تو فكرِ يك سقفم
خصوصيت اقليمي كه توش بسر ميبريم اينه كه حدوداً 9 ماه ِ سال، پاييز و زمستونه و يه چند صباحي هم تابستون و بهار. اينه كه سرما دير ميره و زود مياد. بنابراين فرصتي كه ميشه از هواي بيرون و فضاي باز استفاده كني محدوده. مبلمان ِ شهري ما اما انگار هيچ توجهي به اين مسئله نداره. حالا از نحوه ي پوشش پياده رو ها و جدول گذاري خيابونا و ميدونا و و ايستگاههاي اتوبوس بي در و پيكري كه مخصوصِ ايستادن بچه ها و بزرگترا براي رسيدن سرويسهاي مدارس و كارخانه هست بگذريم كه فعلاً دغدغه ي من براي تو نيست. دغدغه ي من اينه كه توي بخشِ بيشتر سال، هيچ فضاي بازيِ مناسبي براي شما وروجكها توي شرايط آب و هوايي سرد نيست. خب اينهمه عمر رو آدم حيفش مياد فقط كنج خونه بشينه و بچسبه به رادياتور. و در جواب تو كه هي ميگي مامان بريم توي حياط فقط بگه نميشه ، هوا سرده. توي خونه هم با اينكه كيپ تا كيپ اسباب بازيه و به قول بعضي دوستان، شهربازيِ نيرواناست گاهي حسابي دل آدم رو ميزنه و خب مگه چقدر ميشه دل درياييت رو توي محيط يكنواخت خونه گنجوند، حتي به مدد تاب و سرسره و راكر و ترامپولين و چه و چه و چه.
تنها فكر و عمل مثبتي كه نسل گذشته ي گردانندگان امور شهر براي بچه هاي اين گوشه ي دنيا داشتن، يه شهربازي ِسرپوشيده ي زمستوني بوده كه اونم با پرس و جوي مختصري كه كرديم متوجه شديم كه بخاطر فرسودگي وسايل، مدتهاست تعطيله. شهرداري هم با كمبود بودجه اي كه گريبانش رو گرفته هيچ حركتي براي احياي اون نميكنه. گاهي با بابايي هوس ميكنيم همت كنيم و راه بندازيمش ولي سرمايه ي كلاني ميخواد و معلوم هم نيست با اين خمودگي كه اكثريت جمعيت شهر دارن و تقريباً شهر رو به يه خوابگاهِ بزرگ تبديل كرده، آيا بازگشت سرمايه اي هم داشته باشه يانه. چقدر دلم ميخواست شبيهِ كلوپ پانداي مشهد رو اينجا هم داشتيم و چندين جاي بازيِ متنوعِ ديگه كه يكنواختيِ محيط رو از بين ببره و هميشه جاي انتخاب داشته باشي. چقدر دلم ميخواست حتي فقط يه چهارگوشه ي وسيعِ گرم بود كه ميشد توش بدو بدو كني. كاش پارك بانواني كه با اونهمه تعلل و بعد از يه وقفه ي طولاني در ساختش بالاخره با شروع فصل زودرس سرما توي شهرمون افتتاح شد يه سقف شيشه اي داشت، از اونا كه توي استاديومهاي ورزشي پيشرفته ي دنيا هست و خودش باز و بسته ميشه، تا هم از زمستون و هم از تابستونش لذت ميبرديم. فكرها و آرزوهاي بزرگي دارم كوچولوَك!