شعرهايي كه ميخواني
گنجيشكك اشي مشي، لب بوم ما نَشي ...
اين شعر رو از بابايي ياد گرفتي، تو مراسم گنجشك لالايي كه ظهرها براي خوابوندنت اجرا ميكنه و بايد يه فصلي در موردش بنويسم. جسته گريخته يادش گرفتي و ميخوني.
يه روز كه رفته بوديم خونه ي خاله افسانه و روي تختخوابهاشون ورجه وورجه ميكردي بهت گفتم" بايد مواظب باشن، نيفتي" كه تو دراومدي " ميافتي تو حوض نقاشي "
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
- عمو زنجيرباف
- بََََ له
- زنجير منو بافتي ؟
...
تو خونه ي خاله سهيلا با خاله سهيلا و خاله شهلا و سميرا و من و مبين دست در دست تو يه دايره درست كرديم و بياد بچگيامون اين شعر رو خونديم و چرخيديم و چرخيديم تا تو هم ياد بگيري. اما كاش كسي براي تو زنجيري نبافه رهاي من!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی