نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

برای روز میلاد تن تو

1392/9/17 2:32
نویسنده : مامان فريبا
14,515 بازدید
اشتراک گذاری

هیچ تشریفات خاصی در نظر نگرفتیم تا توی محیط آروم و جمع کوچیک سه نفره مون به همه ی آرزوهای دست یافتنی قشنگت برسی. قرار بود جشن تولد مهدت پنجشنبه چهاردهم باشه و بعدش هم اگه میسر شد یه تولد فامیلی بگیریم، برای همین حس کردیم هیچی بهتر از این نیست که روز میلادت رو فقط و فقط به خودت اختصاص بدیم. از قبلش که روزشمار تولدت رو نگه داشته بودی برات برنامه های روز تولدت رو یک به یک می گفتم تا آمادگیش رو داشته باشی. صفر عاشقی و لحظه ی تولدت رو که درک و ثبت کردم به امید فردایی پروانه بارون خوابیدم. بیدار که شدی غرق بوسه ت کردم و با پوشوندن لباس دوراییت که از کلی قبل آرزوی پوشیدنش رو داشتی روزت رو روشن کردم. با شادمانی پوشیدی و تا مهد بدرقه ت کردیم. به خاله ی دم در گفتم که امروز تولدته و با شنیدن تبریک تولدت از زبونش دیدم که چقدر شاد شدی. بهت گفته بودم که به خاله هما هم بگی تواد واقعیت امروزه و تو گفته بودی چون وقتی زودتر از همیشه اومدم دنبالت با شادی گفتی برات آهنگ زدن و پایکوبی کردین. چقدر خوشحال شدم و سپاسگزار قلبی از خاله ی مهربونت. برات یه دفترچه ی خاطرات با کاغذ کادوی دختر توت فرنگی و یه برچسب پرنسسی خریدم و همون هدیه ی به ظاهر ناچیز باعث شد که برای چندمین بار روزت روشن بشه. با شادی برگشتیم خونه تا برای برنامه ی بعد آماده شیم. البته قرار بود بریم پارک که به دلیل جیش سرکار عالی از یه طرف و اشتیاق مفرطت به بازکردن کادوت از طرف دیگه، یه تغییر کوچولو و مدبرانه توی برنامه دادم. توی خونه با شادی به کاغذ کادو و  قفل دفتر خاطرات و چسبوندن برچسبا مشغول شدی تا بابا اومد و رفتیم سمت ناهار. شاهانه صرف شد و کلی چسبید. بعدشم رفتیم سمت پارک مادر تا یه دل سیر، تاب و سرسره بازی کنی. چه ساعت خوبی هم بود، خلوت و پر از گرمای دلچسب بعدازظهر پاییزی. اونجا هم به تفریحات مورد علاقه ت پرداختی و ما لذت بردیم. قصد خونه کردیم تا با یه استراحت کوچولو آماده شی برای کلاس ورزش ولی تو استراحت نکردی، مطابق همیشه. توی راه کلاس ورزش هی گفتی که میخواهی بخوابی و منم گفتم بخواب، ما توی ماشین می مونیم تا بابا بره دندونپزشکی و برگرده ولی خوب شد نخوابیدی چون لحظات شاد و مفرحی در پیش بود و حیف بود از دست بره. وارد کلاس که شدیم با یه شعف خاصی به همه اعلام کردم که تولدته و همونجور که خودم در ذهن داشتم شنیدم که پس کو شیرینی و کیک؟! از قبل فکرش رو کرده بودم که وقتی مشغول ورزش میشی منم بزنم بیرون و از قنادی همون نزدیک، شیرینی بخرم و همه رو سورپرایز کنم ولی خب نباید تا اون موقع بروز میدادم تولدته و نقشه م لو رفته بود. این شد که تا کلاست شروع بشه با هم رفتیم بیرون و تو اصرار کردی کیک تولد بخریم. منم به فال نیک گرفتم و شمع خریدم ولی توی راه برگشت نگران از اینکه حالا چه جوری بدون هیچ امکاناتی این کیک رو ببریم و بخوریم! توی کلاس ورزش اما با دیدن اونهمه تمهیدات مثل کارد و ظروف یکبار مصرف و ... بدون برنامه ریزی قبلی لذتی بردم وصف ناپذیر، شوخی شوخی تولد گرفتیم و کام خودمون و همه ی دوستات و حاضرین توی سالن شیرین شد، البته بجز بانوان محترمی که رژیم داشتن! مرسی از خاله های مهربون ورزشی که با روحیه ی شاد ورزشکاریشون همون چند لحظه ای رو که صرف تولدبازی برات کردن کلی به عمرمون افزودن. با کلی انرژی و خاطره ی خوش از کلاس ورزشت، به اتفاق بابایی و همراه با یه بار وسایلی که از قبل توی ماشین گذاشته بودم قصد آتلیه کردیم برای ثبت این روز قشنگ توی چهارگوشه ی یه عکس که تو مخالفت کردی و خواستی بریم سرزمین رویایی که بیشتر تفریح کنی تا اینکه در قید فیگورهای عکاسی وقتت  تلف بشه. پذیرفتیم چون روز و البته دیگه شب، شب تو بود. توی سرزمین رویایی هم یه دل سیر بازی کردی، مث پارسال. و البته یه دلیلی که این برنامه رو برات گذاشتیم هم همین بود که تنها چیزی که از تولد پارسالت برات یادگار و موندگار شده بود، همین رفتن به سرزمین رویایی بود که هر وقت از جلوش رد میشدیم یادآوری می کردی. توی راه برگشت به خونه که البته بدون بابا بود به لطف شیرین زبونیات راننده ی آژانس یه جا نگه داشت که امرت رو اطاعت کنم و برم برات یه شاخه گل بخرم. آخه عجیب عشق میکنی واسه خودت گل بخری. این سنتی شده که هر وقت گلفروشی میریم تا واسه کسی گل بخریم یه شاخه گل هم واسه ی خودت انتخاب میکنی و مام میخریم. این عادت قشنگت رو دوست دارم و واسه همینم خودم بهش بال میدم. نزدیک خونه اصرار داشتی که بریم سوپری و چرخ دست بگیری و خرید کنی ولی من علیرغم اینکه توی برنامه هم گنجونده بودمش و بهت نگفته بودم، نای همراهی نداشتم. خودت هم خسته بودی و این از بهونه های خوابت بود. اومدیم خونه و از باقیمانده ی ناهار، شام خوردیم و لالایی پویا گوش کردیم و روز میلادت با یه عالمه خاطره ی خوش رفت که به فرداهای روشن لبخند بزنه. 

یادش بخیر، عکساشو در ادامه ببین :

پسندها (2)

نظرات (22)

مامان ساينا و سبا
17 آذر 92 8:03
گل من...پروانه زيباي هزار رنگ...تولدت مبارک بهترين روزت همراه با يک مامان مهربون و خوش قلب در تک تک سلولهايت به ثبت رسيد ... و خاطره اين روز تا ساليان سال خواهد ماند... فريباي عزيزم ... تولد دوست داشتني ترين دختر دنيا را بهت تبريک ميگم
مامان فريبا
پاسخ
ممنونم از اینهمه محبتت عزیزم. لطف و محبتت رو هیچ جوره نمیتونم پاسخگو باشم جز اینکه از خدای بزرگ برات بهترینها رو آرزو کنم در کنار دو تا دختر ناز و دوست داشتنیت که خیلی دلم براشون تنگه
مامان حسني
17 آذر 92 8:22
به به عجب روز باحالي بوده ها خوش به حال همه تون بازم تولدنيرواناي خوشگلم را تبريك ميگم نمي دونم اخرش پيغامهاي تبريكم رسيديانه البته هفت تا اسم ام اس كه برگشت خورد فريبا جونم فكرنكني بي معرفتم ها دوروز درگيراين بودم كه يكي ازتبريك هام برسه ولي همش به دربسته خوردم نمي دومن موبايل وكامپيوترچشون بود به حال بازم مباركه
مامان فريبا
پاسخ
جای تو خالی دوست مهربونم. خوش بحالمون که تو و لطفت رو همیشه داریم. منو ببخش نوشته م که موبایلم همون صبح تولدش بعد از اینکه یه عالمه اس ام اس بازی کردم و خبر تولد نیروانا رو به اقصی نقاط عالم پخش کردم هنگ کرد و دیگه به حالت عادیش برنگشت. من ازت عذر میخوام که بی معرفتی از منه. فدای محبتت. ایشالا همیشه برات برکت بباره. میبوسمت
الهه مامان یسنا
17 آذر 92 8:36
بهترین روز رو براش رقم زدی فریبا جون. خوش به حال نیروانا که مامان به این خوبی داره اون موقعی که توی سرزمین رویایی بودین و من و یسنا بهتون زدنگ زدیم تا یسنا تولد نیروانا جون رو بهش تبریک بگه ولی سعادت نداشتیم. بازم میگم تولدت مبارک نازنینم وایی اگه یسنا اون لباس دورایی رو ببینه
مامان فريبا
پاسخ
فدات شم الهه جون، منو ببخش. زینب گفت که با این از رده خارج شدن گوشیت خیلیا خوردن توی دیوار و حق داشت. آخه آناهیتای نازنینم هم زنگ زده بود و نشده بود که شادیمون رو با شنیدن صداش صدچندان کنیم، همینطور که نشد صدای گرم تو و یسنای گلم رو بشنویم و شاد و شادتر بشیم. بازم معذرت میخوام. گوشیم انگار شبیخون حجم بالرین پروانه رو تاب نیاورد و جان داد. قربون یسنای عشق دورا بشم من. چه قابلی داره خاله جون. یادم میمونه چی دوست داری نازنینم
مامان آرشين
17 آذر 92 10:08
هيچ چيزي و هيچ لذتي براي من به اندازه ي اين جمع كوچولوي3 نفره نيست... عاشق اين 3 نفره بازيام... خوش باشين هميشه 3 نفري...
مامان فريبا
پاسخ
قربون این همدلی و همراهی همیشگیتم باصفا. یه روزی ایشالا شیش نفره صفا کنیم در کنار جمع سه نفره ی شما
مامی آرشیداجون
17 آذر 92 10:32
عزیزدلم نیروانای شیرینم امیدوارم زیرسایه باباومامان عاشقت سالیان سال پایداروسلامت روزتولدتون روجشن بگیریدوخاطره های خوش وخوب براتون باقی بمونهباورمیکنی مامان فریبامنم دوست دارم فقط به آرشیداتواین روزخوش بگذره وازتشریفات خوشم نمیاد
مامان فريبا
پاسخ
ممنونم از دعای جانانه ی زیبات لی لی جون. الهی برای شماهام همین زیباییها و بسی زیباتر رقم بخوره. خوشحالم از همدلیت نازنین. البته به شرطی که خاطرم از اتفاقای زیبای دیگه هم که قراره روزای بعد بیفته آسوده باشه
محبوبه مامان الینا
17 آذر 92 11:23
همه آذری ها رو عشق است تولد نیروانای عزیز مجددا مبارک عزیزم فریبا جون بابت کامنت خاص و زیبایی که برام گذاشتی خیلی ممنونم عکستون قبل از صرف ناهار شاهانه خییییییلی خوشگلهانشاله همیشه همینطور لبتون خندون باشه
مامان فريبا
پاسخ
فدات عزیزم. واقعاً سلامتی هر چی آذری نازنینه. اختیار داری عزیزم، نوشته ی خاص و زیبای تو حس آدم رو بر می انگیخت وگرنه من کاری نکردم. ممنونم از نگاه زیبات. ایشالا تو هم همیشه دلشاد و لبخند بر لب باشی در کنار الینای نازنینم و در جمع گرم خونواده
جیران بخشنده
17 آذر 92 15:45
تولد تولد تولد نیروانای عزییییییییزم مبااااااااارک ایشالا 120 ساله بشی فریبا جون واقعا واسه تولدش چه برنامه جالبی رو تدارک دیدین
مامان فريبا
پاسخ
مرسی از همدلی و تبریک قشنگت جیران خانوم گل
زینب(عمه آرتمیس)
17 آذر 92 16:46
امیدوارم همیشه شادباشین درکنارهم,هیچ چیز بهتر ازاین جمع کوچولو نیست.فریبا جون شما باید بخونی :سرمون گرمه ,ما 3تایی جمعمون جمع...
