نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

نيروانا صحبت ميكنه ...

1390/7/10 15:55
نویسنده : مامان فريبا
5,408 بازدید
اشتراک گذاری

گوشي رو ور ميداري ميگي: الو سلام همتي ام!!!

ميگيم: فاميلت چيه؟ ميگي: مَهدَبي و با چه غلظت شيريني ه رو تلفظ ميكنيقلب

ميگيم: اسم مامانت چيه؟ ميگي: سَريبا (تنها حرفي كه نميتوني ادا كني ف هست كه بجاش ميگي س و گاهي هم حرف واو رو ب ميگي)

       - اسم بابات چيه؟   -بابايي!!!

يه صبح از خواب بيدار ميشي ميگي: سرم گيج ميره و ما انگشت به دهان كه اين اصطلاح رو از كجا قاپيدي و اصلاً از كجا مفهومش رو ميفهمي! يه بار هم همينطور كه پيش هم نشستيم ميگي : مامان داريم ميچرخيم و ما شك ميكنيم كه اگه معني سرگيجه رو ميفهمي چرا الان بكار نميبريش؟ شايد هم تو خيال و رؤياهات ميچرخي وروجك.

-----------------------------------------------------------

تازگيا بشدت درگير يه تصويري كه روي تابلوي يه شركت تبليغاتي تو خيابون ديدي. يه به قول خودت عمويي كه صورتش رو رنگ مالي كرده و رنگها بنحوي از سر و صورتش بيرون پاشيده كه شكل شاخ شده. اولش هي به ذهنت ميرسيد كه عمو اوخ شده، عمو شاخ داره و بعد كه هي توضيح و توجيه ما رو ميشنيدي و مثلاً ميخواستي نشون بدي كه متقاعد شدي ميگفتي عمو كه شاخ نداره، گاب (گاو) شاخ داره، گوزن شاخ داره. اما اينقدر هنوز بهش فكر ميكني كه ايام تعطيل كه جلوي چشم خودم چشم باز ميكني به محض بيدار شدن ميگي، ماماني عمو شاخ داره و بعد تكرار مكررات دليل و برهانهاي ما براي روندن اين تصوير بد از ذهنت و توضيحات خردمندانه ي تو در نشان دادن مجاب شدنت و همينطور و همينطور... . جداً چقدر يه تصوير ميتونه تو ذهن بظاهر كوچيكت تأثير بذاره گنجشكك من!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان وانیا
10 مهر 90 17:03
مامانی من میدونم چی میگم منتها نمیدونم با چه زبونی بگم که شما بفهمین و برام حرف در نیارین


ماهم كه مدام دنبال سوژه
mamani helena
10 مهر 90 17:03
salam azizam mashala che dokhmale nazi dari.che shirin zabon.dost dashti be ma ham sar bezanid.


لطف داري دوست خوبم. دومين هلنا رو هم با اجازه ي شما به دوستان نيروانا اضافه كردم.
مامان سینا و آیه
10 مهر 90 23:28
سلام
من هم از آیه میپرسم اسم مامان چیه؟میگه:ما مَ لی هه هه(مامان ملیحه)
بچه ها تو این سن خیلی شیرین زبونن و همش دل مامان باباهاشونو میبرن
قربون اون حافظه ش که اینقدر خوب یادش مونده.
شرکتها و ... میدونن ازچه نکاتی باید استفاده کنن که تبلیغشون تو ذهن بمونه.


آخي نازي آيه جان. ببوسش. ميدوني يه جورايي ترسيده بچه م از اون عكس كه هي بيادش مياره. نميدونم با ترس بچه ها تو اين سن بايد چه كرد؟ شما ميدوني خاله؟
مامان ساينا
11 مهر 90 7:34
قربون اين شيرين زبونيت برم كه خيلي با نمكي.عزيزم اصلا نگران نباش بچه ها فقط چيزهايي كه به يادشان ميمونه اينقدر تكرار ميكنن و كم كم كه بزرگتر ميشن و چيزهاي بيشتري در ذهنشون ميمونه كمتر به چيزي گير ميدن.قربونش كه خيلي باهوشه


مرسي خاله ي عزيزم.خيلي خوشحالم كردي، هم بهم سر زدي هم قوت قلب دادي. ميبوسيمتون شما و سايناي عزيز رو.
کاکل زری یا ناز پری
11 مهر 90 10:48
عزیزم قوربون اون شیرین زبونی هات نیروانا خانم


