نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

جشن تولد کلوچه ی توت فرنگی

وقتی دکتر تاریخ زایمانم رو 19 آذر تعیین کرد دیدم که وقت هست تا برات جشن تولدی بگیریم و به سنت هر ساله تولدت رو شاد شاد پاس بداریم؛ یه کم از حال و هوای سوگواری آقاجون دربیاییم و برای تولد اهورا آماده بشیم. وقت زیادی برای طراحی تم و تهیه ی وسایل و تزئیناتش نداشتم، این بود که توی جاده برگشت از یزد، باز سری به گلناز عزیز و سایت تیساگل زدم تا ببینم راه ساده ای برای برگزاری جشنت پیدا میکنم یا نه. خوشحالم که بلافاصله انتخاب کردم و تو هم تأیید کردی که جشن تولدت رو با طعم و سبک کلوچه ی توت فرنگی برگزار کنیم. عکس آتلیه و طرح کارت و همه چی در نهایت شتاب و بدون وسواس و گیر زیادی من بدست اومد و تزئین کلاس رو هم به کمک خاله سمیرا انجام دادیم تا روز سیز...
26 آذر 1393
15118 4 14 ادامه مطلب

مث تولد آدم بزرگا

همیشه دلم میخواد روز تولد یه جور خاص و  در عین حال ساده و صمیمی   باشه  که بیاد بمونه. لحظه لحظه ی چه جوری گذشتنش برام مهمه و همینه که همیشه به هیجانم میندازه. آخر شب یازدهم که از خونه ی مامان سمت خونه میرفتیم بهت گفتم نیروانا فردا تولدته و تو خوشحال گفتی یعنی توی مهدکودک؟ گفتم نه عزیزم روز واقعی تولدت فرداست و چون مهدکودک فقط پنجشنبه ها جشن داره، جشن تو هم پنجشنبه ست و تو گفتی آهان فردا مث تولد بزرگترا تولدمه. بوسیدمت و گفتم آره عشقم... سر چهارراه پسر گلفروشی جلومون دراومد، بیدرنگ به بابایی گفتم واسه تولدت گل بخره. خوب میدونم که چقدر عاشق گلی و همینطور چقدر عمیق میشی توی رفتارایی که سر چهارراه در مقابل انواع و اقسام آد...
12 آذر 1393
18791 6 10 ادامه مطلب

دوباره شیرین

شیرینم! ای طعم دلچسبِ لحظه لحظه های فراز و فرود زندگی، ای بهانه ی خستگی در کردنِ روزمرگی هایِ گاه نه چندان شیرین! آنچه بر ما ارزانی داشته ای بیش از حلاوت لحظه هاست و آنچه به بهانه ی قدوم تو بر ما ارزانی داشته شده فراتر از پایان روزمرگی ها.  به عدد انگشتان یک دست، بر مدار شیرین وجودت گشته ایم و اینک در آستانه ی آغاز یک دور عاشقانه ی دیگر،  پنجه در پنجه ی آفتابیت، چشم به آسمان دوخته ایم تا هدیه ی آتشین دیگرش را نیز بر ما ببخشاید. باشد که از نور نیروانایی تو و هستی بخشی اهورایی او، این دور گردی ها به سماعی ابدی بینجامد.  پنج سالگیت سرشار از شهد و شکر باد نازدانه! شیرینِ شیرین. ...
11 آذر 1393
9349 10 30 ادامه مطلب

یک آیه یاد

دیشب که خونه آقاجون و مامان بزرگی بودیم و با بقیه مشغول تدارکات مراسم چهلم, دم دمایی که خواستیم برگردیم خونه یهو اومدی پیشم و آروم بهم گفتی مامان من بیشتر از همه دلم برای آقاجون تنگ شده و بغضت به خیسی چشای قشنگت انجامید. بغلت کردم و گفتم میفهمم چی میگی و دلداریت دادم که با هم میشینیم و عکس و فیلماش رو نگاه میکنیم و ... نمیدونم روزی که این رو میخونی کی هست و چقدر از خاطرات آقاجون یادته ولی یکی دو تا خاطره ای رو که ازش این روزا برامون تعریف کردی و تکرار, برا ت یادگار میکنم به بهانه ی چهلمین تکرار روز پروازش و به پاس اینهمه عشقی که بین تو و اون هست: مامان, یه روز با بابا از کارگاه با دوچرخه رفتیم خونه مامان بزرگی, آقاجون از پنجره دستشویی...
6 آذر 1393

آذر سلام!

ماه قشنگ تولدت از راه رسید. ماه تولدت همیشه منو به هیجان میندازه. حالا دیگه ماه تولد تو و اهورا خواهد بود به مدد خداوندی. امیدوارم این ماه برامون دنیا دنیا شادی و فرخندگی بهمراه بیاره. برای همه در همه جا. ...
1 آذر 1393

گوشه ی اهورا

امروز بعد از مدتها اومدیم خونه تا یه روز تعطیل رو با هم به کارای عقب افتاده برسیم. این روزا و شبا بیشتر خونه ی مامانیم و ماجراهای خاص خودش و درگیری های ذهنی تو در از دست دادن آقاجون که شاید توی یه فرصت مناسب ازش نوشتم. اما امروز دلم میخواست حالا که کم کم صدای پای داداشی بگوش میرسه خونه رو برای ورودش آماده کنیم. اونقدرا که نه ولی در حد بضاعت و حوصله و امکانات خونه بالاخره تونستم رؤیام رو به واقعیت برسونم. تو هم کلی ذوق کردی و توی چیدمان حضور فعال داشتی. اسم این قسمت خونه رو میذاریم گوشه ی اهورا. ازمون پرسیدی چرا این چیدمان رو توی اتاق تو براش انجام ندادیم؟ راستش از آشپزخونه تا اتاق تو یه راهرو درازه که دسترسی من رو توی هفته های اول تو...
24 آبان 1393
12878 7 14 ادامه مطلب

مهربانی هست, سیب هست, ایمان هست

دوستای نازنینم, ممنونم, از همه تون ممنونم که این مدت همه جوره دلم رو گرم کردین و تنهام نذاشتین. با پیامهای قشنگتون و تماسهای پر مهرتون از هر رسانه ای که میشه فکرش رو کرد به درد دلم رسیدین.  براتون دنیا دنیا شادی آرزو دارم و دعا میکنم خدای مهربون شما و عزیزانتون رو محکم توی دستای خودش نگه داره.  با وجود شما همیشه بر این باورم که: زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری آری تا شقایق هست زندگی باید کرد  
9 آبان 1393