نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

نوروز تا امروز

1391/1/8 17:06
نویسنده : مامان فريبا
7,262 بازدید
اشتراک گذاری

فردای نوروز کفش و کلاه کردیم بسمت کلوتها، یه منطقه بیابانی با جاذبه های طبیعی که هنوز بکره. کویر لوت، 40 کیلومتری جاده ی شهداد - نهبندان. خیلی وقته که میخواستیم بریم ولی این عید قسمت شد و در واقع همت کردیم. طبق معمول همیشه که از دیدن کویر، دریا، جنگل، گندمزار، رودخونه و ... هیجان زده میشم و دیگه سر از پا نمیشناسم شروع به پایکوبی و دویدن و چرخیدن و ... کردیم و اینبار دست در دست تو همپای بیقراریهای من و صد البته زیر نگاه دوربین بابایی. حظی بردیم وصف ناشدنی. اینقدر دلم قلقلک شد که کفشامو در بیارم و پای برهنه تو شن بدوم یا روی تپه ی شنی بخوابم و تا خود زمین غلت بخورم که نگو، ولی ترسیدم از اینکه تو هم بخواهی ادای منو دربیاری و دوباره کف پاهات پوسته پوسته شه یا خدای نکرده غلتیدن برات زود باشه. خلاصه گذاشتیم که بازم بهوونه داشته باشیم بریم اون بیابون اسرارآمیز. تو اونجا برای اولین بار شترسواری کردی بهمراه بابا حامد و خوب شد که من جاموندم سوار بشم وگرنه کی ازتون عکس میگرفت. بعدشم خدایی ترسیدم سوار شم جیغ جیغ کنم ابهتم پیشت بریزه و تا چند وقت قرار باشه برات توضیح بدم چرا جیغ زدم. یه دور هم تو کمپ کویری زدیم. قشنگ بودن آلاچیقهای ساخته شده از تنه و برگ نخلهای شهداد. ظاهراً برای اردوهای ستاره شناسی و رصد آسمون کویره. خوش به دل اخترشناسا.

عصرش حرکت بسمت بم و دوباره حکایت شیرین خاله آزاده، عمو علی و عمو رسول. جاخوش کردن وَرِ دلِشون و زحمت دادن به اونایی که با روی باز چنان می پذیرنمون که هنوز عرق سفر قبلی خشک نشده باز میدویم میریم بم. اینبار گشتن توی ارگ جدید و اولین پدالو سواری با تو و حضور افتخاری مهیار عزیز. و فرداش اتراق در بلاد خوش آب و هوای دهبکری به صرف کباب بره ای که در دم قربانی شکم پروری ما شد. 

بعد هم حرکت به کرمان و بدرقه ی مادرجون و باباجان و دو روزم هست که اومدم سر کار. اینا همه به روایت تصویر توی ادامه ی مطلب.

جونم برات بگه دلم لک زده برا اینکه برم عیددیدنی و امیدوارم تو این چند روز باقیمونده یه کَمَکی از این رسم نوروز هم به ما برسه و برات بگیم.

(گلنازجون میبینی آثار لطفت همه جا نمایونه؟!)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان نیلای
8 فروردین 91 18:57
سلام نیروانا خوشکل چه ماه شدی وایییییییییییییییییی


مرسی خاله جونم، خودت ماهی. نیلای رو ببوس
هاله
8 فروردین 91 20:11
عزیزم همیشه به
گشت و گذار / اونهم در طبیعت
جای ما هم خالی
عکسهاتون هم خیلی زیبا بود
لذت بردم



فدات هاله جون، شما چه خبر؟ هنوز اینورا نمیخواهی بیایی؟ اون ایوون...

golnaz
10 فروردین 91 11:02
عزیزم دلم غش رفت من ضعیفم بخدا در برابر دختر کوچولوها مخصوصا. اونم از نوع خوردنی و گومبولی و نیرواناییش. عزیزم لطف را شما داری که همیشه حمایتم کردی. کاش هیچوقت شرمنده ات نشم. می بوسمت.


قربونت گلناز خانومِ گل، پس با اون دو تا جیگری که ورِ دلت داری همیشه در حال ضعف و غشی فدات شم. خدا حفظ کنه واست جیگر گوشه هاتو. همیشه سرفراز باشی. عزیزی، بوووووس.
نسترن(مامان نيروانا)
10 فروردین 91 20:13
الهي فداي اون صورت ماهت برم نيرواناي نازنينم....فريبا جان اميدوارم در كنار همسر و عروسك كوچولوت سال خوبي پيش رو داشته باشي ...عكسات عالي بودن...


