نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه سن داره

نيرواناي عزيز ما

خودگويه هاي فيلسوفانه

رفته بودم توي نَخِت كه برا خودت روي پشتي اي كه زمين انداخته بوديش دراز كشيده بودي و همينجور كه دستت روي صورت و توي دهنت مشغول پيمايش بود و نگاهت روي قاب عكساي ديوار، با خودت مشغول گفتگو بودي: "مامان عروسه، بابا دوماد بابا دوماده، مامان عروس عروس و دوماد با هم زندگي ميكنن." خيلي خودم رو كنترل كردم كه توي حالت نپرم فيلسوف كوچولو،! خيلي ...
14 مرداد 1391

يه كم داغ

امروز ظهر ميخواستي بري سي دي رو عوض كني روي دستگاه، شروع كردي با سرِ پنجه راه رفتن و سرت رو به اين طرف اونطرف تكون دادن كه مثلاً داري عشوه ميايي و گفتي : "مامان،‌ خانوم شدم" !!!! دلم ميخواد اين افاضاتت رو همينجور يهويي و خلاصه بگم تا يادم نره. دلم نميخواد هي بگم بامزه اي، بامزه اي. ميخوام خودت مزه ش رو بفهمي بعدها  ...
8 مرداد 1391