نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

جشن تو جشن تولد تموم خوبياست!

1391/9/20 10:57
نویسنده : مامان فريبا
25,701 بازدید
اشتراک گذاری

امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره

از جشن ستاره آسمون یه پارچه نوره

 امشب خونمون پر از طنین دلنوازه

تو کوچه پر از نوای دلنشین سازه

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه      

زندگیم با بودنت درست مثلِ بهشته

 تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک

     عزیزم دوسِت دارم تولدت مبارک

    تولدت مبارک، تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبیاست      

جشن تو شروع زیبای تموم شادیاست

جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام

وقت شکرگزاریِ به سوی درگاه خداست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه 

زندگیم با بودنت درست مثلِ بهشته

تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک

عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک
 
                                             تولدت مبارک، تولدت مبارک


امشب تو ببین چه شور و حالی و صفایی

راستی که گل سرسبدِ محفل مایی

امشب رو لبا گَلای خنده واسه توست

آرزوی ما بخت بلند در طالع توست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه 

زندگیم با بودنت درست مثلِ بهشته

تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک

                                                عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

                                                تولدت مبارک، تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبیاست

....

حوصله ت سر نره عزيزم،‌ عمداً تمام اين آهنگ رو كلمه به كلمه نوشتم تا بهم حق بدي توي اون فضاي جشن تولدت چقدر احساسات منو برانگيخت كه بغضم رو تركوند و اشكم رو درآورد. طبيعيه كه خيليا فكر كنن از دست نق و نوقهاي تو توي اون شب و خستگي مفرطم كم آورده باشم و منفجر شده باشم ولي به خودم نميتونم دروغ بگم، به تو هم نميگم.

عزيزكم! اشك من قليان تمام احساساتي بود كه برات داشتم، جاري شدنش، تنها بدليل عشق عميقم بود كه انگار توي اين آهنگ به زباني ساده و شيوا از سوي من برات ترانه ميشد. همه ي عشقم نثارت براي لحظه لحظه ي بودنت!

 

سالِ پيش توي تولدت به اتفاق همه ي بچه ها روي كيك متمركز بودين و شمع فوت كنونت جوري بود كه همه ميخواستن فوت كنن و هر كي ضعيف تر بود و نميرسيد فوت كنه جيغش به هوا بود و ما هم سعي كرديم براي كوچولوهاي اونشب يه شمعي ببريم درست جلوي دهنشون فوت كنن و خوش خوشانشون بشه. بريدن كيك خامه اي توي اون جمعيت ِ عشقِ كيك و خامه هم حكايتي بود... .

اين فكر از پارسال توي ذهنم بود كه كيك و شمع فوت كردنش رو جوري برپا كنيم كه همه ي بچه ها توي جشنت حضور فعال داشته باشن و به همه شون خوش بگذره. آخه دل شماها خيلي كوچيكه و من همه ش دلم ميخواست توي جشن دل همه ي دوستانت رو داشته باشم كه تولدت براشون خاطره ي يه شب رويايي رو بجا بذاره. كاپ كيك با يه شمع براي هر كدوم از بچه ها بهترين فكري بود كه به نظرم رسيد و حمايت گلناز عزيزم هم اين ايده رو محقق كرد. هموني شد كه خيالش رو از چند وقت پيش توي ذهن ميپروروندم. هر وقت به اين عكسا نگاه ميكنم عشق ميكنم از شور بچه ها. خدا كنه همينطور بوده باشه.

 

 

عاشق اينم كه جشن،‌جشنِ همه ي بچه ها باشه. بازم مثِ پارسال هديه ها رو كشوندم وسط و از بچه ها خواستم هر كي بپره كادويي كه براي نيروانا خريده باز كنه. عشق ميكنم با بَلبَشويي كه راه ميفته. اگه بدونين اين وسط با اون صفاي بچگيشون قاطي ميكنن و گاهي فكر ميكنن هديه متعلق به خودشونه يا بعضياشون فكر ميكنن بايد بدون يه كادويي براي خودشون وردارن مال خودشون بشه و هي بايد صلح برقرار كني...،‌ دنياييه واسه خودش. جااااان!

و به لطف و حسن سليقه ي صباي عزيزم براي كادويي كه انتخاب كرده بود مابقيِ جشنمون هم همچنان با شور و هيجان و فرياد بچه ها همراه بود. كالسكه ي حباب سازِ سيندرلا و بچه هاي عاشق حباب و حباب بازي به دنبالش!

لحظه هاي ما عين حبابهايي هستن كه تا بيايي دركشون كني از دستت ميرن و محو ميشن. كاش فقط همين شيريني و شاديِ بازي باهاشون رو دريابيم!

