نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

باز جوید روزگار وصل خویش

1396/7/24 18:04
نویسنده : مامان فريبا
1,874 بازدید
اشتراک گذاری

اول صبحی با خوندن این پیام از یه دوست مهندس نقشه بردار نازنین توی گروه دوستان هم دانشگاهی خودم به فکر فرو رفتم:
"به نظرتون کدوم قسمت از راه رو اشتباه رفتیم که مانیکور هر انگشت سی هزار تومان دستمزدشه، ولی محاسبات و طراحی سازه فلزی ساختمون متری پنج هزارتومان؟ !😐"
براش جواب نوشتم:
"عزیزم راه تو درست درسته، اونا راهشون رو اشتباه رفته ن"
برام نوشت:
"... نگران جامعه و آینده ی بچه هامونم".
و باز بیشتر فکرم درگیر شد. چقدر ارزشهای جامعه ی ما تغییر کرده، چقدر بجای هر چه بیشتر پرداختن به چیزایی که یه زیبایی واقعی و تموم نشدنی بوجود میارن گرفتار زیبایی های ظاهر شدیم. گفت و گو نداره که زیبایی و آراستگی ظاهر هم مثل همه ی اصل ها یک اصل غیرقابل چشم پوشیه و زیبایی برای هر چیزی قابل تحسین و لازمه و چشم ها هم خوراک زیبا برای دیدن لازم دارن ولی این حجم هجوم بسمت اون و دست یافتن به هر شکل از زیبایی و به هر قیمت معقول و غیرمعقول مادی و معنوی واقعاً نگران کننده ست.
بعد بلافاصله انگشت اشاره رو بسمت خودم گرفتم و خودم رو زیر ذره بین گذاشتم؛ من بعنوان مادر تو، یه دختر تقریباً هشت ساله که این روزا میبینم خیلی به تیپ و ظاهر و قیافه ش میرسه و برای بیرون رفتن کلی به موهاش ور میره و لباساش رو با وسواس انتخاب میکنه و چاپ استیک مثلاً بی رنگ و صرفاً تقویتی لبهاش رو اونقدر روی لباش میکشه تا یه رنگ اناری خوشگلی به خودش بگیره، چقدر بجای تعریف از خوشگلی تو، زیباییهای اخلاقیت رو تحسین کرده م، چقدر رفتارهای خوب تو رو به رُخت کشیده م و تمجید کرده م، چقدر هنر دست تو رو، نقاشی های زیبای تو رو، کاردستی های خلاقانه ت رو و مشق های خوش خط و تمیزت رو آفرین گفته م که بهت یادآوری کنم ارزش واقعی از دید من مادر چیه. ارزیابی من از خودم در این مورد خوبه ولی هنوز عالی نیست. الان یادم افتاد زیر مشقات تا حالا هیچی ننوشته م در این باب در حالیکه خانوم معلم نازنین امسالتون توی جلسه ی اول سال به این موضوع و اثر شگرف اون اشاره کرده بود.
یاد متن هایی افتادم که زمان پرواز مریم میرزاخانیِ نازنین توی شبکه ها و مدیاهای مختلف، دست به دست میچرخید و از زیباترین ها و اثرگذارترینهاش برای من اونایی بودن که عکسهای مختلفش رو تفسیر میکردن که چهره ش در عین سادگی ظاهر، چقدر زیبا و باشکوه بود. من خودم عاشق نگاهش و لباسای ساده ش توی عکسها بودم و واقعاً دوست داشتنی بود. آقاجون روحش شاد که فردا سومین سال فراخونده شدنش به آسمونهاست، همیشه میگفت: "صورت زیبای ظاهر هیچ نیست، ای برادر سیرت زیبا بیار"
من اما به چیزی ورای این بیت قشنگ ایمان دارم، ایمان دارم زیبایی معنوی و فکری هر فرد نوری داره که از چهره ش میزنه بیرون و اون رو زیبای زیبا نشون میده.
اگه تک تک ما به عنوان فردی از جامعه و پرورش دهندگان نسل بعد از خودمون به این موضوع ایمان بیاریم و عملاً الگوی احیای ارزشهای واقعی برای فرزندانمون باشیم شاید بشه به نسل آینده امیدوار بود و اون پیام تکان دهنده ی اول صبح دوست عزیزم رو که واقعاً جای تامل داره، تنها جایی در گوشه ی تاریخ و به عنوان گوشه ای از واقعیت شوک برانگیز یه جامعه خوند و به فراموشی سپرد.   

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان فاطمه
24 مهر 96 21:17
شما نمیخواید خاطرات دختر و پسر گلتون رو بنویسید؟؟؟
الهه
18 آبان 96 19:16
سلام مادر گرامی، خیلی استفاده کردم از متن و محتوای زیبایی که یادداشت کرده اید، امید که با تلاش مادران این سرزمین، فردا هایی روشن رو خلق کنیم.
مامان فريبا
پاسخ
سلام الهه جان، سلام دوست عزیز، ممنونم از اینکه وقت گذاشتین و خوندین و نظر پرمهر دادین. منم به آینده ی روشن امیدوارم و برای ساختنش تلاش میکنم محبت