من توي نگاه تو
ديشب منو كشيدي؛
پر از غرور و افتخار شدم، حال كردم، لذت بردم، جون گرفتم و همه ي خستگيام رفت. پاداشم رو گرفته بودم. زينب عزيز و آناهيتاي نازنينم شاهد اين واقعه ي عظيم بودن. دخترم مامانش رو نقاشي كرد:
آميزه اي از رنگهاي صورتي و نارنجي و قرمز، كه با هيجان تمام از دويدن مدادشمعيهاي توي انگشتاي كوچيكت روي كاغذ سفيد دفتر شكل گرفت.
اين باشكوهترين پرتره ي من خواهد بود. كاش به همين رنگها كه كشيدي باشم دختركم!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی