نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

چکیده ی سمینار ارتقاء هوش اقتصادی فرزندان

1391/10/8 23:22
نویسنده : مامان فريبا
5,461 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره یه سمینار بسیار جالب و پر از مطالب آموزنده برای خانواده ها توی شهرمون برگزار شد. حیفم میاد چیزایی رو که یاد گرفتم اینجا ننویسم. اینجوری هم یه مروری برا خودم میشه، هم برای دوستای خوبم میتونه یه سرنخ باشه، هم وقتی داری این پست رو میخونی و نمیدونم توی چه سنی هستی میتونی مامانی رو محک بزنی ببینی چقد به آموختنیاش عمل کرده.

این سمینار با همکاری امور آموزش و تجهیز نیروی انسانی شرکتمون با مؤسسه ی شخصیت پردازی کودک و توسط آقای دکتر شهرام اسلامی برگزار شد. ثانیه به ثانیه ش مطلب جذاب و مفید بود که به مغز و دلت سرازیر میشد. حدود چهل و پنج دقیقه ی اولش رو نبودم آخه سرکار قرار بود برامون مهمون بیاد از یه شرکت دیگه ولی وقتی صالحه جون اس داد بیا سمینار خوبه، دیگه پیش رئیس رفتم و خواهش کردم میزبانی رو به همکارام محول کنم و برم و ایشونم مثل همیشه باهام راه اومد. باتوجه به اینکه یه بار دیگه هم دکتر اسلامی برامون سمینار گذاشته بودن و اون وقتی بود که تو حدود شش ماه و خرده ای داشتی و احساس میکنم اون وقتی رو که توی سمینار نبودم صرف مرور مطالب سمینار پیش بوده برای اونایی که حضور نداشتن یا یادشون رفته بوده. خلاصه وقتی رسیدم ایشون داشتن از داستان شب یلدا میگفتن تا ربطش بدن به پیشینه ی غنی فرهنگیمون تا برسن به اینکه در زمینه ی اقتصادی در این فرهنگ ما یه چیزایی بد جا افتاده که اینا هستن:

- همه ی کسایی که پولدارن یا دزدن یا قاچاقچی یا ارث باباشونه

- یه شَبه میشه پولدار شد

- برای پولدار شدن همیشه یه سرمایه ی اولیه لازمه

خیلی در این زمینه مثال و توضیح دادن که من فقط خلاصه ش رو میگم. اینکه بچه ها باید بدونن که زندگی واقعی قاچاقچیا و دزدا این نیست که توی تلویزیون و فیلما میبینن. یه زندگی مرفه و خونه ی آنچنانی که در آرامش توش به تفریح بپردازن و با تلفن جنس قاچاق اینور اونور کنن. گفت نوجوون باید بدونه زندگی این جور آدما یه زندگی توأم با ترس و دلهره و فرار مداومه و چون اینا همه ش در فرارن هیچوقت نمیتونن اون زندگی آروم و مرفهی که توی فیلما ازشون نشون میده داشته باشن و تلویزیون توی این زمینه خیلی مقصره. همینطور برای اینکه توی بازار اعتبار داشته باشی باید صداقت نشون بدی تا جابیفتی و همه بهت اعتماد کنن، بنابراین یه دزد نمیتونه اعتماد کسب کنه و پولدار بشه. دیگه اینکه توی ذهن همه جا افتاده که یه شبه باید پولدار شد و بار رو بست در حالیکه همه ی پولدارای رده اول دنیا از فقر و با عمری زحمت به یول رسیدن و سریال "سالهای دور از خانه" (همون اوشین خودمون) رو مثال زدن که فرهنگ آسیای شرقی و ژاپن رو نشون میده و مقایسه ش کردن با "سلطان و شبان" خودمون که همای سعادت یهو میشینه روی سر یکی و میشه پادشاه. و گفتن شرکتهای هرمی با اینکه اکثرشون توی کره تأسیس شدن توی ایران و بین جوونای ایرانی بسیار رواج گرفتن چون این ذهنیت بدِ یک شبه پولدار شدن بین ما جا افتاده بود. دیگه اینکه همه فکر میکنن حتماً باید یه سرمایه ی اولیه باشه تا بشه باهاش کاری کرد و چون اون سرمایه ی اولیه رو ندارن هیچ اقدام و تلاشی برای پولدار شدن نمیکنن. در تمام مدت سمینار البته سعی داشتن این ذهنیت بد فرهنگی -که پولدار شدن بَده - رو تصحیح کنن و بگن پولدار شدن و رسیدن به مرحله ای که آدم بهترین چیزا رو داشته باشه و ازشون لذت ببره بسیار عالیه ولی اصل قضیه اینه که آدم به اونهمه ثروت برسه و وقتی لذتش رو برد و اشباع شد، اونوقت مث پولدارای دنیا لذت رو در یه چیز دیگه جستجو کنه و اون بخشیدن پول به کساییه که نیاز دارن تا از لذت اونا به لذت معنوی برسه. اینه که قریب به اتفاقشون توی کارای خیریه فعالیت دارن.

