چکیده ی سمینار ارتقاء هوش اقتصادی فرزندان
دوباره یه سمینار بسیار جالب و پر از مطالب آموزنده برای خانواده ها توی شهرمون برگزار شد. حیفم میاد چیزایی رو که یاد گرفتم اینجا ننویسم. اینجوری هم یه مروری برا خودم میشه، هم برای دوستای خوبم میتونه یه سرنخ باشه، هم وقتی داری این پست رو میخونی و نمیدونم توی چه سنی هستی میتونی مامانی رو محک بزنی ببینی چقد به آموختنیاش عمل کرده.
این سمینار با همکاری امور آموزش و تجهیز نیروی انسانی شرکتمون با مؤسسه ی شخصیت پردازی کودک و توسط آقای دکتر شهرام اسلامی برگزار شد. ثانیه به ثانیه ش مطلب جذاب و مفید بود که به مغز و دلت سرازیر میشد. حدود چهل و پنج دقیقه ی اولش رو نبودم آخه سرکار قرار بود برامون مهمون بیاد از یه شرکت دیگه ولی وقتی صالحه جون اس داد بیا سمینار خوبه، دیگه پیش رئیس رفتم و خواهش کردم میزبانی رو به همکارام محول کنم و برم و ایشونم مثل همیشه باهام راه اومد. باتوجه به اینکه یه بار دیگه هم دکتر اسلامی برامون سمینار گذاشته بودن و اون وقتی بود که تو حدود شش ماه و خرده ای داشتی و احساس میکنم اون وقتی رو که توی سمینار نبودم صرف مرور مطالب سمینار پیش بوده برای اونایی که حضور نداشتن یا یادشون رفته بوده. خلاصه وقتی رسیدم ایشون داشتن از داستان شب یلدا میگفتن تا ربطش بدن به پیشینه ی غنی فرهنگیمون تا برسن به اینکه در زمینه ی اقتصادی در این فرهنگ ما یه چیزایی بد جا افتاده که اینا هستن:
- همه ی کسایی که پولدارن یا دزدن یا قاچاقچی یا ارث باباشونه
- یه شَبه میشه پولدار شد
- برای پولدار شدن همیشه یه سرمایه ی اولیه لازمه
خیلی در این زمینه مثال و توضیح دادن که من فقط خلاصه ش رو میگم. اینکه بچه ها باید بدونن که زندگی واقعی قاچاقچیا و دزدا این نیست که توی تلویزیون و فیلما میبینن. یه زندگی مرفه و خونه ی آنچنانی که در آرامش توش به تفریح بپردازن و با تلفن جنس قاچاق اینور اونور کنن. گفت نوجوون باید بدونه زندگی این جور آدما یه زندگی توأم با ترس و دلهره و فرار مداومه و چون اینا همه ش در فرارن هیچوقت نمیتونن اون زندگی آروم و مرفهی که توی فیلما ازشون نشون میده داشته باشن و تلویزیون توی این زمینه خیلی مقصره. همینطور برای اینکه توی بازار اعتبار داشته باشی باید صداقت نشون بدی تا جابیفتی و همه بهت اعتماد کنن، بنابراین یه دزد نمیتونه اعتماد کسب کنه و پولدار بشه. دیگه اینکه توی ذهن همه جا افتاده که یه شبه باید پولدار شد و بار رو بست در حالیکه همه ی پولدارای رده اول دنیا از فقر و با عمری زحمت به یول رسیدن و سریال "سالهای دور از خانه" (همون اوشین خودمون) رو مثال زدن که فرهنگ آسیای شرقی و ژاپن رو نشون میده و مقایسه ش کردن با "سلطان و شبان" خودمون که همای سعادت یهو میشینه روی سر یکی و میشه پادشاه. و گفتن شرکتهای هرمی با اینکه اکثرشون توی کره تأسیس شدن توی ایران و بین جوونای ایرانی بسیار رواج گرفتن چون این ذهنیت بدِ یک شبه پولدار شدن بین ما جا افتاده بود. دیگه اینکه همه فکر میکنن حتماً باید یه سرمایه ی اولیه باشه تا بشه باهاش کاری کرد و چون اون سرمایه ی اولیه رو ندارن هیچ اقدام و تلاشی برای پولدار شدن نمیکنن. در تمام مدت سمینار البته سعی داشتن این ذهنیت بد فرهنگی -که پولدار شدن بَده - رو تصحیح کنن و بگن پولدار شدن و رسیدن به مرحله ای که آدم بهترین چیزا رو داشته باشه و ازشون لذت ببره بسیار عالیه ولی اصل قضیه اینه که آدم به اونهمه ثروت برسه و وقتی لذتش رو برد و اشباع شد، اونوقت مث پولدارای دنیا لذت رو در یه چیز دیگه جستجو کنه و اون بخشیدن پول به کساییه که نیاز دارن تا از لذت اونا به لذت معنوی برسه. اینه که قریب به اتفاقشون توی کارای خیریه فعالیت دارن.
