خشم قلمبه *
عزیزکم,
شصت و هشت ماهگیت چه بیصدا گذشت, شاید واسه اینه که اینقدر بزرگ شدی که گذشت ماهها دیگه کفاف نمیکنه و درگیر ماهانه های اهوراییم.
این چند وقته من و تو عین دو تا دختر بچه با هم کل کل میکنیم, لج میکنیم, گیس و گیس کشی راه میندازیم, احترام همو حتی جلوی نزدیکان درجه یک و دو نگه نمیداریم و ... .
همینه که توی پست قبلی نوشته م که باید کتاب بخونم. کتاب "کودک, انسان, خانواده" رو خوندم. اولش یه کم تسلی پیدا کردم و خیالم راحت شد که تنها نمونه ی مادرانی نیستم که دلشون میخواد نمونه باشن ولی برعکس رفتارای نازیبایی ازشون سر میزنه. تو بخشای آخر در مورد خشم سخن رفته بود و اینکه خشم احساسیه قابل احترام و اتفاقا باید بچه ها خشم پدر و مادر رو ببینن ولی نه به شکلی انفجاری بلکه کنترل شده و آرام آرام رها شده. حالا من هی دارم خشمی رو که از وقتی خودم رو شناختم فکر میکردم باید بخورمش و قورتش بدم سر تو رهاش میکنم, تو که ضعیف ترین آشنای منی و ترسی ازت ندارم و نه که هنوز بلد نیستم آرومکی باشه, یهویی و انفجاری میشه!
این خشم قلمبه ی من واقعا اسباب شرمندگیم شده. بهم فرصت بده یاد بگیرم چه جوری کنترلش کنم تا تو هم از من الگو بگیری. خیلی وقتا که وجدانم درد میگیره برات توضیح میدم که من بچگیام مهدکودکی نرفته م که بهم یاد بده وقتی عصبانی میشم انگشتامو فوت کنم, آب بخورم, نفس عمیق بکشم, تا ۱۰ بشمارم, ... و همینه که داد میکشم و اخم میکنم و .... بهت میگم دارم کتاب میخونم که یاد بگیرم چه جوری باهات رفتار کنم. و تو چنان وروجکی هستی که وقتی دارم با تأمل روی رفتاری که انجام دادی و قاعدتا واکنشی از من میطلبه مکث میکنم میگی: داری فکر میکنی چه جوری باید با من خوب رفتار کنی؟!
عاشقتم نیروانای من, عاشق مهربونیات, فهم و اندیشه ی بلندت, زبون بازیات, بازی کردنات با اهورا که غش غش خنده ش رو درمیاره, دلسوزی کردنات برای اون وقتی خشمم سر اون طفل معصومم سرایت میکنه, معصومیت کودکانه ت که یه لحظه بعد از داد و بیدادی که بینمون رد و بدل شده سمتم میایی و رابطه رو از سر میگیری و همه ی زیباییای روح قشنگت. انگار وقتی اینجا برات مینویسم بیشتر بهت نزدیک میشم و عاشق ترت. کاش بتونم بیشتر از این روزا بنویسم. روزایی که به رعنایی تو میافزایند و به دلمشغولیای بیشتر مادری من.
میدونی این روزا شبکه های موبایلی باعث شده ن حتی اگه یه ذره وقت پیدا میکنم اونجاها مشارکت داشته باشم, یه گروه مادر و کودک عضوم و از اونجایی که آنلاین انتقال تجربیات میکنیم راحت تر و دم دست تره اگرچه حفظ سابقه ی مطالب سخته. اینه که کمتر سراغ این خونه میام با اینکه اینهمه دوسش دارم و با هیچی عوضش نمیکنم.
* خشم قلمبه عنوان یه کتاب کودک از انتشارات کانون پرورش فکری کودکانه که سخت دنبال خریدشم برات.