زندگي فقط همينه نيرواناي من!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (40)

مامان ساينا
20 آذر 91 10:57
نيرواناي عزيزم با اينكه من و ساينا با همه اشتياقمون نتونستيم تو اين جشن باشكوه شركت كنيم ولي اينقدر عكسهايت گويا هستن و من هر بار كه آنها را مي بينم خودم و ساينا را در آن فضاي دلنشين احساس مي كنم
ماماني مهربون خسته نباشي
نيرواناي عزيز هميشه پاينده باشي

صالحه جان،الان كه باز برگشتم و عكساي پارسال رو ديدم جاي خاليِ تو و ساينام رو بين عكساي امسال ديدم ولي افسوس نميخورم چون عكساي اختصاصيِ سايناي گلم رو در اختتاميه ي كارناوال تولد دارم. بسيار خرسندم كه مجالي شد كه توي همون حال و هواي تولد پذيراي وجود گرمابخش تو و سايناي عزيزم باشم صالحه جون،‌ من ممنونم كه اومدين و شادمون كردين. هميشه تون به شادي

مامان ساينا
20 آذر 91 10:58
مامان فريباجون بابت تولد خصوصي و مهمان نوازي گرمتان (ديشب) ممنونم و اميدوارم كه هميشه دلتون شاد شاد شاد

سپاسگزارتونم تمام قد. ممنونم كه تنهامون نذاشتين. كاستيهاي ما رو به بزرگواري خودتون ببخشين
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
20 آذر 91 13:00
سلام فریبا جون
دستتون درد نکنه
چه جشن زیبایی
چه لباس زیبایی چقدر به نیروانا جون این رنگ می یاد و چقدر ارامش بخشه
خوشحالم که بهتون خوش گذشته

باز هم تولد دختر پاییز مبارکش باشه


ممنونم عزيزم،‌دلگرمياي قشنگ تو آرامش بخشه. مرسي كه اين مدت باهامون بودي، توي دلمون و توي شاديامون. ميبوسمتون
مامان احسان
20 آذر 91 13:32
سلام گلم وای چقدر کیف کردم وقتی عکسهاتو دیدم کاش میشد ما هم اونجا بودیم امیدوارم همیشه پر نور به زندگی مامانی و بابایی بتابی خانوم گل. راستی برای بهبودی گل من هم دعا کنید

دوست عزيز و نازنينم، ممنونم باري اينهمه مهرت كه عليرغم دل نگرونيت براي احسان عزيزم، بازم نثارمون ميكني. منو ببخش اگه اين مدت جوياي احوال تو و گل پسرِ عزيزمون نبودم. ببخش دوست خوب من دعا ميكنم زودِ زود خوب بشه احسانِ من
مامان مهبد كوچولو
20 آذر 91 13:44
جشن تو جشن تولد تموم خوبیاست .......
چه زيبا اين شعر تونسته تموم احساسات رو بيان كنه و بسيار برازنده ي گل روي نيرواناست . دختر ِ پاييز خيلي خيلي عكسات خوشگل بودن . جاي ما هم خاليييييييييييييييييييييييييييييييي

همين ترانه هايي كه گاهي به سادگي ازشون رد ميشيم، همينها گاهي عجيبزبنِ دلِ آدم ميشن و تازه ميشه فهميد سازنده شون با چه عشقي خلقشون كرده. ممنونم از نگاه قشنگت عزيزم. حاي همه ي دوستاي وبلاگيمون واقعاً خالي بود. وراي فاصله ها ميبوسمتون
مامان آناهيتا
20 آذر 91 13:47
همه چي زيبا بود فريباي نازنين. ممنون بخاطر اينكه به فكر فوت كردن شمع براي بچه ها بودي. ممنون كه به بچه ها اين اجازه رو دادي خودشون كادوها رو باز كنن. ممنون كه به بچه ها شير كاكائوي خنك دادي. ممنون كه برف بازي به راه انداختي. ممنون كه حوصله ي شيطنت هاي بچه ها رو داري و من اين حوصله رو در وجود هر كسي نديده ام. ممنونم بخاطر شكوه اين جشن كه هيچ وقت از ذهن آناهيتام و من نميره. دوستون داريم.

بهترين خسته نباشيد براي من همه ي اون لبخندها و آغوشهاي گرميه كه منو به مهربوني ميفشرن و همچين محكم ميزنن پشتم كه تمام كوفتگيش بره. هيچي زيباتر از اين نيست كه مهموناي گرم و زيبابيني داشته باشي كه همه ش بهت روحيه و انرژي بدن و كم و كاستيات رو به بزرگواري و خوبيِ خودشون ببخشن. ممنونم براي همه ي انرژيهاي مثبتي كه برام فرستادين و حمايتاي همه جانبه تون. ممنونم از آناهيتا كه عشق مفرطش به برگزاري جشن تولد نيروانا، مصمم كرد به اين راه و خوشحالم كه دل كوچولوش كه به بزرگي ِ درياهاست، لذت برده و شاد شده. ميبوسمتون هميشگياي من!
مادر کوثر
20 آذر 91 14:23
سلام مامانیه مهربون
ممنون از حضور و لطف و محبتتون


تولد نازگلی هم مبارک
چه لباسی چه کیکی
چه ناز شده

سلام عزيزم،‌ لطفتون رو قربون، ممنونم براي صفاي دل و نگاه قشنگتون. روزاي خدا هميشه ي هميشه قشنگه اگه همه مثل شما به زيبايي نگاه كنن. با اون دل درياييتون براي ما هم دعا كنين. ميبوسمتون و كوثر عزيزتون رو. خوش بحال فرشته ها ...
زینب
20 آذر 91 14:40
عزیزم ... این یه فرشته است که. چقدر قشنگ تر و نازتر شده با این لباس زیبا. جای ما خیلی خالی بود!!!!!!!!!!!!! چقدر از خود متشکری زینب جون!!!!!!!!!! ار لحظه تون لبریز عشق و شادی

صفاي دلت رو هميشه دوست دارم عزيزم،‌جاتون واقعاً‌خالي بود. جاي همه ي دوستاي اين خوه خالي بود. يه روز بشه يه جشني برپا كنيم همه باشن،‌يعني ميشه خدااااا
عشق بركت لحظه هات دوست جونم
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
20 آذر 91 15:27
دوست گلم
با سه تا پست جدید 46-47-48 بروزیم