براي خاله ي گلم
مامان یسنا
11 مهر 90 11:13
ماشاالله به این دختر باهوش و زرنگ


ماشالا به جونتون خاله. خيلي خوش اومدين
رویا
11 مهر 90 14:12
جونم دیگه حسابی وروجک شده قربونش برم فسقلی شیرین زبون


قربون شما خاله روياي مهربون. دلمون برات حسابي تنگ شده
مامان پارسا جون
12 مهر 90 21:34
زنده باشی گل دختر


زنده باد همه ي فرشته هاي آسموني
پروانه ی کاغذی
12 مهر 90 23:53
سلام...!!
من آخر یه روز ؟! نه..!!! یه شب!!! میام یه دستمو میذارم رو نرده ی حیاط خونتون و از نرده ی حیاط خونتون میپرم اون ور و بعد طی عملیاتی شبیه عملیات اف بی آی...میام و این زنبورک شیرین زبون رو میدزدم و با خودم میبرم بعد برای اینکه شرافتم نره زیره سوال و آبروی چندین و چند ساله ی بابای بزرگوارم (که نگن آقا سعید دخترش دزده)...با کمال احترام و ظرافت و لطافت و کرامت و نظافت...بچتونو تحویل میدم ...و از اون جایی که امکان داره خانوم همتی خونه تشریف نداشته باشند...به آقای مهدبی ِ بزرگوار تقدیم میکنم..!!!

فریبا خانوم..!! به جااانه خودم که میخوام سر به تنش نباشه شوخی کردم یه وقت ورندارین بچه رو ببرین کرمون..!!! میگن کرمون هواش سرده...!!!تازه خدا منو ببخشه بخوام دزدی کنم..!! آخه میرم تو جهنم..!!! یه چیزی..!! میگن تو جهنم دمپایی های دستشویی همیشه خیسه و تازه شیلنگشم رو زمین افتاده...!!!!! بنابراین حلالم کنید...!!!من اگه برم جهنم دو روزه هلاکم...!!!

فریبا خانوم...!!!
یه چیزه با حال..!!!
آیا میدانید مغز انسان تنها حروف اتبدا و اتنهای کلمات را پردازش کرده و کلمه را می خواند؛به هیمن دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این نوتشه شما تواسنتید آن را بخوانید...!!!!!


چقدر دلم هميشه هواي اين شيرين زبونيات رو ميكنه پروانه جون. ببين يه وقت نشه فعل معكوس اتفاق بيفته من بيام تو رو بدزدم. واي زبونم لال،اونوقت جواب بابا و مامان گلت رو چي بدم. استغفر.... اين از گوهرافشانيهاي حالا اونم از بچگيات.
بچگياي خودت كه يادت نيست چه نقل و نباتي ميريختي كف آموزش، وقتي با اون آهنگ صداي شيرينت كه انگار صداي بهم خوردن لبات هم ازش ميومد حرف ميزدي.
حظ ميكردم جان خودت كه الهي هميشه تر و تازه باشه. يادش بخير خورشيد خانوم. يادش بخير
پروانه ی کاغذی
13 مهر 90 11:43
فریبا خانوم؟! این سرویس نی نی بلاگ شکلکی من باب موضوع پرواز کردن از شدت ذوق نداره؟!
ظاهرا که نداره..ولی مشکلی نیست...!! حلش میکنم..!! همه چیزو بسپورین به دست من..!!!
[داره از شدت ذوق پرواز میکنه]

[خجالت همراه با خاک بر سری]
[خجالت خالص]
[عشق][عشق][عشق]
[ذوق مرگ][ذوق مرگ][ذوق مرگ]
...



هزارتا از همين آيكونها كه توصيف كردي تقديم به پروانه ي عزيزم. منكه مثل تو اينقدر قوه ي تخيل و نوشتن قوي ندارم كه. كپي ولي بلدم.



نسرین
24 مهر 90 15:18
نیروانای عزیزودوست داشتنی امیدوارم زودتر بزرگ شی ببینی مامانت چه کرده چه وبلاگ زیبایی برات درست کرده درست مثل خودت.


سلام نسرين عزيزم، خوبي؟ پروين جان چطوره؟ مامان اينا، خوبن همه؟ خيلي لطف داري هم به من هم به نيروانا. مي بوسيمت خاله ي مهربون. دلمون براتون تنگ شده. ايشالا زود زود ببينيمتون باز.