نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

شصت و شیش قشنگ

1394/3/11 1:18
نویسنده : مامان فريبا
11,169 بازدید
اشتراک گذاری

شصت و شش ماهه ای نهالکم.

مجبورم این جمله ی کلیشه ای "خیلی وقته ازت ننوشته م" رو بنویسم و برم و خدا خدا کنم تا آخر امروز بهم یه فرصت عنایت کنه که خیلی خیلی ازت بنویسم.

-----------------------

جشن پایان سال مهدتون برگزار شد. منم مثل همیشه از شدت هیجان اول روی پا بند نبودم و نمیتونستم بشینم. بعدش وقت خوندن سرود ملی اشکم سرازیر شد و تا دیدم از اون بالا گریه م رو دیدی و اخم کردی زود خندان شدم. بعدشم عین نهال بادمجون هی رفتم اینور سالن، اونور سالن، پیش بابا و اهورا، پیش مامان باباهای دوستات و ... یکی توی نخ من رفته باشه به سلامت روانم شک میکنه.

خیلی لذتبخش بود گلم، خصوصاً که به حرف دل خودم و مدیر عزیزتون گوش کردم و درگیر گرفتن عکس و فیلم نشدم و از لحظه لذتش رو بردم. اهورای عزیز هم خیلی همکاری کرد و طفلی محو دیدن شما و شعرخونیا، نوازندگیا و اجراهاتون شده بود.

در پایان وقتی جایزه ت رو گرفتی اومدی سمت ما شاخه گلهایی رو که برات گرفته بودیم بهت دادیم و شاخه گلهای مربیات رو هم که بهشون تقدیم کنی. خوشحال شدی ولی وقتی فهمیدی واسه ت کادو نگرفتیم، اشک تو چشات جمع شد و کانالت رفت روی موج غر زدن و بهونه. خدا رو شکر سرگرم دوستات شدی و توی حیاط کلی باهاشون بازی کردی و عکس گرفتین.

در کل موافق نبودیم برات کادو بگیریم. توی جشن موسیقی پیش از عید هم کادو نکرفتیم برات.  شاید به دو دلیل

یکی اینکه کلاً هیچ کادویی توی دل تو نمیره مگه عروسکی از مدلی که خودت میپسندی و اونم خیلی به ندرت و مام رغبت اینکه برات کادو بگیریم نداریم از بس که حس میکنیم قدرِ داشته هات رو نمیدونی و هر چیزی زود دلت رو میزنه. ولی یادمه یه جایی ریز گفتی واسه م حباب بگیرین. قربون دل کوچولوت برم. به موقع ش حباب هم برات میگیریم.

دیگه اینکه این روزا دوباره رفتارای لجبازانه اومده سراغت و لازم دیدیم یه کم سخت گیرتر باشیم باهات.

ما رو ببخش عزیزم.

و بازم یه جمله ی کلیشه ای دیگه :" چقدر زود بزرگ شدی عزیزدلم!"

به یاد کلیپ قشنگیکه از فعالیتای شما برامون نشون دادن:

دوست دارم زندگی روووووووووو

پسندها (2)

نظرات (7)

یک مادر
14 خرداد 94 13:42
سلام .دختر منم توراهه .اسمشو میخوام بزارم نیروانا ...آخه زیباترین اسم دنیاست.خیلی وبلاگت قشنگه .نمی دونم چرا ولی ارتباط خوبی برقرار کردم باهاش .حتی گریه کردم ازاینهمه حس مادرانه ات .امیدوارم که من هم بتوانم برای پسرم کاویار ومسافر عزیزم نیروانا مادرانگی به زیبایی مادرانگی تو داشته باشم
مامان ساینا و سبا
20 خرداد 94 7:34
نیروانای عزیزم ورودت را به دوره جدید از زندگیت تبریک میگم فریباجون این جشن برای منم خاطره زیبای جشن پایان مهد ساینا را تداعی کرد و هنوز هم با یادآوریش کلی انرژی می گیرم و اشک تو چشام جمع میشه موفق باشی گلم نیروانای خوشکلم را ببوس
مامان مهدیه
20 خرداد 94 13:37
66 ماهگي گل خندون مبااارك . اي جونممم چه كيفي كردم از عكسها . ببوس نيروانا گلي رو . به اميد موفقيتهاي بيشتر در همه ي عرصه ها
مامان احسان
22 خرداد 94 8:30
اي جونم ماشالله ايشالله هميشه شاد باشي خاله جون
شادی
28 خرداد 94 18:49
چقدر برام جالب بود که شما در روزی که براش این همه ذوق و شوق داشتین هم اسیر احساسات زودگذر نشدین و روی مسایل تربیتی بیشتر تاکید داشتین. این قابل تحسینه به نظرم. اکثر پدر و مادرها خیلی لحظه ای و زود گذر تصمیم میگیرن و همین دوگانگی بچه ها رو سردرگم میکنه. به ما هم سربزنین .
شايان
7 تیر 94 7:53
خدانگهدارشون
بانو
9 تیر 94 14:04
سری مسابقات عکاسی حس زندگی با موضوع دعوت همراه با جوایز ارزنده: نفر اول ربع سکه بهار آزادی نفر دوم کارت هدیه 200 هزار تومانی نفر سوم کارت هدیه 100 هزار تومانی مهلت ارسال عکس تا 30 هر ماه اطلاعات بیشتر در لینک زیر:
http://www.banoo.ir/forum/post/5318