و اما راهکارای عملی ای که ارائه دادن تا برای بالابردن هوش اقتصادای بچه ها و قدرت برنامه ریزی مالی شون بکار بگیریم:

- از سن چهارسالگی کودک رو با خودتون به فروشگاه ببرین و خریدی که میکنین پول رو با دست اون به صاحب فروشگاه بدین. و بذارین یه چیزی در حد معین مثلاً هزار تومن خودش انتخاب کنه و بخره و پولش رو با نظارت شما بپردازه. 

- از سن پنج سالگی هر روز یه مبلغ معین به عنوان "روزانه" به کودک بدین تا بدون حضور شما در فروشگاه حاضر بشه و هر چی دلش خواست با اون پول و فقط با اون پول بخره. یعنی مغازه دار در جریان باشه و بگه مثلاً این پولت به این میرسه یا نمیرسه. بنابراین نیازی نیست بهش بگیم هر پول چند تومنه و چه ارزشی داره، اون خودش کم کم با خریدهای روزانه ای که میکنه ارزش هر اسکناس و سکه و تفاوتش با دیگری رو میفهمه)

- از سن شش سالگی براش معادل جمع هفتگی مبالغ روزانه به اضافه یه مقدار بیشتر بصورت "هفتگی" در اختیارش بذارین و هر جمعه بهش بدین تا برای طول هفته هر چی که خواست باهاش بخره و دیگه خارج از اون مقدار هیچی بهش ندین. بازم کاری نداشته باشین چی میخره، اگه تکراری خرید مهم نیست و مجبوره برای  خرید یه چیز دیگه یه هفته صبر کنه تا دوباره پول بدست بیاره. اگه اسباب بازی یا هر چیز گرونتری خواست بگین هفتگیاش رو جمع کنه و شمام یه مقدار بعنوان کمک بهش بدین تا اون رو تهیه کنه ولی حتماً خودش در خردیش هزینه بذاره.( این میون یکی دو تا مثال از تجارب خودشون در ارتباط با فرزندشون رو بیان کردن که یکیش این بود که هر هفته پسرشون یه سی دی بازی رو که خیلی دوست داشته هی می خریده و وقتی بهش میگفتن چرا دوباره اینو خریدی میگفته چون اینو خیلی دوست دارم میخوام رزروش رو داشته باشم. یه بار بعد از خرید سی دی تکراری پسرشون رو میبرن یه مرکز خرید سی دیِ بازی. دهن پسرشون از تعجب باز میمونه که اونهمه سی دی متنوع بازی یه جا میبینه (اینجا من یاد شازده کوچولو افتادم که به یه گلستون رسیده بود و یه عالمه گل سرخ یه جا دیده بود) خلاصه اونجا دق میکنه که نمیتونه هیچی بخره، تازه چقدر هم ارزونتر از قیمت فروشگاهی که همیشه می رفته بوده و هر چی به بابا التماس میکنه که یه مقدار کم پول بِدن شده یه سی دی بخره موفق نمیشه و بابا میگن اینبار که پول هفتگیت رو گرفتی بیا اینجا خرید کن. اینجوری پسرشون دو تا چیز یاد میگیره، یکی اینکه برای خرید هر چیزی یه مرکز خریدی وجود داره که ارزونتر از جاهای دیگه ست قیمتش و دیگه اینکه ممکنه فروشگاههای دیگه ای هم وجو د داشته باشن که محصول بهتری داشته باشن و بهتره همون اول هر چی میخواد نخره.)

 - از سن هفت سالگی کاملاً باید پول تو جیبی هفتگی جا افتاده باشه و به کودک گفته بشه کلیه ی خرج و مخارج تحصیلش رو با همین هفتگیها باید تأمین کنه.

