نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

بپَر بپَر

1390/7/13 9:30
نویسنده : مامان فريبا
7,579 بازدید
اشتراک گذاری

اينقدر چيز تازه ياد ميگيري كه نميرسم بنويسم و و قتي تو وبلاگ ماماناي ديگه ميرم تازه يادم مياد كه اِ نيروانا اين كار رو هم بلد شده و من ازش چيزي ننوشتم براش. يكي از بازيهاي اين روزات كه سرشار از هيجان و خنده ست بپر بپره. ميري رو مبل، تخت يا هر ارتفاعي تو اين مايه ها و ژست پريدن ميگيري. دستات رو ميبري بالا و ميگي ميخوام بپرم. ما هم سعي ميكنيم دور و بر رو برات امن كنيم و هي تشويقت ميكنيم: بپر بپر. اونوقت اگه ارتفاع خيلي زياد نباشه با كلي ادا و اطوار خودت رو ميپروني، نميدوني كه چه جوري؟ ميدوني؟ هنوز كه نميتوني جفت پا بپري، به حالت راه رفتن يه پات رو از اون بالا مياري پايين و ما هم ميدويم به قاپيدنت كه يه وقت زبونم لال اتفاق بدي نيفته. هر چي آموزش عملي بهت ميديم ميريم رو مبل جفت پا ميپريم كه تو هم تقليد كني هنوز نتونستي. ياد پرنده ها ميفتم كه به بچه هاشون پرواز ياد ميدن. خلاصه يه وقتايي هم كه خودت ميفهمي ارتفاعش خيلي بيشتر از اونه كه احساس امنيت كني واسه پريدن مياييم جلوت و تو ميگي تو بغل ماماني يا بابايي و خودت رو ول ميكني. خيلي باحاله. بازيهاي هيجان انگيز و حركتي رو بيشتر دوست داري و فكر ميكنم خيلي حوصله ي نشستن و پرداختن به بازيهايي مثل چيدن اشكال و پازل و چيزايي تو اين مايه ها رو نداري. زود خسته ميشي و ميزني زيرش.عوضش يه سي دي جديد كه توجهت رو جلب كنه ولت كنيم از دين روز تا بوق شب ميخواهي ببيني. Telletubies و شب مهتاب و كودكان و تازگيا سي دي حسني نگو بلا بگوي خاله ستاره. بهش ميگي تنبلي و مدام اصرار داري تنبلي رو برات بذاريم. البته ديگه لازم نيست اصرار كني ما برات بذاريم. با احترام ميري سر دي وي دي پلير و ميذاري توش و دكمه ي اجكت رو ميزني و ميشيني پاش، تموم كه شد دوباره كافيه يه بار درش بياري و بذاري و دكمه اجكت. ميبيني چه وروجكي شدي؟! خودت از اسب چوبيت ميري بالا و در مقابل چشمهاي نگران و شگفت زده ي ما چنان با هيجان به جلو و عقب تاب ميخوري كه نگو. تو اتاق بازي مهد كه ميبريمت هم همينطور،‌ يه چندتا اسباب بازي Rocky شكل ماهي داره كه كفش هلاليه، تو ميشيني توش و با تمام قدرت به جلو و عقب تاب ميخوري و همينطور ورجه وورجه ...

خدا حفظت كنه كه از حالا نشانه هاي كوهنوردي رو ميتونم تو وجودت ببينم. تو دستاي مهربون خدا از همه جا امن تره. به اون ميسپارمت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

کاکل زری یا ناز پری
13 مهر 90 12:17
آخی پس بپربپر یاد گرفتی؟ نخوری زمین عزیزم. سی دی های زیزی گلو هم قشنگه ها ولی اگه زیاد تلوزیون نگاه کنی چشمای قشنگت خسته می شن عزیزکم


آره خاله مهربونم. اگه پيشم بودي تو بغل تو مي پريدم. تقصير همين مامان باباي گرفتارمه كه منو با تلويزيون اُخت كردن. مامانم ميگه چشم. سعي ميكنه باهام بازي كنه كه اينقدر تلويزيون نبينم. بوس خاله
الهه
15 مهر 90 19:53
واقها که راست گفتی که وقت نمیکنی کارای جدید دخکلی رو بنویسی. منم همینطوریم تازه یادم اومده از بالا و پایین پریدن یسنا هیچی ننوشتم.مواظب چشمای دختر طلا باشین


فدات الهه جون، دختري ناز رو ببوس
مرضيه
15 مهر 90 23:27
منا مامان الینا
16 مهر 90 13:57
http://sf22761.blogfa.com/
آدرس این سحر ورپریده است!


