برای امروز زیبای تو, کودکم
فعلا همین عنوان رو برات ثبت میکنم تا فرصتی حاصل بشه از امروز بنویسم.
...
دوستای گلم,
روز جهانی کودک برای نوگلهای زندگیتون پر از پروانه و پولک.
----------------------------------------------------------------------------
با خودم گفتم هیچی بهتر از این نیست که دنیای کودکانه تو رو از دید خودت توی روزی که جهان به نام تو پر آوازه و خاصش کرده به نمایش بذارم. روزی که این تصاویر رو میبینی آیا دلت میخواد باز به کودکی برگردی یا کودک درونت اینقدر شادمان و سرزنده ست که از لحظه ی حالش مثل کودکیش لذت ببره؟
دلم میخواد دومی درست باشه برات عزیزم.
یه دنیای رنگین کمونی
یه دنیای کاملاً فرفری (این نقاشی رو واسه آناهیتا کشیدی و قراره هر وقت دیدیش تقدیمش کنی)
تو و داداش بزرگت! توی یه قاب عکس (خورشید نقاشیت دچار کسوف نشده بلکه چشم و ابروی سیاهش توی صورت زردش پخش شده به علت ضیق جا!)
تو توی یه پارک با زمین چمن و فواره و گل
ت
تو و خواهرت! کنار خونه ای با منظره ی درخت لیمو و گل و رودخونه( پل روی رود عشق منه)
ماشینهایی که توی صف چراغ قرمزن. (آسفالتش خیلی به واقعیت نزدیکه مگه نه!)
تو و خواهرت! با گیسوی کمون و بادکنکایی به شکل قلب
یه منظره ی شهری پر از ساختمون و کلاغ
و یه منظره ی کاملاً روستایی با تصاویری از مزرعه و گوسفند و چوپان و سگ گله
من و تو و بابا در حال عبور از یه پل
تو در حال کشیدن یه تابلو نقاشی
تو و گل و گل های موهات
و همچنان تو و موهای کمندت
پنجه ی طلایی تو، اجتماع یه خانواده ی خندان و البته یکی غمگین
و اجتماع خانوادگی خودمون
و این نقاشی که پر از خلاقیت و مهندسیه (اول ریل قطار رو کشیدی و بقول خودت لیل، بعد قطار رو کشیدی یهو دیدی که قطار خیلی با ریل فاصله داره و ممکنه چپ بشه چرخای بلند براش ابداع کردی!)
باز هم تو وگل، ایندفعه با موهای کوتاه
و اینم یه مغازه ی گل فروشی پله دار، با صاحبی خندان و مشتری هایی که منتظر آماده شدن گلهاشون هستن و چون پشتشون به ماست فقط موهاشون رو میبینیم!
خوش به حالت با دنیای پر از رنگ و موضوع زیبا که اینجوری به تصویر کشیدی کودکم. آرزو می کنم دنیات همینجور رنگی و زیبا به همراه خودت بزرگ بشه.