- در سن دوازده سالگی باید دامنه ی پرداخت پول توجیبی رو به "ماهیانه" تغییر داد تا قدرت برنامه ریزی مالی کم کم افزایش پیدا کنه.

- و بعد درست متوجه نشدم از چند سالگی بصورت "سالیانه" باید پرداخت بشه.

یکی دوتا راهکار و توصیه ی خوب دیگه هم گفتن برای ارتقای هوش اقتصادی خودمون و بچه ها:

- همیشه قبل از اینکه یه پول قلمبه ای بیاد دستمون به این فکر کنیم که اگه یه پولی دستمون اومد باهاش چیکار میخواییم بکنیم که اگه یه روزی این اتفاق افتاد پوله رو الکی هدر ندیم که نفهمیم باهاش چیکار کردیم.

- وقتی یه پولی میاد دستمون، همه ی اعضای خونواده رو به مشورت بطلبیم که با این پول چه کنیم و هر چی بچه کوچولوی خونواده گفت همون رو بخریم که به نظرش احترام گذاشته باشیم. (البته من مثالی رو که در این زمینه گفتن خیلی ملموس ندیدم که مثلاً بچه چهارساله میگه سکه ی طلا و ما اونو بخریم بذاریم توی کشوی کنار تلویزیون که بچه هم ببینه و وقتی اخبار داره قیمت سکه رو اعلام میکنه اونو دنبال کنه و وقتی دید قیمتش بالا رفته خوشحال بشه و احساس توانمندیش توی تصمیم گیری تقویت بشه)

- به کسی میگن استقلال مالی داره که همه ی خرج زندگیش رو از سود سرمایه گذاریاش بده، پس ماها که کارمند دولتیم و همه ی زندگیمون به حقوق ماهیانه منوطه، استقلال مالی نداریم. بنابراین باید از حقوق ماهیانه حداقل ده درصدی رو صرف پس انداز کنیم و بمحض اینکه تونستیم، یه جای خوب سرمایه گذاری کنیم تا کم کم وابستگیمون به حقوق ماهیانه قطع بشه.

- فعلاً بهترین سرمایه گذاریا توی ایران بورس و بیمه ی عمره. تأکید کردن بچه هاتونو بیمه ی عمر کنین و بهشون بگین که در سی سالگی این میزان پول به تو تعلق میگیره که از حالا بهش فکر کنن که میخوان با اون پول چه کنن که وقتی موعدش رسید حسابی دونسته عمل کنن.

- باید برای سی سال آینده ی عمرمون توی همه ی زمینه های زندگی، هدف تعیین کنیم. اینجوری انگار خط پایان همیشه جلومونه و مثل دونده ها که توی دور آخر با دیدن خط پایان، تلاششون بیشتر میشه و سریعتر میدون مام با این چشم انداز، برنامه ریزیمون بهتر بشه و به همه ی آرزوهامون برسیم (اینجا من یاد مطالب کتاب "بنویس تا اتفاق بیفتد"  افتادم)

آخرشم چند تا توصیه ی تکون دهنده دادن:

- اینکه صمیمیت بین فرزند و والدینش هرگز نباید فدای توصیه  و نگرانیای ما برای درس خوندنشون بشه. در واقع معتقد بودن که سیستم آموزشیه که مسئول درس خوندن و کیفیت درس خوندن بچه هاست و اگه ما پدر مادرا هی بخواییم ساعات با هم بودنمون رو صرف درگیری و بکن نکن سر مسائل مدرسه شون کنیم صمیمیت بینمون بهم میخوره و توی نوجوانی، بچه ها ازمون انتقام میگیرن. گفتن که کلی با آموزش و پرورش کار کردن تا نمره رو از دوره ی ابتدایی حذف کنن و برنامه ریزیشون اینه که تا سه سال آینده طرح "کیف در مدرسه" رو پیاده کنن تا پدر و مادرا اصلاً در جریان کارایی که بچه ها توی مدرسه میکنن نباشن و اونوقت که این طرح جا افتاد دوباره نمره رو برگردونن و اینبار دیگه ناظران مدرسه مسئول بازرسی و پیگیری نمرات پایین بچه ها باشن و مستقیم خودِ معلم رو مورد سنجش و ارزیابی قرار بدن تا کیفیت آموزش و سیستم آموزشی بالا بره.