مامان فريبا
پاسخ
زینب عزیزم، نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی اسم قشنگت رو توی نظرات تبریک نیروانا دیدم. ببخش که هنوز نرسیدم بیام خونه ی قشنگ برادرزاده ت و مخصوص ازت تشکر کنم عزیز دلم. ایشالا که همیشه خوش باشی و با عزیزانت جمعت جمع باشه
مامان آیسو وآیسا
17 آذر 92 17:31
دوست خوبم تولد گل دخملتون مبارک باشه...وبلاگ قشنگی دارید با اجازه لینکتون کردم خوشحال میشم لینکمون کنید وبهمون سربزنید...www.aysuaysa.niniweblog.com
مامان فريبا
پاسخ
سلام دوست نازنین! ممنون از تبریکت به دخترم و تشریفت به این خونه عزیزم. چشات قشنگه دوستم. باعث افتخاره. شمام به جمع دوستای نیروانام خوش اومدین. به امید دوستیهای بیشتر
🌙مامانِ چشمه بهشتى
17 آذر 92 20:46
كار فوق العاده اى كردين ... خيلى قشنگ بود . خاطره اين روز توى ذهن نيروانا جان ماندگار مى شه خيلى صفا داره آدم به دل بچه ها باشه كاش آدم هيچ كارى نداشت و مى تونست همه وقتش رو براى بچه اش بذاره
مامان فريبا
پاسخ
لطف داری عزیزدلم، واقعاً ای کاش که میشد ولی فکر نکنم در اون صورت شیرینی بیشتر با هم بودن رو به این خوبی می چشیدیم. چشمه ی بهشتی رو حسابی ببوس و ازش بنوش
مامان مهبد كوچولو
18 آذر 92 9:01
به به به چه صفايي كرديد 3 نفري توي اون روز زيبا !!!! فريبا جونم خوش به حال ِ نيروانا كه مامانش بهترين جشن دنيا رو براش گرفته و زيباترين خاطره ها رو در ذهن كوچولوش براش ساخته . اميدوارم كه روزهاتون هميشه قشنگ و شاد بگذرن و سايه ي بابا و مامان مهربون نيروانا بالاي سرش باشه . باز هم تولد دختر پاييزيت رو تبريك ميگم و بهترينهاي دنيا رو براش آرزومندم
مامان فريبا
پاسخ
مهدیه ی عزیزم، خوش به حال من که دوست مهربون و بامرامی چون تو دارم که همیشه یادمی و بهم سر میزنی هرچند هنوز نتونسته بیام خونه ی مهبد عزیزم و ازت تشکر کنم. تو دوست نازنینم هم زیباترین خاطره های دوستی رو برام میسازی و ازت ممنونم. امیدوارم روزای قشنگ عمرتون جاویدان باشن. برای تو، مهبدم و عمو مهدی هم دنیا دنیا شادی آرزو دارم.
مامان خورشيد
18 آذر 92 15:50
واي من بالاخره امروز موفق شدم براتون پست بذارم. عروسكم كيف كردم از اينكه روزت انقدر عالي بوده و بهت خوش گذشته. همه روزاي اين 4 سالگي مال توست عزيزم و الهي كه از لحظه لحظه اش لذت ببري. دونه دونه قشنگي هاي اين دنيا رو ببيني و بودنت رو مثه يه معجزه كشف كني. مامان فريبا از اينكه خورشيدم تو دنيايي هست كه يه گوشه اش نيروانا هست و شما هستي و اينهمه شور و عشق از صميم قلب خوشحالم. مي بوسمتون و آرزو مي كنم به لطف و بركت لبخند نيروانا همه بچه ها از ته دل بخندند. خنده هات جاودان دختر شيرينم.
مامان فريبا
پاسخ
ممنونم ازت مامان خورشید گلم، مرسی از اینهمه تلاشی که کردی و من شرمنده بابت اسکریپت پروانه ای که باعث میشد لینک نظرات بجز توی IE، توی مرورگر دیگه ای وا نشه. هرچند تو مهربون هر طور شده انرژی مثبت و باران مهرت رو توی پستای دیگه بهمون ارزانی داشتی. ممنونم ازت یه دنیا. با تمام وجودم آرزو میکنم تو و خورشیدم هم در کنار بابای خوبش هر روز عمرتون رو شیرین تر و شادتر از روز قبل درک کنین. بودن شماها برای ما معجزه ست مامان خورشیدم و من هم از اینکه توی دنیای قشنگمون معجزه ی شماها رو داریم شادم و سپاسگزار خدا. جاویدان بدرخشید
ویدا
18 آذر 92 16:45
تاخیر مارو به بزرگواری خودت می بخشی، می دونم تولدت مبارک نیروانای نازنینم
مامان فريبا
پاسخ
اختیار داری ویدای نازنین. ممنونم از بودنت و از تبریک قشنگت. شاد باشی همیشه
حنانه
19 آذر 92 2:14