الان ميام عزيزم
مامان بردیا
20 آذر 91 16:01
خانم کارگردان قسمت پایانی سریال واقعا عالی بود.کارگردانیت20نگارش سناریو20تدارکات و طراحی دکور حرف نداشت.هنرپیشه نقش اول که نگفتنیه بااون لباس نازش .شما مفتخرید به دریافت یه عالمه آرزوی شادی وسلامتی در لحظه لحظه زندگی تون.ممنون که ما رو هم به جشن بی ریاتون دعوت کردید.کاممون ازدیدن شادیتون شیرین شدعزیزم

ميگم مهدختم اين البته قسمت پايانيِ سريال نيست. نقطه ي اوج كارناوالمونه. هنوز بعد از اينم تولدانه داريم ولي مختصر و مفيد
اما اينكه اينهمه 20 بهم دادي از صفاي وجودته عزيزم وگرنه قابل اينهمه تعريف نيست. از افتخاري كه بهم دادي و لحظه هامونو با نگاه قشنگت ديدي ممنونم. خدا كنه لحظه لحظه ي زندگي همه پر از شادي و عشق باشه
مرجان مامان آران
20 آذر 91 18:26
تولد دختر خوشگلت مبارککککککک
مامانی مهربون ایشالا همیشه خوش باشی عزیزممم
پیش ماهم بیاینننننننننن

ممنون دوست خوبم. شمام هميشه شاد باشين. حتماً خدمت ميرسيم
تــــــــک خـــاله کــوثر جــوووونـــی
20 آذر 91 21:12
woOOoOOOOoOOO

بابااااااا ... ای ول ... چه جـــــــــــــــــــشنی ... امیدوارم همیشه به شادی باشه ...

ای جوووووووووووووونم ... خیلیییییییییییی تزئیناتتون باکلاس شده ... واقعا میگم ...

رنگ های آبی و سفید ... عالیه

ایده کیک ها عالی بود ... آره والا ... اون مدل کیک های تولد که واقعا رو اعصابند

خدا خیرتون بده ... ایشالا همه همین روش رو ایفا کنند تو تفلد هاشون، خصوصا از نوع نی نی هاش

خـــــــــــــــــــــــیلی خوشم اومد از عکس های نیروانایی که همه جا نمایان و براق میدرخشــــــه آخـــر کلاسه

تك خاله ي عزيزم، تو نظرات قشنگ و پرمهرت همه جا نمايون و درخشانه عزيزم. ممنونم از اينهمه دلگرمي و انرژي مثبت. جاتون واقعاً‌خالي بود. ميدوني من توي اون فضاي آبي و سفيد و نقره اي خيلي حس خوب و آرومي داشتم عليرغم بزن و بكوب جشن. خدا كنه همه همين حس رو پيدا كرده باشن. بازم از اينهمه حس قشنگت ممنوم كه به اندازه ي يه خسته نباشييييييد جانانه روحم رو جلا داد . ميبوسمت عزيزم. كوثر و خواهر عزيزت هم ببوس‌
مامان نیایش
20 آذر 91 21:45
قربون دلت نازنینم تو خود عشقی فریبا جونم عشق از کلامت میباره با انرژی وصف نا پذیری به همه انرزی میدی چه برسه به این پرنسس ناز و برفی
عزیزم نیروانا هم عشقت رو درک میکنه مطمئن باش به خاطر همینه که شاده به خاطر همینه که اونم مثل خودت عاشقه
براتون آرزو ی یهترین ها رو دارم
میتونم حس قشنگت رو کاملا درک کنم اون حسی که میگی اون عشقی که باعث جاری شدن اشک های بی ریا ت شده توی تولد یک سالگی نیایش با همه وجود داشتم و الانم با همه وجود حسش کردم
اشکالی نداره که چشمات از شوق خوشبختی خیس بشه این خیلی خوبه خیلی

قربون صفات زهره جونم،‌اينهمه كه ميگي نيستم ولي خيلي به عشق،‌عشق ميورزم. حس ميكنم سهراب آخر ِ‌كلام رو گفته وقتي ميگه:
"بهترين چيز، رسيدن به نگاهي ست كه از حادثه ي عشق تَر است."
دنبال ِ اون نگاهه ام كه هميشه از عشق خيس باشه و برق بزنه، مثِ نگاه خودت. كاش به بهترين چيز برسم. كاش نيروانام بهش برسه

مامان نیایش
20 آذر 91 21:48
پرنسس برفی من با دیدن عکس هات حس کردم که خودم هم توی جشنت هستم جای نیایشم خیلی خالی می دونم اگه بود دلش میخواست همش با این پرنسس برفی عکس یادگاری بگیره دوستتون دارم نازنینا...
زندگیم با بودنت درست مثل بهشته