- اینکه بذارین پدربزرگها و مادربزرگها با بچه ها در ارتباط باشن و هر چی فکر کردن درسته در ارتباط با بچه انجام بدن حتی اگه به نظر شما و فلان دکتر و فلان روانشناس بسیار اشتباه باشه. گفتن چون تشخیص مادربزگ و پدربزرگ هر چی هست درسته. گفتن پدربزرگ و مادربزرگ تنها کسایی هستن که صمیمیت عاطفی رو به کودک منتقل میکنن. کاری که پدر و مادر هرگز نمیتونن.

- اینکه همه ی کودکان در لحظه ی تولد همه ی اون چیزها و امکاناتی رو که برای خوشبختی لازم دارن از سوی خدا بهشون هدیه میشه و این معنی عدالت الهیه. این ماها هستیم که این امکانات رو هدر میدیم و ازشون میگیریم یا بکارشون میگیریم و رشدشون میدیم. اینکه اون چیزی که در پایان راه زندگی از ما سؤال میشه اینه که این سرمایه ی زندگی که بهمون عطا شده رو باهاش چیکار کردیم. برای خوشبخت کردن همسرمون چیکار کردیم. برای تربیت کودکانمون چیکار کردیم.گفت که

تنها چیزی که از ماها میمونه خاطره ست و وظیفه ی ما اینه که توی زندگی هر چی میتونیم خاطره بسازیم، خاطره ی خوبِ باهم بودن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مامی امیرحسین(فاطمه)
9 دی 91 5:27
فریبا جون بسیار عالی بود.واقعا ممنونم که با حوصله همش رو برای ما خلاصه وار گذاشتی.این کارت خیلی خوب و پسندیده است.مطالب هم خیلی مفید بود.چه لذتی داشت جمع کردن پول و به زحمت خریدن اونچه که میخواستی.امیدوارم ما هم بتونیم این لذت رو به بچه هامون منتقل کنیم.

قربونت فاطمه جونم،‌هميشه فكرميكنم با انتشار آموخته هامون به خودمون هم بيشتر كمك ميكنيم. خوشحالم كه برات مفيد بود. مرسي از نگاه قشنگت. اميرحسينم رو ببوس تا خودم بيام سراغت. فدات
مادر کوثر
9 دی 91 9:45
آفرین به حوصله و تلاش و لطف و محبت شما
عالیییییییییییییییییی بوووووووووووو

ممنون از حضور و نظرات خوشگلتون

مرسی از لطفتون

بازم تشریف بیارید

فدات عزيزم. ممنونم. حتماً در اولين فرصت خدمت ميرسم. مرسي از نظر قشنگت
مامان هستي وهانا
9 دی 91 9:54
فريبا جان ممنون كه چكيده سميناررو گذاشتي . دنبال سي ديش بودم .متاسفانه نتونستم شركت كنم خيلي دوست داشتم بيام كه نشد اگه اومده بودم سعادت ديدن شمارو هم داشتم حيف شد....ولي خيلي استفاده كردم دست گلت درد نكنه .نيروانا جون رو ببوسين

قربون شما. جاتون خيلي خالي بود و خيلي حيف شد نبودين. كم سعادتي ما بود. ايشالا سميناراي بعد حتماً بتونيم همديگه رو ببينيم. خوشحالم كه مفيد بوده. سي دي رو خريدم ولي يه تعهد اخلاقي مانع ميشه كپي كنم خدمتتون بفرستم. فقط يه راهنمايي كنم آقاي شايگان كه ظاهراً توي همون مؤسسه هستن ميتونن به دستتون برسونن. قربون محبتتون. گل دخترا رو ببوسين
مامان تسنیم سادات
9 دی 91 10:18
خیلی جالب و آموزنده بود ....


محبت داري عزيزم. ممنونم
زینب
9 دی 91 10:35
فریبا جون خیلی شهر خوبی دارین که همچین برنامه هایی اجرا میشه. عالی بود و مرسی به قول خودت سرنخ های خوبی دادی

