و ما یسطرون
امروز جشن الفبای تو برگزار میشه نازنینم. با مدرسه که تماس گرفتم گفتن بدون حضور اولیا هست. ملالی نیست و قطعاً بدون حضور ما و در جمع دوستان کلاس و مربیان، بهت خوش میگذره و تو خودت میدونی که به چه ترتیبی باید از هر لحظه، لذتی رو که باید ببری. برای این روزِ مقدس که تو قادری تمام حروف الفبای زبان مادری ت رو بخونی و بنویسی هیچ هدیه ای ارزشمندتر از کلیدی از این خونه ی خاطره هات نمی یابم که تقدیمت کنم. چقدر انتظار این لحظه رو کشیده م که قلمی بدست تو بدم و از خودت هم بخوام که در ساختن و پرداختن این خونه که برای من همه ی هویت دنیای مجازیم هست به یاری بشتابی. دلم غنج میره اسم قشنگت بغل این خونه در زمره ی نویسندگان، میدرخشه.
الفبا آموخته ی قشنگم! مبارکت باشه ابزار مهمی که در این نٌه ماه با همه ی سختی و آسونی و تلخی و شیرینی بدست آوردی ولی یادت باشه بیشتر از اون، الفبای زندگی مهمه که هم با تمام وجودم و عشقم سعی در آموختنش به تو دارم، اگر چیزی از اون بلد باشم و به شیوه ی عملی و الگو بودن برای تو، و هم همه ی همت و همّ و غمّم اینه که در زمانها و مکانهای مختلف در معرض یادگیریش قرارت بدم.
کلمات و جملات، خوندن و نوشتن بسیار با ارزشند اما با ارزشتر از اون پیامیه که در اثر اندیشه ی تو و جوهره ی وجود تو انتقال پیدا میکنه یا دریافت میشه. روح زبان و نوشتار هست که قابل ستایشه. با تمام وجودم روزی رو آرزو میکنم که با ابزاری که امروز بدست آوردی به مدد روح بلند خودت اعجاز کنی و برای هستی، اثری بیش از هست بودن خودت بجا بذاری عزیزکم!