سلام فریبا جون حست رو تجربه نکردم ولی مطمئنم که فوق العاده عالیه منم موافقم بعضی وقتا سادگی بهتر از هر تشریفاتیه آدم تو جمع خونواده ی کوچیکش می تونه آرامشی رو داشته باشه و بهش خوش بگذره که شاید تو هیچ مراسم دیگه ای نداشته باشه هرچند که در کنار دوستان بودن هم خیلی وقتا خوبه با آرزوی سلامتی و آرامش
مامان فريبا
پاسخ
سلام حنانه ی عزیزم. هنوز پیش تو هم نتونسته م بیام و ازت تشکر کنم. ممنونم از حضور سبزت تو روزای قشنگ تولد نیروانام عزیزم. آره واقعاً با اونهمه هیجانی که توی اون روز داری بودن توی یه جمع کوچیک و آروم خیلی به آدم کمک میکنه لحظه رو بیشتر درک کنه. البته ما با امید برگزاری جشنش توی روزای آینده اون روز رو سه نفره گذروندیم وگرنه بودن در کنار خونواده و دوستان هم همیشه با صفاست. برات همیشه شادی آرزو دارم دوست نازنینم و امیدوارم روزی از این تجربه ی شیرین یه حظ وافر ببری
مامان بردیا
19 آذر 92 9:52
چقدر خوبه که یک روز واقعا مال خودت باشه. خوشبحالت پرنسس خوشکلم. همیشه دل شاد و شیرین کام باشی عزیزم. باز هم تولدت مبارک عزیزم
مامان فريبا
پاسخ
مرسی خاله مهدخت عزیزم، خیلی دوسِت داریم. کاش یه روزی شمام توی تولدم باشین و با هم کام شیرین بشیم. بوس بوس
مامان نیایش
19 آذر 92 10:07
تولدت بازم مبارککککک باشه گل نازم خیلی عکس های قشنگی بود الهی همیشه لبات خندون باشه عزیز دلم و هیمشه به تولد بازی میبوسمتون
مامان فريبا
پاسخ
قرررررربونت خاله زهره ی عزیزم. مرسی از نگاه قشنگت. الهی شمام دلشاد باشین همیشه و همیشه. در کنار شما تولدبازی بیشتر میچسبه. به امید اون روز
شايان
19 آذر 92 10:30
عزيزم تولدت مبارك الهي هميشه تنت سالم و لبت خندون باشه زير سايه مامان و بابا بهترينهاي دنيا نصيبت فرشته زميني (راستي رفتي رستوران ا اس پ... ما كه رفتيم پشيمون شديم از كيفيت وحشتناك و محيط نا تميزش و پرسنل... واقعا فقط ظاهرش شيكه هيچي نيست)
مامان فريبا
پاسخ
مرسی عزیزم. الهی شما و شایانمم همیشه شاد و تندرست باشین. فداتون. (جدی میگی؟؟؟!!!! چقدر تجربه های ما متفاوته از این رستوران!!!؟؟؟ من هر چی اونجا خوردم خوشمزه بوده و تنها گله ای که ازش داریم اینه که غذاهای مورد علاقه ی ما و خصوصاً شیشلیکش همیشه زود تموم میشه و بابا حامد که سخت مشتاقه بخوره و با شیشلیک مشهد مقایسه کنه هنوز به این آرزوش نرسیده. خیلی برام جالب بود. )
مامان آناهيتا
20 آذر 92 8:27
عزيز دلم. شاپرك نازم. چي از اين بهتر كه روز تولدت در كنار بابا و مامان خاطره خوش روز تولدت رو با هم رقم بزنين. يادش بخير وقتي سرچشمه بودي اين روز با هم بوديم زيباي خاله. دلم برات يه ذره شده.
مامان فريبا
پاسخ
زینب عزیزم، یادم نمیره پارسال رو که چه جوری روز تولدش رو برامون پر از خاطره های قشنگ کردین. و شک ندارم که همیشه با شماها بهترین خاطره ها رقم میخوره. امسال از سعادت بودن باهاتون محروم بودم و بازم عذر میخوام که دل کوچیک آناهیتام برای تبریک تولد به نیروانا گفتن توی این شب بدست نیومد، از دست موبایل من و خاموشیِ بی موقعش مونده تا از حظ دیدار و شادمانی با شما برخوردار بشیم، ای کاش
مامان آیسو وآیسا
27 آذر 92 17:58
خصوصی دوستم ممنونم عزیزم
مامان آیسو وآیسا
1 دی 92 1:47
یلداتوووووووووووووون مباررررک
مامان فريبا
پاسخ
مرسی عزیزم، برای تو هم مبارک باشه این اولین روز زمستون که روز تولد خورشید و چیرگی روشنایی بر تیرگیه
مهسا مامان هلیا
10 دی 92 16:06
دخترنازه مامانی هستی نیروانا بانو؟؟؟؟؟؟؟خیلی نازی خدا حفظت کنه
مامان فريبا
پاسخ
سلام مهساجان، لطف دارین. دوستدار شماییم
محمد
7 بهمن 93 17:48
سلام با مطلب زیر بروزم "اگر می خواهید چین و چروک پوستتان را باز کنید این 9 روش خانگی را فراموش نکنید..."