قصر پرنسس نیروانا
امشب رونمایی شد، حاصل نزدیک به دو ماه تلاش شبانه روزی بابا حامد از روی طرحی که توی اینترنت کاویدم و یافتم. هدیه ی تولد چهار سالگی تو پرنسس کوچولوی نازنین! الهی که رؤیاهات همیشه مجسم باشه، ای یگانه رؤیای مجسم عمر من و بابا!
از روزی که اتاق رؤیایی دوران تولد، شیرخوارگی و نوپایی تو در سرچشمه رو بدرود گفته بودیم، همه ش توی این فکر بودم که اتاقی و فضایی بهتر از اون برات بسازیم. تختت دیگه داشت برات کوچیک می شد و منم دنبال یه بهوونه که بر مبنای اون، اتاقی که با روحیات این سن تو سازگار باشه بیافرینیم.
و اینک حاصل دستهای هنرمند بابایی که امشب با تمام عشقش به پیشگاه تو تقدیم شد. دستهایی که ضربه های چکش خورد، پینه بست، ناخنی که کبود شد، افتاد، حنجره ای که مدام در هوایی گَردآلود از تراش و سمباده ی چوب نفس کشید، دم برنیاورد...
دور از ذهن نبود که امشب تا فرصتی گیر میومد بی وقفه بوسه بر دست و بازو و پای بابا میزدی و در آغوش می کشیدیش. تا ابد از عشق هم سرشار بمونین عشق های ابدی من!
آروم بخواب فرشته ی نازم، الهی که این قصر صورتی، همیشه به هیاهوی شادمانه ی تو و دوستای نازنینت آباد و برپا باشه.
عمو مجتبای عزیز! از اینکه این قصر، برکت دستای یاری رسون شما رو هم بر سینه داره سپاسگزارتونیم. پایدار بمونین.