سه تار نوازي در دستگاه نيروانايي
يه سه تار خوشگل هست كه كاسه ش نيمه ي يه كدو حلواييه! اونموقع كه من و بابا هنوز ازدواج نكرده بوديم يه بار به اتفاق عمه و عمو كه رفتيم كارگاه سازسازيِ استادش، روانشاد صادق هورزاد، يهويي اين سه تار رو بهم هديه داد. خيلي هيجان زده شده بودم و هي تشكر ميكردم. بابايي هم باورش نميشد كه استادش اون سه تارِ منحصر بفرد رو به من هديه بده. منم توي عوالم عشق و عاشقي و اين هديه ي قشنگ انگار توي آسمونا بودم. بعد از ازدواجمون جزو دكوراسيون خاص منزل بود تا اينكه يه بار نميدونم چي شد از روي ميز افتاد و كاسه ي ظريفش شكست. بعد به كارگاه بابايي منتقل شد و سالها در كنار پروژه هاي ناتمام بابا مشغول نوشِ جان كردن غبار زمان بود، اينقدر كه به فراموشي سپرده شده بود، درست عين ذوق و شورِ من براي نوشتن.
مدتيه كه بابا دوباره عزم جزم كرده كه پروژه هاي نيمه تمامش رو به انجام برسونه و اين سه تار قشنگ و پرخاطره هم كه از زير چوبهاي تلنبار شده ي كارگاه به آزاديِ دوباره رسيد سعادتي يافت كه كاسه ش چسبونده بشه و حالا دل بده به انگشتاي نازِ تو كه روش ميرقصوني تا جون بگيره و غوغا كنه. لينك يه كليپ از اولين سه تار نوازيت رو بيادگار ميذارم عزيزِ دلم:
http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://nirvanam.persiangig.com/3Tar.wmv