كاش اي كاش بودين. جاتون توي جشنمون واقعاً خالي بود ولي توي دلم نه،‌ همش بيادتون بودم فكر كن پرنسس برگريزون و پرنسس برفي. يادمه اون لباس پاييزيِ زرد خوشگلش.
چه ماه ميشد خورشيدِ طلايي توي آسمون آبي نه!!!
مامان نیایش
20 آذر 91 21:54
قربون دلت که می خواستی دل همه بچه ها رو به دست بیار ی و حضور فعالشون رو خواستی کارت درسته خانمی یا به قولی دستت درستعالی بود همه چی دستت درد نکنه ما هم از این همه شو رو شادی انرژی گرفتیم حسابی
مامانی ات مثل همیشه عالی نوشته :
"لحظه هاي ما عين حبابهايي هستن كه تا بيايي دركشون كني از دستت ميرن و محو ميشن. كاش فقط همين شيريني و شاديِ بازي باهاشون رو دريابيم!
همه لحظه هاتون شیرین

لطفت مدامه زهره جونم، عالي هستي به خدا. من پيشت كم ميارم. تا ميشه بايد دل بدست آورد مگه نه بانو، درست مث مرام خودت!
به حباب بودن لحظه ها ايمان دارم. كاش شيرين بشن براي همه
مامان نیایش
20 آذر 91 21:54
راستی فریبای خوش سلیقه ی من لباس خودت هم خیلی قشنگه البته اگه اشتباه نکرده باشم بانوی آبی پوش

فداي تيزبينيت بشم من!
چشات قشنگه.
حكايتش رو براي همه ي دوستان گفتم، به تو
هم ميگم،‌اين لباسيه كه هفده سال پيش مامانم براي عروسي داداشم برام دوخت و فقط همون يه بار پوشيدمش. نگهش داشته بودم چون يادگاريِ قشنگ ِ مامانمه و بهترين فرصت رو يافتم كه بازم بپوشمش.
مامان آرشين
20 آذر 91 22:10
واي كه چقدر دلم ميخواست من وآرشينم اونجا بوديم ...گرچه با توصيفاي قشنگت خودمون و اونجا حس كرديم

فرنازم جاتون خيلي خالي بود. به يه دوست ديگه هم گفتم آرزومه يه جشن با حضور ني ني وباگيا داشته باشم. كاش محقق بشه. لطف داري بهمون. آرشينم رو ببوس
سارا مامان آرام
21 آذر 91 8:48
نیروانای نازنینم تولدت مبارک ، انشاءالله همیشه شادی و جشن باشه توی خونتون
چه فرشته ای شدی با این لباس آبی و این تاج
فریبا جون دست مریزاد ؛ واقعاً خسته نباشی با اینهمه زحمتی که کشیدی
چه حباب بازی راه افتاده اون وسط

مرسي ساراي عزيزم. ايشالا خونه ي همه از عشق و شادي لبريز باشه. ممنونم براي نگاه قشنگت. اون حباب بازي خيلي قشنگ بود واقعاً. دست دوست گلم و دختر گلش طلا
راستي ساراي من، بازم اومدم همه ي پستهايي كه تا حالا نرسيده بودم رو خوندم از وبلاگت ولي كماكان نميتنم برات نظر بذارم. نميدونم مشكل اينترنتمونه؟!
در هر صورت فداي قدمت. اميدوارم بوشهر بهت خوش گذشته باشه و چادر آرام و مهرساجونم مباركشون باشه. شيرين زبونياي اين نازدونه ها رو كه ديگه نگو. ميبوسمتون عزيزاي من
مامان نیایش
21 آذر 91 8:53
چه قدر خوبه که حس قشنگی که سالها پیش داشتی رو دوباره زنده کردی با پوشیدن این لباس حتما مامانت هم کلی ذوق کرده از دیدن دوباره اش خیلی ناز شدی مثل همین پرنسس برفی نازت
با انتخاب این رنگ ها آرامش رو به همه هدیه کردی در کنار شور و هیجان تولد
عالی بود همه چی ممنون
دیشب با اینکه خیلی نوشتم یادم رفت به نیروانام بگم هدیه هاش هم مبارکش باشه ایشالا هر سال همین طور جمع تون گرم و صمیمی و پر شور باشه بلکه بیشتر
دوستدار شما نیایش و مامانی

مامان اينا متأسفانه توي جشنمون نبودن. سختشون بود اينهمه راه بيان سرچشمه با وجود هواي سرد و ناخوشيِ آقاجونم ولي خب وقتي فهميدن ميخواهيم تولد بگيريم و لباسمم قراره اين باشه خوشحال شدن. فداي نظرات قشنگت. فكر كن منم توي پستم يادم رفته به همه بگم دستشون درد نكنه بابت هديه ها!!!
ولي ميدوني دلم ميخواست اينقده منو شرمنده نميكردن و ... كاريشون نميشه كرد، آخرِشن بخدا
مامان نیایش
21 آذر 91 9:29
هر چه قدر این عکسات رو میبینم که سیر نمیشم فدات شم ناز من دلم میخواد همش توی این خونه بچرخم از بس که به آدم آرامش میده و انگیزه و شور....
چه قدر حیف که مامان جوناش نبودن میدونی نوه خیلی عزیزه براشون حتما دلشون اونجا بوده هر دو تا مامان جون زنده باشن الهی همیشه و سالم
از این مبل و میزت هم خیلی خوشم اومد هنر دست باباست دیگه حتما و انتخاب رنگش هم با مامان ما شاا لله
راستی مامانی یه چیز دیگه هم یادم رفت بگم اینکه خوشم میاد هر جوری شده حرف این پرنسس نازت رو زمین نمیزنی حالا هر جوری که شده ....! می دونی چیو دارم میگم ؟
همین دایره های صورتی و قرمز وسط دونه های برف
عالی عالی عالی