فدات عزيزم. آره ديگه. هميشه همه چي صد در صد بد يا خوب نيست. هي نبايد بگيم يه گوشه ي دنيا افتاديم پشت كوهها و غصه بخوريم. مهم اينه كه هميشه از همه ي فرصتا بهترين استفاده رو ببريم. خوشحالم كه سرنخ خوبي بوده زينبم. ميبوسمت
پروانه ی کاغذی
9 دی 91 12:10
سلام فریبا خانوم.
میگم فریبا خانوم اینجا که فرمودین:
از سن پنج سالگی هر روز یه مبلغ معین به عنوان "روزانه" به کودک بدین تا...
اینجا روزانه ینی اینجوری:؟
پسرم/دخترم/قاسم/کلپوره.بیا بگیر این روزانت؟
یا اگه مثلا پولش گم شد بگیم؟روزانه تو چیکار کردی؟یا روزانه تو کجا جاش گذاشتیش؟
یا مثلا اگه یه موقع والدین به بن بست اقتصادی رسیدن بچه هه باس بگه:
من روززززززززززززززززززاااااانه مییییییییییییییییخوام!!!!!!(با گریه)؟
نمیشه مثلا اسم این روزانه رو بذاریم مثلا سبدِ نونی؟ به نظر شما قشنگ تر نیس؟ مثلا قاسم بیا ان سبد نونیتو بگیر برو 4 تا پاکت شیر بگیر.
؟
یا قوطی خاویار مثلا؟
امکانِ همچین چیزی هستش از نظرِ مبارک شما یا خیر؟
با تشکر.

ببين پروانه جون من از اين كامنتت كلاً هنگ كردم. تو هر چي عشقته اسمشو بذار فقط يادت باشه "هفتگي" و "ماهيانه" و "ساليانه" رو هم به همين ترتيب هر چي عشقت كشيد خطاب كن. فقط بچه هه رو هم يه جوري بفهمونش. فدات عزيزم. خيلي نمكي
مامان مهبد كوچولو
9 دی 91 14:56
سلام فريباي نازنين . ممنونم كه شنيده هات رو در اختيار ما هم قرار دادي . ببوس روي ماه دخترتو

تنها كاريه كه از دستم برمياد عزيز دلم. دوسِتون دارم. بوس فراوون
سمی مامان امیرین
9 دی 91 17:38
خیلی ممنون دوست خوبم بابت این همه محبتت و اینکه میدونم کل این پست و با عشق و حوصله نوشتی.ممنونم.
خیلی از مطالبش به دردم خورد و از این به بعد شروع میکنم با امیرحسین کار کردن.

فدات شم عزیزم. ممنونم برای حس قشنگت. دقیقاً با تمام وجود سعی کردم. برای دوستای گلم ناقابله. دوسِتون دارم و گلدون هاتون رو به تمامی
پیور گرل
9 دی 91 17:53
سلام من برای نی نی ها تقویم درست می کنم نمونه کارام هم تو وبلاگمه خاستی بیا

سلام مرسی عزیزم. به چشم
مامان امیرناز
9 دی 91 18:29
سلام عزیز دلم مثل همیشه استفاده کردم منم یه چند وقتی که یه کیف پول واسه امیرم گرفتم و پول هایی که از ما و اطرافیان می گیره می ذاره توش تا اسباب بازی مورد علاقه شو بخره اما این شیوه شمام خوبه امتحان می کنم راستی با افتخار لینک شدین بی صبرانه منتظرم مارو در جمع دوستاتون بپذیرید

سلام عزیزم. خیلی کار خوبی میکنی. ممنونم از توجهت.
من هم که لینکتون کرده م با عنوان "امیرناز و دل نوشته های مامان". این عنوان رو دوست دارین؟
اگه نه حتماً بهم بگین. فداتون
مامان یه فسقِلی
9 دی 91 23:39
ای جـــــــــــونم، فریباااااااااااااااااااااااای گلم...

چقدر زحمت کشیدی عزیزم

مطلب جالبی بود ...

ممنــــــــــــــــــــــون

فدات شم عزيزم قابلي نداشت. ممنونم.
ویدا
10 دی 91 3:02
من قبلا" توی سمینار این آقای اسلامی شرکت کردم، به نظرم مثال های خوبی نمی زد اما دقیقا" همین مطالب رو عنوان کرد که خلاصه اش رو اینجا گذاشتی نه کمتر نه بیشتر.
مرسی از این کارت. حداقل یه مرجعی می شه واسه بعدا"

