دوباره زادگاهِ تو
خيلي غيرمنتظره و يهويي يه سفر به يزد برامون پيش اومد. شهري پر از خاطره ي شيرين براي من از روزهاي زيبايي كه تو نازنينم توي سرنوشتمون رقم خوردي و توي وجودم نشستي. شهري كه وقتي از دنياي نازيباي پزشكي ديار خودمون كرمان بهش پناه آوردم، پناه امن و مهربونمون شد. وقتي كه بعد از بي معرفتي پزشك زنان و زايمانم در كرمان - كه منجر به از دست دادن جنين دو ماهه مون مهربانو شد - ديگه دلم نخواست خودم و جيگرگوشه م رو به دست كساني بسپرم كه بويي از انسانيت و تعهد پزشكي و اخلاقي به بيمارانشون نبردن، با بابايي تصميم گرفتيم از امكانات پزشكي و وجدان هنوز بيدار هموطنان در استان مجاورمون يزد، استفاده كنيم. براي ما كه جايي بين يزد و كرمان ساكنيم زياد تفاوتي نداشت...