و اما راهکارای عملی ای که ارائه دادن تا برای بالابردن هوش اقتصادای بچه ها و قدرت برنامه ریزی مالی شون بکار بگیریم:
- از سن چهارسالگی کودک رو با خودتون به فروشگاه ببرین و خریدی که میکنین پول رو با دست اون به صاحب فروشگاه بدین. و بذارین یه چیزی در حد معین مثلاً هزار تومن خودش انتخاب کنه و بخره و پولش رو با نظارت شما بپردازه.
- از سن پنج سالگی هر روز یه مبلغ معین به عنوان "روزانه" به کودک بدین تا بدون حضور شما در فروشگاه حاضر بشه و هر چی دلش خواست با اون پول و فقط با اون پول بخره. یعنی مغازه دار در جریان باشه و بگه مثلاً این پولت به این میرسه یا نمیرسه. بنابراین نیازی نیست بهش بگیم هر پول چند تومنه و چه ارزشی داره، اون خودش کم کم با خریدهای روزانه ای که میکنه ارزش هر اسکناس و سکه و تفاوتش با دیگری رو میفهمه)
- از سن شش سالگی براش معادل جمع هفتگی مبالغ روزانه به اضافه یه مقدار بیشتر بصورت "هفتگی" در اختیارش بذارین و هر جمعه بهش بدین تا برای طول هفته هر چی که خواست باهاش بخره و دیگه خارج از اون مقدار هیچی بهش ندین. بازم کاری نداشته باشین چی میخره، اگه تکراری خرید مهم نیست و مجبوره برای خرید یه چیز دیگه یه هفته صبر کنه تا دوباره پول بدست بیاره. اگه اسباب بازی یا هر چیز گرونتری خواست بگین هفتگیاش رو جمع کنه و شمام یه مقدار بعنوان کمک بهش بدین تا اون رو تهیه کنه ولی حتماً خودش در خردیش هزینه بذاره.( این میون یکی دو تا مثال از تجارب خودشون در ارتباط با فرزندشون رو بیان کردن که یکیش این بود که هر هفته پسرشون یه سی دی بازی رو که خیلی دوست داشته هی می خریده و وقتی بهش میگفتن چرا دوباره اینو خریدی میگفته چون اینو خیلی دوست دارم میخوام رزروش رو داشته باشم. یه بار بعد از خرید سی دی تکراری پسرشون رو میبرن یه مرکز خرید سی دیِ بازی. دهن پسرشون از تعجب باز میمونه که اونهمه سی دی متنوع بازی یه جا میبینه (اینجا من یاد شازده کوچولو افتادم که به یه گلستون رسیده بود و یه عالمه گل سرخ یه جا دیده بود) خلاصه اونجا دق میکنه که نمیتونه هیچی بخره، تازه چقدر هم ارزونتر از قیمت فروشگاهی که همیشه می رفته بوده و هر چی به بابا التماس میکنه که یه مقدار کم پول بِدن شده یه سی دی بخره موفق نمیشه و بابا میگن اینبار که پول هفتگیت رو گرفتی بیا اینجا خرید کن. اینجوری پسرشون دو تا چیز یاد میگیره، یکی اینکه برای خرید هر چیزی یه مرکز خریدی وجود داره که ارزونتر از جاهای دیگه ست قیمتش و دیگه اینکه ممکنه فروشگاههای دیگه ای هم وجو د داشته باشن که محصول بهتری داشته باشن و بهتره همون اول هر چی میخواد نخره.)
- از سن هفت سالگی کاملاً باید پول تو جیبی هفتگی جا افتاده باشه و به کودک گفته بشه کلیه ی خرج و مخارج تحصیلش رو با همین هفتگیها باید تأمین کنه.
- در سن دوازده سالگی باید دامنه ی پرداخت پول توجیبی رو به "ماهیانه" تغییر داد تا قدرت برنامه ریزی مالی کم کم افزایش پیدا کنه.
- و بعد درست متوجه نشدم از چند سالگی بصورت "سالیانه" باید پرداخت بشه.
یکی دوتا راهکار و توصیه ی خوب دیگه هم گفتن برای ارتقای هوش اقتصادی خودمون و بچه ها:
- همیشه قبل از اینکه یه پول قلمبه ای بیاد دستمون به این فکر کنیم که اگه یه پولی دستمون اومد باهاش چیکار میخواییم بکنیم که اگه یه روزی این اتفاق افتاد پوله رو الکی هدر ندیم که نفهمیم باهاش چیکار کردیم.
