راه رفتن
شوق فراووني به راه رفتن داري نوپاي من. هي ميگي "تاتا" و منظورت اينه كه كفش به پا كني و بزني تو حياط و بعدهم كوچه. هنوز راه رفتنت كامل نشده عشق پله نوردي داري. بماند كه عشق به ارتفاع كه تو طالعته از همين حالا آشكار شده در وجودت. مكانهاي تفريحي مورد علاقه ات ميدوني كجاهاست؟ روي انواع و اقسام ميزها و دراورها از ميز آينه ي پذيرايي گرفته تا جاكفشي دم در. خلاصه يكي دو روزه ظهر كه ميام خونه بايد لباس تنت كنم و عليرغم هوايي كه هنوز يه كم بوي بهار داره و بيشتر سرده تا بهاري، تو كوچه بگردونمت. ولي عجب كيفي داره دستاي كوچولوت رو تو دستم بگيرم و پا به پاي تو همراه آهنگ قدمهاي كوتاه تو قدم بردارم. اينجوري لذت راه رفتن رو احساس مي كنم؛ فارغ از بدو بدوهاي روزانه كه سرعت تندش حال و هواي حركت رو از يادت ميبره. فقط بخاطر راه رفتن راه ميرم ، نه رو به مقصدي و نه به هدف خاصي. با تو راه رفتن خيلي باحاله. ممنونم كه اين لذت زيباي فراموش شده رو به من هديه كردي. با تو از نو بچگي مي كنم.