11 زيبا : 16 ماهگي تو - 5 سالگي ما
فردا تولد ۱۶ ماهگيته گوشه ي دلم!
مباركمون باشه ۱۶ ماه حس حضور شادي آفرين تو در جمع دو نفره مون و در بين خونواده ي من و بابايي كه به چشم ميبينم چقدر عاشقانه دوستت دارن. فردا سالگرد يه اتفاق خيلي مهم ديگه هم هست كه اگه نمي افتاد تو هنوز توي خاطره ها و توي سياره ات بودي و هنوز به زمين فراخونده نميشدي.
فردا پنجمين سالگرد ازدواج من و باباييه عزيزم!
درست ۵ سال پيش در يازدهم فروردين هشتاد و پنج عشق ۴ ساله ي من و بابايي به آغاز دوباره (نميگم به انجام رسيد چون معتقدم عشق آغاز حركته نه مقصد حركت) رسيد و عليرغم همه ي مشكلاتي كه نميذاشت من و اون ما بشيم، رسماً ما شديم. اين اتفاق بزرگي تو زندگي هر دومون بود چون بزرگترين آرزومون محقق شد.
ديگه همه ي عالم و آدم ميدونست :
ماجراي عشق شورانگيز ماست اين حكايتها كه از فرهاد و شيرين كرده اند
و
شكر خدا كه هرچه طلب كردم (يم) از خدا بر منتهاي همت خود كامران شدم (يم)
عدد ۱۱ رو دوست دارم. كنار هم قرار گرفتن دو تا يك ! و اينكه ازدواج ما در يازدهمين روز از سال اتفاق افتاد بيشتر دوست دارم. اين خيلي منو به فكر فرو ميبره و ايمانم رو به راستين بودن عشقمون بيشتر ميكنه. برا همينه كه عليرغم همه ي فراز و نشيبهايي كه تو زندگي پيش مياد - و حتي براي عشاق هم ابتداي زير يه سقف زندگي كردن با دورنماي زندگي عاشقانه تفاوتهايي داره - پايبند عشقمون بوديم و بعنوان گرانبهاترين داراييمون ازش محافظت كرديم. شيريني تو نيرواناي عزيزم براي اينه كه ميوه ي عشقي. عشقي كه من و بابايي، تو باغچه ي دلمون كاشتيم و با زلال اشك آبش داديم و از خورشيد خدا بهش نور تابونديم. تو هم در ۱۱مين روز آذر بدنيا اومدي درست سه سال و نه ماه گذشته از پيوندمون. و همه ي اينها بدون هيچ برنامه ي از پيش تعيين شده اي از سوي ما بود. خدا خودش تا هميشه ي راه باهامون باشه عزيزم و با همه ي آدما.
تبريكت رو مي پذيرم عزيزم حتي اگه الان نتوني بگي. برق نگاهت گوياترينه.
هدیه ی این روز قشنگ چندتا عکس قشنگه از تو و ما که بیادگار میذارم. عمر فایل سرور پاینده باد! این موسیقی متن هم در حال و هوای این روز بیادموندنیه که تا چند روز دیگه هوای وبلاگتو معطر کنه گلم. البته که به عطر تن تو نمیرسه.
پي نوشت : اين پست رو امروز ميذارم چون تا سه روز آينده معلوم نيست بتونم آپ شم.