خوشحالم ويداجان. خدا رو شكر. خوشحالم كه حافظه م درست ياري كرده.ممنونم از نظر خوبت. همينطور كه نوشتم همه ي مثالها كاملاً بجا نبود ولي خوب بود حداقل تو فهم مطلب كمك ميكرد. مرسي از نظر خوبت عزيزم. ميبوسمت
مامان خورشيد
10 دی 91 9:41
خيلي خوب بود ممنون. راجع به بحث اقتصادي بحث جالبي بود. مخصوصا براي من كه هميشه فكر مي كردم زوده خورشيد رو درگير مسائل مالي كنم. در مورد بحث آموزش و مدرسه خب مي دوني تو كشور ما هنوز اعتماد كافي به سيستم آموزشي وجود نداره و هركس اطرافش مثالهايي رو ديده كه مدرسه چه ذهنيت اشتباهي از سطح علمي دانش آموز براي خوانواده اش ترسيم كرده بعد توي يه آزمون سراسري خودشو نشون ميده. در مورد مامان بزرگا و بابابزرگا كاملا موافق بحث عاطفي قضيه هستم كه براي خود من به شخصه دنيايي از خاطرات شيرين از مامان بزرگم برام مونده كه بخش بزرگي از روياهاي شيرين شبونم رو به خودش اختصاص ميده كه كلي حالم رو خوب ميكنه.

فدات شم كه همه شو با دقت خوندي. اميدوارم بكار بگيري و به نتيجه ي خوبي برسي مخصوصاً كه الان خورشيدم با بوفه ي مدرسه هم ماجراها داره فداش شم
درسته من كه اصلاً به اين سيستم آموزشيمون اعتقاد ندارم. قطعاً خيليا فدا شدن و ميشن تا درست بشه ولي خب جناب دكتر ميگفتن اگه بچه تون رياضيش ضعيفه براش معلم رياضي بگيرين و نه اينكه خودتون رو درگير ياددادن رياضيش كنين. همه ي تأكيدش به اين بود كه اين مسئله ي آموزش باعث فاصله گرفتن بچه ها و والدين و كمرنگ شدن روابط عاطفيشون نشه.
قربون تو و خاطرات شيرين مادربزرگ و پدربزرگ.
ايشالا سايه شون روي سر همه باشه اگه هستن و به آرامش برسن اگه نيستن كه هر چي عشق داريم از اونا ياد گرفتيم

مادر کوثر
10 دی 91 9:46
سلام مامانیه گل
از پست گذاشتن و نظر دادنتون مشخصه که خیلی با حوصله و با دقت هستین.
باهوشین دیگه

و اما در مورد قابلمه ها
که استیل و سرامیک هستن

اون سرامیکه فاقد سرب و کادمیوم هس و به همین دلیل در سال 2010 تشویق شده و جایزه گرفته. سرامیکش چند لایه است و از وزن قابلمه مشخصه

اون استیل هم که به خاطر سیستم حرارتی یکنواختش از کف، تو برندهای دیگه نمونه نداره. در ضمن استیلش هم ضد زنگ و ضد خش و محکمه. اینم سنگینه

بازم مرسی از حضور و نگاهتون
راستی تو همون ساختمون در فروشگاه "خانه و آشپزخانه" ظرفای سفالین رنگ شده و بدون سرب و کادمیوم هم دیدم.

سلام عزيزم. ببخشين دير تأييد ميكنم. اين روزا كلاس بودم وقت كمي داشتم بيام نت اينه كه كم كم ميرسيدم تأييد كنم.
فداي محبتتون،‌من شرمنده ميكنين ماماني. چقدر خوب كه سراميكش فاقد سربه،‌ عاليه. آره از خانه و آشپزخانه خبر دارم و بعضي سايتهاي اينترنتي هم كه ظروف رنگي سفالي بدون سرب عرضه ميكنن كه البته خب قيمتش هم متناسبه با كيفيت جنس. يواشكيتونم خوندم ممنونم عزيزم لطف كردين. به نظرم ارزشش رو داره. مباركتون باشه و يه عالمه غذاهاي خوشمزه توشون بپزين. بوس بوس

مامان بردیا
10 دی 91 11:59
دست و پنجتون درد نکنه فریبا بانو به خاطر نگارش این مطالب ارزشمند. بسیار استفاده کردم گلم.فرشته ناز آشیونتو ببوسش

فدات شم مهدختم. قابل شما رو نداره. خوشحالم كه مفيد بوده. تو هم بردياجانم رو ببوس. سبزانگشتي ناناز
سارا مامان مايا
10 دی 91 14:13
فريبا جون عالي بود..ممنونم.همه رو سيو كردم .نيرواناي گل منو ببوس.راستي اون كمدي داغ رو كه خوندم كلي خنديدم .چقدررررررر كه اين فسقليا بلان..ماشالله ...ميتونم تصور كنم كه قورتش دادين!!!كاري كه من ديشب با مايا كردم!!!!!