مرسی نسترن عزیزم. برای تو و نیروانای عزیز دیگرم در آنسوی فاصله ها درود بیکران میفرستم و یه بغل بوسه. همیشه و همه سال شاد باشین
كاكل زري يا ناز پري
11 فروردین 91 22:50
فريبا جونم عيد شما مبارك سال وبي در كنار همسر و دختر گلت داشته باشي چقده اين دخمر ما ناز ه ه ه ه الهي قوربونش برم من از نظر صميمانه ات تو وبم بي نهايت ممنون از داشتن دوست گلي چون شما خيلي خوشحالم .خوش به حال تون كه همسايه كويرين ياد ما هم باشيد وقتي به چنين جا هاي بكري سفز مي كنيد


ممنونم عروس خانوم، توي همه ي شاديام آرزو ميكنم همه شاد باشن و ياد همه ي عزيزانم ميكنم. حتماً. شمام تو جنگلاي فيروزه اي شمال ياد ما كن. مي بوسمت
مامان یسنا
13 فروردین 91 0:32
چقدر شما خوشگل شدی عززیزم


چشات قشنگه خاله
مامان وانیا
14 فروردین 91 23:52
وای عزیزم چه ماه شدی با اون لباس سنتی
از عکسا معلومه که کویر خیلی خوش گذشته امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشید
اومدم تبریک سال جدیدو بگم عکسای نیروانا هوش از سرم برد سال خوبی داشته باشید


لطف داري عزيزم، شما قشنگ ميبيني.
مامان ساينا
15 فروردین 91 7:34
اميدوارم سال خوبي را در كنار همسر و دختر گلتون آغاز كرده باشين
چقده نيروانا جون ناز شده 10 تا بوس مي فرستم واسش چند تا خيابون پايين تر واسه عروسك نازم نيروانا جون


ممنونم دوست نازنين،‌براي شما و جمع گرم سه نفره تون بهترين آرزوها رو دارم. منم واسه عروسك ناز چند تا خيابون بالاتر بوسه ي عيد ميفرستم. شيكم رو واسه تولد صابون بزنيم ديگه آره؟ ايشالا به سلامتي و دل خوش
مامان حسني
15 فروردین 91 9:48
سلام به به گشت وگذار تو طبيعت حتما خوش ميگذره
تازه كودك درون مامان فريبا حون هم كه ديگه حسابي بهش خوش گذشته چه عالي هميشه خندان باشيد


آره دوست جون، خيلي عالي بود. جاتون هم عجيب خالي بود. ايشالا با همه ي دوستان
مامان فاطمه و محیا
19 فروردین 91 11:56
سلام فریبا جون ایام بکام
راستش من عاشق کرمانم هم کویرش هم باغ شازدش
بیشتر هم مسیر کرمان به سیستان که عین پاکستانه با معماری اونجا اما راستش از ناامنیش میترسم و جرات نمیکنیم اون مسیرو تنها بیایم


سلام عزيزم، اميدوارم براي شمام خوب گذشته باشه. خوشحالم كه كرمان رو ميشناسين. جونم برات بگه منم هنوز جاده كرمان به سيستان رو نرفتم، فقط تا بم رفتيم كه خب اصلاً نا امن نيست. ظاهراً ادامه ي مسير تا سيستان رو يه كم بايد بيشتر احتياط كرد. شما سيستان هستين، آره؟
مامان ماهان
20 فروردین 91 9:46
به به همیشه به گردش عزیزم
نیروانا جونم حسابی ناززززززززززززززززززز شدیا چقدر هم خوشگل شدی 100000 ماشاالله


ناز وجود مهربونته خاله جونم. مرسي مرسي
مامان بهار و باران
24 فروردین 91 18:22
سلام سال نو مبارک عکساتون خیلی قشنگه مخصوصا نیروانا جوووووووووووووون


سلام عزيزم، سال نوي شمام مبارك. چشاتون قشنگ ميبينه. مرسي. ببوس بهار و باران رو كه اين روزا اسمشون از زبون من و نيروانا نمي افته. بهار، باران ...