام ناز کوچولو، انشالله همیشه شاد باشی ، اگه خواستی منو با عنوان ( دنیای مسیحا ) لینک کن بعد بگو با چه عنوانی با افتخار لینکت کنم

سلام عزیزم. ممنونم خیلی لطف کردین باعث افتخاره.
مژده ای دل که مسیحا نفسی آمده است!
اگه دوست داشتین پیوند بزنین با همون عنوان وبلاگ نیروانا خوبه" نیروانای عزیز ما"
به امید دیدار
مامان نیایش
7 اردیبهشت 92 8:36
عزززززززیزززززززززم
چه قدر عاشقانه نوشتی
این کلمات و جمله هات آدم رو غرق میکنه تو نوشته و میبره تو همون فضا
..........................
امان از ما بزرگ تر ها و عادت ها و باورهامون
خودم رو میگم اول از همه که چه قدر دارم سعی میکنم تغییر کنم
چه قدر هم سخته به خدا
تازه دارم متوجه میشم بعضی از حرفها و حرکات نیایش چه قدر شبیه خودم شده وای من نمیخواستم تمام این دغدغه ها و نگرانی ها و دلشوره های الکی رو اونم یاد بگیره اما حواسم نبود اصلا حالا اونم مثل من نگران کثیفی کفشاشه، نگران ِ ...
البته نا گفته نماند که گاه یهم حق با بزرگ تر هاست مثلا اگه لباس خاصی تنت بوده یا جای خاصی بودی که برات به هر صورتی مهم بوده که تمیز باشی ولی خب تو خونه ...خب آره شاید حق با تو باشه...

همدلیت رو وقربون برم زهره ی من!
اینجوریاس دیگه،
"نگاه کن همیشه خراشی ست روی صورت احساس..."
خدا کنه ولی کمتر اینجوری بشه.

مامان مهبد كوچولو
8 اردیبهشت 92 8:44
سلام به فريباي نازنين و نيرواني گلش . مدتي هست كه مي خونيمتون ولي به دلايا شخصي خودم ( ذهن درگير و كار زياد و ... ) خواننده خاموش بودم ، البته نه فقط واسه شما ، واسه بيشتر دوستان وبلاگي همين حالت رو داشتيم . به بزرگواري خودتون ما رو ببخشيد .
الهي من قربون اين دختر حاضر جواب برم كه اينقدر بلا شده و سريع پيش دستي ميكنه !!!! ايشالله كه همه ي لحظه هاتون سرشار باشه از اين شور و شوقها و بوسيدنها و ديگه نه تو رژ بزني و نه خورشت دور دهن نيروانا مانع چشيدن حلاوت بوسه هاتون بشه .... دوستتون دارم عزيزانم . بووووووووووووووووووووووووووووووس

سلام مهدیه ی عزیز و مهبد گلم! مرسی عزیزم که در همه حال چه دلخوشی چه ناخوشی یادِ ما هستین و میخونیدمون. شرمنده ی محبت و مرامتم عزیزم. دعا میکنم همیشه شاد باشین حلاوت همه ی بوسه ها و آغوشهای پرمهرت ماندنی عزیزم :x
ستاره زمینی
22 اردیبهشت 92 8:47
اخی عزیزم بزرگترا اینجورین دیگه زود ........................


شرمنده م هنوز