اينقدر قشنگ دلگرمي ميدي زهره ي من كه باز خودم هي برميگردم هي خودم رو ميخونم و عكسا رو ميبينم،‌ عينهونِ از خود متشكرا!!!
واقعاً افسوس ميخورم كه اين شرايط زندگي چند اقليمه ي ما نميذاره همه چي با هم جور باشه و همه جوره پيشِ همه باشيم. تنها سال اول تولد نيروانا كارناوال تولدمون واقعاً از اقليمي به اقليمي ديگه ميرفت. اول مشهد بوديم و يه جشن و مراسم اونجا ،‌بعد اومديم كرمان و دوباره جشن و مراسم و باز با چند تا كيك خوشمزه اومديم سرچشمه و رفتيم خونه ي دوستان و بازم تولد.
پارسال جوري شد كه فكر ميكردم شايد آخرين ساليه كه سرچشمه باشيم و دلم ميخواست نيروانا با دوستاش جشن بگيره، با خودم گفتم كرمان هم ميريم جشن ميگيريم و مشهد هم. ولي خداييش ديگه بعد از تموم شدن جشن سرچشمه دل و توانم به مراسم ديگه اي نميرفت. آخه براي يكسالگيش توي خونه مراسمِ از پيش هماهنگ شده ي زمانبري نداشتيم و بالتبع انرژي زيادي هم نگرفت ازمون و خود نيرانام كوچيكتر بود و كم دغدغه تر. چه درد سرت بدم، يادبودهاي جشن و كيك برديم كرمان و مشهد و بازم همه انگار توي كارناوال تولدمون بودن.
امسالم باز گفتم چون نيروانا توي حال و هواي دوستاش و بازي با اوناست دوباره سرچشمه جشن ميگيريم و اگه شد كرمان هم كه باز انرژيم كم اومد و به همون يادبودبران توي خونه ي مامان و خواهر برادرا بسنده كرديم و خب مشهدم چون تازه بوديم سعادتي نشده كه براي تولد هم بريم. اين چند دياره بودن هم اينجور وقتا اسباب دلتنگيه. بگذريم ...
مبل كه همون تخت سفيد نيرواناست با تشك و كوسن هاي روش و همون رنگ اوريجينال خودش كه قابليت مبل شدن هم داره قدرت خدا!!! و ميزشم نه، آماده ست و اونم خدا رو شكر رنگي بود كه دلمون ميخواست. محصول تعطيل شدن دفتر كار بابايي توي كرمانه كه اسباب اثاثيه ش خونه مون رو مزين كرد
ميگم نگاهت قشنگه، اينهمه دقت نظر رو واقعاً فقط از تو انتظار داشتم و الهه ي گلم. دايره ها خداييش اتفاقي بود و هديه ي كائنات به دل پاك نيروانا. وقتي با گلنازم بهش مشغول بوديم نفهميدم اما بعدش منم به اين قشنگيِ اتفاقي هيجان زده شدم. مرسي كه تو هم ديدي دلپاك! عاليترين!
مامان نیایش
21 آذر 91 9:34
منو ببخش فریبای مهربونم نظرت رو با هیجان خاصی همون موقع یعنی دیشب که دیدم خوندم و خودمو سریع رسوندم به خونه ی ی نیروانام گفتم حتما آپ کردی و بعد دیگه نتونستم از این خونه ی پر مهر و آروم و شاد بیام بیرون همین طور خوندم و نوشتم براتون نشد به نظرات خودم برسم که پاسخ بدم تو رو خدا منو ببخش خدا نکنه لبریز گریه بشی فدات شم مهربون

نمك گيرتم زهره جون، اساسي ها!!!
تصدقت برم، منو ببخش، عجولم، عجول ...
الهه مامان یسنا
21 آذر 91 9:37
جشن تو طلوع یه روز مقدسه برام....
میدونی تا حالا به این آهنگ اینجوری گوش نداده بودم با اینکه همه جا توی تولدا میشنویمش .انگار تکرارش اصل قضیه رو کمرنگ کرده بود شایدم خواننده اش به دل نمیشینه ..بگذریم. با اینکه عکسهای خوشگلت رو زودتر دیده بودم ولی باز منتظر نوشتنت بودم.نمیدونی یسنا همش میخواد عکسهای نیروانا جون رو ببینه. میدونی عاشق کدوم عکسم....؟ اون عکسی که سه نفری کنار کیک گرفتین و پر از صفا و صمیمیته...همیشه لحظه هاتون پر باشه از مهربونی .
عاشق این جمله آخری نوشته ات شدم :لحظه هاي ما عين حبابهايي هستن كه تا بيايي دركشون كني از دستت ميرن و محو ميشن. كاش فقط همين شيريني و شاديِ بازي باهاشون رو دريابيم! اگه اجازه بدی میخوام یه جایی واسه یسنا ثبتش کنم.
میدونم که هنوز تولدانه داریم منتظر بقیه نوشته هات هستم فریبای پر انرژی که درک میکنم گریه کردن توی جشن تولد مه سیما رو که منم هر سال روز تولد یسنا اشک تو چشمام جمع میشه و اگه کسی نباشه یسنا رو بغل میگیرم و گریه میکنم