فدات شم ساراجان،‌اختيار داري. خوشحالم كه مفيد بوده و ممنون كه افتخار دادي براي خودت نگه داشتي.
ميبيني از اين دست كمدي هاا اينقدر توي خونه من برگزار ميشه كه اگه نرسم يادداشت كمنم يخ ميكنن و يادمون ميره. اينجورين ديگه!!! ماياي منو ببوس. اميدوارم پات زود خوب بشه عزيزم
مامان نیایش
10 دی 91 17:24
به به چه قدر عالی دست گلت رو میبوسم عزیزم که با حوصله برای استفاده ماها هم این مطالب مفید رو نوشتی همون جمله آخرش خیلی خیلی به دلم نشست کاش دور و بر ما هم از این سمینارها بود شایدم باید خودم بیشتر برم دنبالش
پرینتش میگیرم میخونم همین الان راستش رنگ سفید نوشته یه کم چشمم رو اذیت میکنه وقتی نوشته طولانی میشه خیلی خیلی ازت ممنونم از نیروانای خوشگلم هم تشکر کن اومده بارمون یادگاری نوشته فداش شم من

سلاااااام زهره جونم ،‌ببين اين نظرت اومده بودم، منم خونده بودمش ولي اين سه روزه همه ش كلاس بوديم زنگ تفريحها وقت زيادي نبود، اينه كه جوابها وتأييدها مونده بود. ببخش عزيزم. خوبي؟ نيايشم چطوره؟ خوشحالم كه مفيد بوده برات و ببخش كه رنگ سفيدش اذيتت كرده. ميدوني خيلي به اين قالب عادت كرده م و هنوز سختمه فكر كنم عوضش كنم. يه جوري انگار با روحم عجين شده. البته من كلاً يه كم سخت تغيير ميدم ولي بخاطر شما دوستاي گلمم شده حتماً بهش فكر ميكنم تا چشاي خوشگلتون اذيت نشه. فداي محبتت. ميبوسمت

الهه مامان یسنا
10 دی 91 17:28
چه بحث جالب و پرسودی بود. ممنون که اینجا نوشتی تا ما هم استفاده کنیم. میدونی اون جمله های آخری خیلی پرمفهوم بود و چه جالب بود آخرین جمله ات که فقط خاطره میمونه یاد این عبارت قشنگ افتادم پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست

سلاااام الهه جونم ،‌فدات شم عزيزم، زحمت من قابل شما رو نداره. برام عزيزين. اون آخرين جمله ه طبق معمول اشك منو در آورد و بغضم رو تركوند ولي خوشبختانه صداش رو در نياوردم. نميدونم اونايي كه اون لحظه چشمششون به قيافه ي من افتاده بود چقدر خنديده باشن خوبه
يسنام چطوره ؟ بهتره ايشالا نه؟ ببوسش
مامان ساينا
11 دی 91 9:45
فزيبا جون يه دنيا ممنونم...حتما اين لينك مطلب را جايي واسه خودم نگه مي دارم...خيلي خوب كاري كردي يه دنيا ممنون...نيرواناجونم رو ببوس فدات

قربونت صالحه جون، كاري نكردم كه. كار اصلي رو تو كردي كه بهم تلنگر زدي بيام. خيلي خيلي ممنونتم دوست جون. ساينام رو ببوس
ستاره زمینی
11 دی 91 11:59
بسیار جالب

قربون شما. لطف داري عزيزم
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
11 دی 91 12:24
مثل همیشه عالی بود

با چند تا پست جدید بروزیم ..

فدات شم مرضيه جون، شمام مثل هميشه مهربني. حتماً خدمت ميرسم
مامان نیایش
11 دی 91 20:25
سلام عزیز دلم من نظر گذاشته بودم نیستش چرا نکنه تایید نکردی هنوز؟
به هر حال خوندم خیلی جالب و مفید بود عزیزم مخصوصا اون جاهایی که راجع بع درس و مدرسه و آموزش بچه ها بود که نباید نگرانیمون باعث از بین رفتن روابط صمیمانه بشه و همین طور رابطه بچه با مامان و بابا بزرگ و همش خیلی خیلی جالب بود بازم ممنون و بازم ما ها رو شریک کن توی این دانسته ها

ايكن شرم و حيا و خجالت زدگي. ببخش دوستم ببخش. برات توضيح نوشتم،‌معذرت ميخوام دير شد.
جاتون خيلي خالي بود عزيزم. آره من خودمم خيلي چيزاي جالبي ياد گرفتم. به روي چشم دوست نازنينم، تا وقتي توان دارم همه ي همتم رو بكار ميگيرم تا آگاهيهامون رو با هم شريك بشيم. ببوس نيايشم رو
مامان آناهیتا
12 دی 91 9:57
آفرین فریبا جونم که اطلاعاتت رو به اشتراک میزاری با اون قلم دلنشینت. ببوس نیروانام رو.

