گهی پشت به زین
دیروز خانوم معلم عزیزتون با ابتکار قشنگش توی تکلیف شبتون چنان غافلگیرتون کرد که به گفته ی خودت جیغ شادمانی همه تون تا اون سر مدرسه رفته. دیکته شبانگاهی رو که هر شب باید بهتون می گفتیم رو از شما خواسته بود که به ما بگین و ما مادرا دیکته بنویسیم. وقتی از سر کار برگشتم خدا رو شکر داداشا خواب بودن و با ذوق برام گفتی و منم لباسم رو نصفه نیمه در آورده نشستم به نوشتن. حس خوبی داشت، خصوصاً که توی دفتر فنری قشنگت با اون مداد نرم و روان خیلی حس خوش خطی بهم دست داده بود. البته سعی می گردم سرعتم رو خیلی زیاد نکنم که تو حس نزدیکی بیشتری بهم داشته باشی و فقط گاهی از ترس بیدار شدن بچه ها و نصفه نیمه موندن کار تخته گاز می نوشتم. املای من رو چک کردی و چند تایی از غلط هام رو گرفتی خصوصاً سر هم و جدا نوشتن ها رو رعایت نکرده بودم ولی از چند تا غلط عمدی که برای چک کردن دقت تو توی متن گذاشتم فقط یکیش رو دریافتی، اونم چون خودت یه بار اشتباه نوشته بودی قبلاً. هی میگفتی "مامان خجالت داره واقعاً مث بچه کلاس اولی ها "هالا" رو اینجوری نوشتی!" دم خانوم معلم عزیزتون گرم که حال و هوای مشق نوشتن شبانگاهی تون رو کلی عوض کرد.