الهه ي قشنگ و نازم، همون قسمتي از ترانه رو كه من دلم ميخواست Bold كنم تو نوشتي... دقيقاً به همون دلايلي كه ازش ياد كردي شايد عميق نشده بوديم و خب البته شرايط و فضايي هم كه توش ترانه شنيده ميشه خيلي مؤثره. براي من ديگه اين آهنگ و ترانه يه ترانه ي معمولي تكراري نيست. ممنونم از نگاه قشنگت به عكسامون. دلگرمم ميكني. كاش هميشه همه سرشار از عشق باشن. و باز ممنونم از توجه ويژه ت به دلنوشته ي آخر عكسام كه عميقاً بهش معتقدم. با تمام وجود تقديم تو و يسناي گلم
چقدر قشنگه كه همه من اين حس عاشقانه و اين قليان احساسات رو به جگرگوشه هامون داريم. يسنام رو بغل بگير و ببوس از طرف من

مامان تسنیم سادات
21 آذر 91 10:53
سلام فرشته قشنگم نیروانا جان ....
خیلی ناز شدی توی جشن تولدت ....
انشاا... هر سال تولدت رو جشن بگیری تا ............... 120 سال عزیزکم ...
دوست دارم یه عالمه ....

ممنونم خاله ي مهربون و قشنگم. مام دوسِتون داريم يه عالمه
مامان مریم
21 آذر 91 12:00
سلام فرشته قشنگ خدا...تولدت مبارک...هر سال زیباتر و خانم تر از پارسال...فریبای عزیز واقعا خسته نباشی هر چند همه ی خستگی ما مادرا با یه لبخند کوچولو از فرشته هامون میپره ولی خیلی زحمت کشیدی همه چی عالی بود...عاشق اون عکس نیروانام که دامنشو گرفته بالا پرنسس کوچولو...

سلام مريم عزيزم، ممنونم براي كامنت و تبريك قشنگت. زيبابيني عزيزم،‌ همينطوره، همه ي عشقش به اينه كه بگه مامانيِ خوبم دوسِت دارم يا چه مامانيِ خوبي دارم. بذار مهتابت اينجوري بهت بتابه، ببن چه صفايي ميكني عزيزم. كاش عشق و دوست داشتن هيچوقت عادت و عادي نشه.
با تمام وجود دوسِتون داريم. و بوس فراوان
مامان آرشين
21 آذر 91 12:54
واااي فريبا جون چه خوب...بهتره حتما اينكارو بكنيم.. يه جشن با حضور مامانا و ني ني ها عاليه..

بذار يه بهوونه ي قشنگ بيابيم! حيف كه ني ني وبلاگ تولدش توي سرما و زمستونه وگرنه تولد ني ني وبلاگ كه خونه ي بزرگ همه ي ماهاست بهترين بهوونه بود، كاش به فكرش مي رسيد نه!
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
21 آذر 91 13:35
به به چه جشن تولد قشنگ و با سلیقه ای. دست مامان و بابات درد نکنه. انشالله 100 سال زنده باشی.

قربونت سعيده ي عزيزم،‌ چشات قشنگه دوست جون، ممنونيم. ايشالا سايه ي شمام جاودانه روي سر آرتين عزيزم باشه.
مامان خورشيد
21 آذر 91 14:22
منم دلم خواست يهو هوس كردم. ديشب به باباي خورشيد گفتم سال ديگه برام تولد بگير و دوستام بيان و يك عالمه شمع فوت كنيم و سر كادوها جيغ و داد كنيم. يكم نگاهم كرد و گفت باشه. من الان تا سال ديگه نمي تونم صبر كنم بعد نيروانا چجوري صبر كنه؟!!!!!!!

قربون كودك درونت برم عزيزم، ايشالا جشن تولدت پرا از شمع و روشني و هديه و شيريني باشه هميشه. سال و ماه خيلي زود ميگذره عزيزم. قد يه چشم هم گذاشتن.
ميگم مام دعوت، چطوره!!!
فريبا
21 آذر 91 15:09
من كه از خوندن مطالب پر احساست. فريبا جون سير نميشم. داشتم عكساي نيروانا جان رو براي چندومين بار نگاه ميكردم واقعاً خانم شده ماشاا....همينطور برديا جان اول نشناختمش . چقدر بزرگ شده مردي شده آخه بردياوهستي همسنن بچه ها زود بزرگ ميشن .قربون همشون برم

فريباجون منم از سخاوتت ممنونم. بخدا خيلي كوچيكم در مقابل لطف و بزرگيت. زيبابيني عزيزم!
آره بچه ها خيلي زود بزرگ ميشن. كاش بچگيشون رو از دست ندن و همينطور باصفا بمونن. همه ي همتمون بايد همين باشه مگه نه! هستي عزيزم رو ببوس كه خانوم شدنش رو از دور حس ميكنم. آخرين بار تابستون پارسال ديدمش كه با دوستاش اومده بودن خونه ي بازي مهد قاصدك. خيلي دوست داشتنيه. خدا حفظش كنه. ميبوسمتون
مامان پارمیس
21 آذر 91 16:33
زندگیم با بودنت درست مثل بهشته
این شعر و آهنگ فوق العادست. دقیقا منم تو تولد دختر کوچولوم با این آهنگ گریه کردم. خیلی دوسش دارم و حسابی از اینکه شما هم باهاش همون ارتباطو برقرار کردی سورپرایز شدم. واقعا تولد باشکوهی بود. از تو عکسا کاملا مشخصه که به بچه ها خیلی خوش گذشته و همه چی برای شاد بودنشون محیا بوده. کاپ کیک ایده ی خیلی خوبی بود. همیشه از شما بهترینها رو یاد گرفتیم و این هم مورد بسیار خوبی بود. کاش فاصله هامون هم مثل دلامون نزدیک بود تا از نزدیک همو میدیدیم.

