واشِر کوچولو
ای عشق آب و کف! ای عشق کپی برداریِ هر چی که دیدی و تجربه ی اون! ای عشقِ بانزاکتِ من!
دیروز که رسیدم خونه، گیر دادی یه چیزی بدین من بشورم!!!
ماجرا از اونجا آب خورده بود که دیده بودی چند روز پیش شالَم رو با دست توی روشور دستشویی شسته م. خب حیفم میومد گلهای ظریفش رو به دورانهای بی محابای ماشین لباسشویی بسپرم. این شد که تو، یه چیز جدید دیده بودی و ولع داشتی برای تجربه ی هر چه سریعترش.
رفتم یه جفت جوراب کثیف از توی سبدت ورداشتم و دادم دستت. درپوش فاضلاب رو بستم و روشور رو آب و کف کردم. مث یه خانوم روی چارپایه ت وایستادی و دیگه خدا میدونه چه کیفی کردی هی اون جورابا رو چِلِپوندی(!) توی آب و هی درآوردی. تازه بهت یاد دادم چه جوری کف دستت بسابونیشون. دیگه صحنه رو سپردم دست خودت و اومدم بیرون مشغول گپ و گفت با بابایی که دیدم جورابا رو تمیز و آب کشیده و چلونده، مث دسته ی گل آوردی دادی دستم. برق میزدن و یه ذره کف هم نداشتن. تازه من مایع دستشویی ریخته بودم توی آب که دستای ظریفت اذیت نشه ولی حرفه ای شسته بودیا!!! با افتخار رفتم برات آویزون کردم خشک بشه. و کلی تمجید و بوسه حواله ی وجود نازنینت کردم. شب که خونه برگشتیم رفتی سراغشون و آوردی گفتی خشک شدن. منم ازشون عکس گرفتم که بعدها ببینی اولین بار در عمرت چقدر بی نقص، کارِ واقعی انجام دادی اونم از نوع رختشویی
خداییش نیگا:
میدونی مادر! همه ی کارا برای خودشون با ارزشن و مهم اینه که هر کاری که انجام میدی با نهایت عشق باشه و تمام دقت.
فدات هُلوجان در اتاقی با طعم توت فرنگی!