مرسي مناي عزيزم
مامان آناهیتا
16 مهر 90 14:31
الهی چه باحال. مخصوصا قسمت پریدناش که خیلی باحاله. کیف کردم. منم همینطوریم فریبا جان وقتی توی بقیه وبلاگا چیزی از بچه هاشون می خونم تازه یادم میاد آناهیتا هم این کارو می کنه و من یادم نبوده که بنویسم. آناهیتا هم مجموعه های خاله ستاره رو خیلی دوست داره: خاله ستاره واسه بچه ها سی دی چی داره. مخصوصا حسنی و اگه دیده باشی یه شعرش که یه بچه تو خواب میره تو آسمون پیش ماه و ستاره. قربونشون بشم همشون فرشته ان. ببوس جگر طلای خاله رو که واقعا دلتنگشم.


آره زينب جون، ديدي چقدر صداي بچه هه بامزه ست كه ميگه آهاي ستاره ها، چقده شماها خوشكلين، من چه جوري اومدم پيش شما ...
گرفتاريهاي الكي ما فرصت پرداختن بيشتر به بچه ها رو گرفته. خدا كنه روزي نياد كه افسوس اين روزا رو بخوريم. آناهيتا رو حسابي ببوس. كي ببينيمتون؟
مامان سینا و آیه
17 مهر 90 0:00
سلام
حالا که اینطوریه ببرینش قصربادی که یه عالمه واسه خودش بپر بپر کنه.
سی دی های با نی نی هم خیلی جالبن.همون baby tv هست که دوبله ش کردن.
درمورد ترس نیروان جون هم خیلی نگران نباش.کم کم فراموش می کنه.سعی کن چیزای جدید رو جایگزین کنی.مثلا یه عکسی تبلیغاتی رو که مناسبه و مشکلی نداره نشونش بده و مرتب براش یادآوریش کن.


سلام خاله، يه بار برده بوديمش ولي نزديك بود زير دست و پاي بچه هاي بزرگتر ديگه له بشه. همه رقم بچه رو با هم فرستاده بودن اون تو.
با عكسه هم داره كنار مياد. چند بار ديگه بردمش ببينه. توي روز و از فاصله ي دورتر. حالا ديگه همه ش در حال دعوا كردن عمواِه. هي ميگه: عمو، كار بد كردي خب اِ
مرسي از توجهت خاله جون
مامان علي خوشتيپ
17 مهر 90 21:38
با نام رضا به سينه ها گل بزنيد
با اشك به بارگاه او پل بزنيد
فرمود كه هر زمان گرفتار شديد
بر دامن ما دست توسل بزنيد
ميلاد امام رضا مبارك



عيدت مبارك خاله
نگين
18 مهر 90 12:44
سلام
پس بالاخره ياد گرفتي . ناز بشي تو عززززززززززززيزم


آره نگين عزيز، مرسي
فهیمه مامان پرهام
18 مهر 90 17:36
سلام فریبا جون
عجب دخملی داری کاراش عین پسر ماست
ببوسش و اگه افتخار دادین پیشمون بیاین


سلام عزيزم، ميبيني تو رو خدا. ديگه اين روزا واقعاً فرقي بين دختر و پسر و زن مرد نيست. اين وروجك ها از حالا ميخوان خودشون رو اثبات كنن. مرسي كه اومدين. بازم تشريف بيارين.
فهیمه مامان پرهام
19 مهر 90 9:14
سلام به روی ماه شما
ممنون عزیزم افتخار دادی [بوسه]
فقط برای تکمیل لینکتون کمکم کنین لطفا"





اَي شيطون بقول طغرل، نيرواناي ما از مس سرچشمه است خاله.
نگين
19 مهر 90 9:30
سلام
خواهش ميكنم
حتما اين كارو بكنيد . مواظب خودتون و نيرواناي عزيزم باشين


ممنونم عموجون، با حفظ منبع ميذارمش.
فهیمه مامان پرهام
19 مهر 90 9:31
لطف کردی گلم


مامان آرنیکا
26 مهر 90 10:42
ماشالا به نیروانای شیطون
مرسی مامانش که به ما سر زدی و ممنون از پیام زیبات
بازم پیشتون میام


مرسي عزيزم، لطف دارين. خيلي خوشحال ميشم از نگاهتون.