خداي من چه تفاهم قشنگي، منم سورپرايز شدم دوست نازنينم! ممنونم بخاطر ديد مثبتت و دلگرميت بابت حس كردن شادي بچه ها و خوش گذشتن بهشون. خودمم حس ميكنم همينطور بوده و خدا كنه كه توي دلاي همه شون اين شادي و حس خوب بوجود اومده باشه. از تأييد ايده م هم كلي ازت ممنونم. كوچيك شمام دوست مثبت انديشم. واقعاً‌ منم يه اي كاش بلند و از ته دل به اون جمله ي آخري ميگم. كاش همو ميديديم
صبا
21 آذر 91 18:23
نیروانای عزیزم . تولدت همه را غرق در شادی کرد . همه ی خوانندگان و طرفداران وبلاگت را ، پدر و مادرت را و هر انکه میلاد تو را فهمیده بود شاد کرد .
عزیزم خیلی خوشحالم که تولدت جشن تمام خوبیاست .
الهی خدا پشت و پناهت باشه عزیز دلم .
ببخشید که به وبلاگت دیر سر زدم گل پاییزی که از خزان لبریزی .
در میان برگهای خشک پاییزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی عزیز دلم .
امیدوارم که بزرگ شدنت را ببینم . ان زمان که فردی موفق در جامعه شده ای .
شاد بودنت را در کف دستانم می نویسم تا وقت دعا اولین خواسته ام از خداوند مهربان باشد .
امیدوارم همیشه زیر سایه ی مادر مهربان و پدر زحمت کشت بزرگ شوی .دوستت دارم . خاله جون می بوسمتان برای نوشته های زیبا و لبریز از محبتتان .بوووووووووووس تقدیم به کسی که لایق اوست .

يه چيزي بهت بگم صباي من! هيچ دقت كردي ببيني چقدر جمله هايي كه مينويسي زيباتر شده! درست مثل درختي كه در حال جوونه زدن باشه!!! صباي من خيلي برات خوشحالم كه توي اين مدت كوتاه اينهمه پيشرفت كردي!!! واقعاً از اين جمله ت سرمست شدم :
"هر انکه میلاد تو را فهمیده بود شاد کرد"
كاش همينجوري باشه كه تو ميگي عزيز دلم، منتهاي آرزوم همينه. كه هميشه همه شاد باشن و يه آرزوي بزرگ ديگه هم دارم كه بالندگي و درخشيدن تو رو هم ببينم شاعر 2012! مطمئنم كه اين آرزوم به زودي دست يافتني ميشه. ميبوسمت گلم. مرسي كه هميشه منو ميخوني و عكساي نيروانام رو ميبيني با اون چشاي قشنگت. زودي ميام بخونمت كه خيلي وقته به خونه ي قشنگت سر نزدم
گلناز
22 آذر 91 10:11
دنبال فرصتی بودم دوباره بیام جشن تولدت تو این چند روز تندی اومدم و رفتم. و لی دل سیر نشد.
فریبا جون اولا بازم تبریک بعدشم می دونم لیاقت داشتن یه همچین گل زیبایی را به شدت داری. شاید بدونی شاید هم باورت نشه ولی من عاشقانه نیروانا را دوست دارم عاشق اینکم که یه روزهایی زندگی را ول کنم بیام ببینمش و برگردم. از بس این بچه لطیف و پاک و آسمونیه. قلبش به زیبایی رنگ لباسش و به وسعت دریاهای نیلگونه. و عجیب نیست چون مادرش تویی. اغراق نمی کنم بی خودی هم تعریف نم یکنم با اینهمه آدم برخورد داشتم هیچکدومشون مثل تو نبودن. دلم می خواهد بردارم یه جا از تجربیاتم بنویسم و به همه بگم بخدا من برام ثابت شده هر کسی نون دلشو می خوره شدید....فریبا تو قلب بی نظیری داری و بهترینها همیشه در اطراف توست. تو خوبی و قدرت جذب تمام خوبیها را داری. خوشبختم که منم اون گوشه کنارها جایی دارم. خداحافظتون باشه.

گلناز عزيزم،‌ منم اگه بگم بهترين اتفاق زندگيم بعد از تولد نيروانا كه باعث شد اينهمه شور و شوق بگيرم و همينجور زيبايي و زيبايي باشه كه روح و جسم دختركم رو در بر ميگيره يافتن تو بود،‌ اغراق نكردم. عشق و دوستي من با تو با يه لباس زنبوري نيروانا كه از سايتت خريدم شروع شد و از اونروز به معناي واقعي نون و آبم شده هي مدام سرزدن به تيساگل و وبلاگهاي وندا و هاناي عزيزم. از اينهمه زيبايي كه خلق ميكني و گلچين ميكني عشق ميكنم و منم معتقدم تو هم نون دلت رو ميخوري كه اينقدر صاف و بي غل و غشه. نون نگاه قشنگ و زيبابينت رو. من شايسته ي اينهمه نيكي و تعريف نيستم ولي تو مثل باراني. با تمام وجودم خوشحالم كه سرشارم از حس لطيف باريدنت ،‌بي ريا و شادي بخش! دوسِت دارم. گلدونه هات رو ببوس بي وقفه،‌ همچو باراني كه هستي
صبا
22 آذر 91 12:43
ممنون از این همه لطفتون .
به علت نوشته های زیبا و تاثیر گذار شما خاله جون بود که من در نوشته هایم پیشرفت کردم .
شما الگوی من هستید . امیدوارم که همیشه شما و نیروانا جون و بابای نیروانا جون شاد و سلامت باشید .