فداي تو زينبم. قابلي نداشت. خوشحالم كه با هم توي اون روز قشنگ توي سمينار بوديم. كاش بتونيم بهشون عمل كنيم كاش. تو هم آناهيتاي نازنينم رو بنواز
مامان روانشناس
12 دی 91 15:15
مامان فریبای عزیز ، وب تازه تاسیس روانشناسی کودک از شما دعوت میکنه در موضوعات شرکت کنید و نظراتتون رو در مباحث مختلف به همراه آدرس وبتون برای ما ثبت کنید تا دیگر مادران از تجربیات خوبتون بهرمند بشوند

خداي من ببخشيد، حق با شماست عزيزم. نميدونم چرا يادم رفته بود. اي به روي چشم. الان خدمت ميرسم.
مامان روانشناس
12 دی 91 15:26
جالب بود ممنون از دقت و صداقتتون

قربون محبتتون. از اينكه منو ميخونين به خودم ميبالم و شرمنده كه تا حالا خدمت نرسيدم. الان اومدم و براي يكي از پستهاي با ارزشتون نظر گذاشتم. با افتخار به جمع دوستاي عزيزمون ميپيندمتون. به حضورتون خيلي نيازه مامان روانشناس
مامان یه فسقِلی
12 دی 91 23:17
کجایی گلم؟

امیدوارم حالت خوب باشه گلم.

از نیروانایی جون واسمون بنویس...

دلمون واسش تنگیده ...

سلام عزيزم. من اينجايم،‌كنار چشمه ي نازَت ...
حالمون خوبه شكر. از اينهمه لطفت ممنونم.
همين روزا بايد كلي ازش بنويسم. به چشم عزيزم
مامان پارمیس
12 دی 91 23:26
خیلی مفید بود. بسیار ممنون و متشکرم. با این طرح کیف در مدرسه هم بسیار موافقم و البته ارزشیابی توصیفی فوق العادست البته اگر معلمای با سابقه زیر بار برن و درست اجراش کنن

قربونت عزيزم. خانوم معلم گلي كه تو باشي همه ي آموزش و پرورش رو بايد گلستون ببينيم. يه روزي اين رويا حقيقت پيدا ميكنه. ايمان دارم
مامان حسني
16 دی 91 10:36
فريبا جونم سلام
دست مريزاد عالي بود خيلي خيلي خيلي ممنون كه اموخته هات را به اشتراك مي ذاري اين نهايت صافي وزلالي دلته
با خوندن ابتداي مطالب يادكتاب قانون توانگري (كاترين پاندر) افتادم ك هتو بخش قابل توجهي ازكتاب مي خواد به خواننده اش بفهمونه كه پولدارشدن بدنيست خوبه خصوصا زماني كه ازش لذت ببري وببخشي
جمله اخرفو العاده وتكان دهنده بود
مرسييييييييييييييييي دوست گلم

قربون دوست كتابخون اهل مطالعه ي خودم برم. گل گفتي عزيزم،‌آفرين به همدليت. دقيقاً. خوشحالم كه تو دوست خوبم همفكر خوب مني ميبوسمت مامانِ حسناي گلم. حسنام رو ببوس از طرفم

گنشكك اشي مشي
19 دی 91 10:19

ممنونم كه مرا مي خواني.
با شوق خواندمت.
بوسه و دعا براي نيروانايت

فداي تو مامان گنجشكك اشي مشي. نميدوني چه لذتي ميبرم از خوندنت. خواستم بدوني خيلي بهت ارادت دارم.
لطف كردي منو خوندي عزيزم. بوسه هاي منم بپذير، به روح و روي ماه خودت و مانلي عزيزم
مامان پریسا
20 دی 91 16:27
فریبا جون با اجازت من این صفحه رو سیو کردم تا بعد سر فرصت کامل بخونم. فعلا دارم وب دخمل خوشکلمو میخونم

قربون نگاه پرفروغت خاله جون، باعث افتخارمونه. عزیزین