- وقتی یه پولی میاد دستمون، همه ی اعضای خونواده رو به مشورت بطلبیم که با این پول چه کنیم و هر چی بچه کوچولوی خونواده گفت همون رو بخریم که به نظرش احترام گذاشته باشیم. (البته من مثالی رو که در این زمینه گفتن خیلی ملموس ندیدم که مثلاً بچه چهارساله میگه سکه ی طلا و ما اونو بخریم بذاریم توی کشوی کنار تلویزیون که بچه هم ببینه و وقتی اخبار داره قیمت سکه رو اعلام میکنه اونو دنبال کنه و وقتی دید قیمتش بالا رفته خوشحال بشه و احساس توانمندیش توی تصمیم گیری تقویت بشه)
- به کسی میگن استقلال مالی داره که همه ی خرج زندگیش رو از سود سرمایه گذاریاش بده، پس ماها که کارمند دولتیم و همه ی زندگیمون به حقوق ماهیانه منوطه، استقلال مالی نداریم. بنابراین باید از حقوق ماهیانه حداقل ده درصدی رو صرف پس انداز کنیم و بمحض اینکه تونستیم، یه جای خوب سرمایه گذاری کنیم تا کم کم وابستگیمون به حقوق ماهیانه قطع بشه.
- فعلاً بهترین سرمایه گذاریا توی ایران بورس و بیمه ی عمره. تأکید کردن بچه هاتونو بیمه ی عمر کنین و بهشون بگین که در سی سالگی این میزان پول به تو تعلق میگیره که از حالا بهش فکر کنن که میخوان با اون پول چه کنن که وقتی موعدش رسید حسابی دونسته عمل کنن.
- باید برای سی سال آینده ی عمرمون توی همه ی زمینه های زندگی، هدف تعیین کنیم. اینجوری انگار خط پایان همیشه جلومونه و مثل دونده ها که توی دور آخر با دیدن خط پایان، تلاششون بیشتر میشه و سریعتر میدون مام با این چشم انداز، برنامه ریزیمون بهتر بشه و به همه ی آرزوهامون برسیم (اینجا من یاد مطالب کتاب "بنویس تا اتفاق بیفتد" افتادم)
آخرشم چند تا توصیه ی تکون دهنده دادن:
- اینکه صمیمیت بین فرزند و والدینش هرگز نباید فدای توصیه و نگرانیای ما برای درس خوندنشون بشه. در واقع معتقد بودن که سیستم آموزشیه که مسئول درس خوندن و کیفیت درس خوندن بچه هاست و اگه ما پدر مادرا هی بخواییم ساعات با هم بودنمون رو صرف درگیری و بکن نکن سر مسائل مدرسه شون کنیم صمیمیت بینمون بهم میخوره و توی نوجوانی، بچه ها ازمون انتقام میگیرن. گفتن که کلی با آموزش و پرورش کار کردن تا نمره رو از دوره ی ابتدایی حذف کنن و برنامه ریزیشون اینه که تا سه سال آینده طرح "کیف در مدرسه" رو پیاده کنن تا پدر و مادرا اصلاً در جریان کارایی که بچه ها توی مدرسه میکنن نباشن و اونوقت که این طرح جا افتاد دوباره نمره رو برگردونن و اینبار دیگه ناظران مدرسه مسئول بازرسی و پیگیری نمرات پایین بچه ها باشن و مستقیم خودِ معلم رو مورد سنجش و ارزیابی قرار بدن تا کیفیت آموزش و سیستم آموزشی بالا بره.
- اینکه بذارین پدربزرگها و مادربزرگها با بچه ها در ارتباط باشن و هر چی فکر کردن درسته در ارتباط با بچه انجام بدن حتی اگه به نظر شما و فلان دکتر و فلان روانشناس بسیار اشتباه باشه. گفتن چون تشخیص مادربزگ و پدربزرگ هر چی هست درسته. گفتن پدربزرگ و مادربزرگ تنها کسایی هستن که صمیمیت عاطفی رو به کودک منتقل میکنن. کاری که پدر و مادر هرگز نمیتونن.
- اینکه همه ی کودکان در لحظه ی تولد همه ی اون چیزها و امکاناتی رو که برای خوشبختی لازم دارن از سوی خدا بهشون هدیه میشه و این معنی عدالت الهیه. این ماها هستیم که این امکانات رو هدر میدیم و ازشون میگیریم یا بکارشون میگیریم و رشدشون میدیم. اینکه اون چیزی که در پایان راه زندگی از ما سؤال میشه اینه که این سرمایه ی زندگی که بهمون عطا شده رو باهاش چیکار کردیم. برای خوشبخت کردن همسرمون چیکار کردیم. برای تربیت کودکانمون چیکار کردیم.گفت که
تنها چیزی که از ماها میمونه خاطره ست و وظیفه ی ما اینه که توی زندگی هر چی میتونیم خاطره بسازیم، خاطره ی خوبِ باهم بودن.