همین قدر که تو از من تأثیر میپذیری منم از تو و انرزی قشنگت تأثیر میپذیرم و انگیزه میگیرم برای بهتر نوشتن صبای من! ما همه بر هم اثر داریم و این خیلی قشنگه. تو دوست کوچولوی دریادلِ من هم الگوی صفایی برای من. خدا حفظت کنه عزیزم
نجمه
22 آذر 91 14:55
عزيزم من كه وقتي اشكاتو ديدم و زينب گفت بدو نجمه ازش عكس بگير بشه سوژه همش احساس كردم شدي مثل مامان عروس خانم ها توي جشن عروسي دخترش كه هم دلواپس برگزاري خوب جشن هست هم دلتنگ جدايي دختر و هم از قشنگي و شكوه جشن از ته دل خوشحال .
ايشالا عروسي عسل بانو

همینطوره که میگی نجمه جونم، ولی از همه بیشتر هیجانم بود برای درک این روز قشنگ و شکوهش. مرسی از درک قشنگت عزیز همدل من
مامان سیدعلی
22 آذر 91 22:02
من هر بار وارد وبلاگ دختر گلت میشم شاد و پرانرزی میشم ماشااله به این مامان گل و این تزییان زیبا و تولد دختر گلت مبارک.

مرسی عزیزم، چه دلگرمی خوبی بهم میدی، ممنونم از اینهمه وقتی که برام میذاری دوست نازنینم نیروانام خاله ی مهربونشو میبوسه گل پسری رو ببوس
مامان مریم
24 آذر 91 9:47
نیروانای عزیزم امیدوارم هر روزت جشن و هر ثانیه ات تولد دوباره باشه...فرشته آسمونی تولدت مبارک...
دفعه سومه دارم کامنت میذارم...نمی دونم چرا ثبت نشده بودن...خسته نباشی بابت تدارکات..اون عکس پرنسس خانوم که دامنشو با دستای کوچولوش گرفته رو عشق است...

مرسی خاله ی مهربونم. حس میکنم همه ی نظراتت رو گرفتم و جواب دادم عزیزم و دقیقاً همین که از اون عکسه خوشتون اومده بود رو. شما عشقین خاله جون ممنونم اینهمه بهم لطف کردین
مامان فاطمه
29 آذر 91 14:31
سلام عزیزم
من بهتون تبریک میگم به دلیل داشتن چنین فرشته باهوش و کم یابی
اگر مایلید اطلاع دهید تا باهم، هم لینک و دوست باشیم

سلام دوست عزيزم. ممنونم. جز شكر خدا و تشكر از محبت شما دوستاي نازنين چي دارم بگم. گسترش دامنه ي دوستيها هميشه برام باعث افتخاره. البته كه دوست دارم
ثمین
18 دی 91 19:17
سلام عزیزم
ممنونم!
بجای یک پست در دو پست عکس هاتون رو گزاشتم!
ایشاله همیشه به شادی!
تولد نیروانا جون هم مبارک باشه!

يه دنيا محبت كردي ثمين عزيزم. ايشالا شمام هميشه شاد باشين كه دست و دلتون به شادي دلهاست. فداي لطفت عزيزم
مامان سيد محمد سپهر
19 دی 91 11:23
سلام فريباي عزيز جشن تولد گل دختري مبارك.غير از اينكه جشن خوبي بود ، لباس تن نيرواناي عزيز هم قشنگ و خوب بود مثل يك پرنسس كوچيك زيبا و جذاب به نظر مي رسيد.دستت دردنكنه گلم

سلام دوست عزيزم. ممنونم از نظر پرمهر و نگاه قشنگت. بهم انرژي ميدين و دلگرمم ميكنين. سيد محمد سپهر رو ببوسين
مامان علی خوشتیپ
19 دی 91 12:21
عکسا خیلی زیبا بود.چه پرنسس نازی...آفرین به این همه سلیقه...لباس خودتونم با اون روسری مدل دار خوشگلت هم خیلی زیبا بود...کاش میذاشتین صورتتونم ببینیم

قربونت برم دوست نازنين. ميدوني خب وزير فرهنگ آينده و مامانش هم بايد يه جوري به رئيس جمهور آينده بيان ديگه سعي ميكنيم خوش تيپ باشيم بلكه توي كابينه ي آقاپسر گلت در آينده اي نه چندان دور راه پيدا كنيم.
عزيزم اين عكس كاملاً اتفاقي گرفته شده و تنها عكسي بود كه از مراسم كادوبازكنان ميشد بذارم. مهموني ما خانومانه بود و اونم يه كلاهه، خب ديگه بهم حق بده نميشه كل تصوير هويدا بشه. نقض مقرراته عزيزم. منو ببخش. خوش تيپم رو ببوس. ممنون كه بهمون سر زدي

اتنا مامان روشا یدونه
19 دی 91 15:38
مامانی میشه تشریف بیاریت تو وبلاگ دخمیلیه من و پاسخ سوالم رو بدین . کریستال برف ها و لیوان هایی که کریستال برف دارن رو از کجا تهیه کردین. ممنون

عزیزم خوشحالم از آشناییت. اومدم خونه ی دختر قشنگت و برات نظر گذاشتم.