نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

هر دم از این باغ

1395/10/9 8:32
نویسنده : مامان فريبا
4,790 بازدید
اشتراک گذاری

چالش های زیادی رو در ارتباط با مدرسه ت داریم. گاهی اونقدر ترس برمون میداره که با خودمون میگیم همین فردا مدرسه ت رو عوض میکنیم و بعد که به خودمون میاییم یادمون میفته که مشکل رو باید برطرف کرد نه که ازش فرار , مسأله رو باید حل کرد نه که صورتش رو پاک.

کلاس اول تو بیشتر برای ما بوته ی آزمونه دخترکم, خوب که نگاه میکنم میبینم واقعا هفت سالگی چه دوره ی پرخطر و مهمیه برای تو و ما.

ورای مسایل سوادآموزی تو که شکر خدا با کمترین اشکال و نقصی در حال پیشرویه, مسایل تربیتی و اجتماعی زیادی هست که باید روش کار کنیم و به نتیجه برسیم. از دوستای تو و تأثیر شگفتی که روی رفتار و شخصیتت دارن, از محیط مدرسه و مسایل خرید و بوفه, از رفتار تو با همکلاسیات و با کادر مدرسه.

یه دوست عزیزی داری که از مهدکودک همیشه باهات بوده و تنها کسی هم هست که از دوستای مهد با تو همکلاس و هم مدرسه ای شده. اینقدر دوسش داری که به همه ی کلاس گفتین ما با هم خواهریم و اینقدر این مسأله برای خود تو جدیه که وقتی میرفتی جشن تولدش میگفتی نکنه بچه ها واسه منم کادو بیارن که خواهرشم! و مثلا نگران این موضوع بودی در حالی که قند توی دلت آب میشد و خدا خدا میکردی اینطور باشه. این دوست عزیز یه خواهر بزرگتر داره که اتفاقا اونم توی همون مدرسه ست و از بد یا خوب روزگار با هم با یه سرویس میرین مدرسه و برمی گردین. یه خودروی شخصی که عین کمپوت شما سه تا رو به همراه یه جفت خواهر دوقلو توی خودش جا میده و میبره میاره. میخوام بگم فاصله هاتون با این خواهر بزرگتر و دوقلوهای کلاس ششمی خیلی کمه و ارتباطتتون زیاد. و این باعث میشه خیلی تحت تأثیرشون باشین, هم تو و هم اون دوست جون جونیت. از بد حادثه نکات منفی زیادی توی رفتار دوستانت از تو میشنویم که متأسفانه در تو هم داره ظهور میکنه. بدترین و آزار دهنده ترینشون هم دروغگویی و کلک و فریبه. خشونت و پرخاشگری که بماند و گاهی فکر میکنم از من شاید تأثیر میگیری ولی دروغ, دروغ, چیزیه که حتی درصد کمیش هم توی گفتار و کردار نه من و نه بابایی تا حالا دیدی و خب خیلی برامون آزاردهنده ست که میبینیم همه ی تلاشمون برای نهادینه شدن این اخلاق خوب در تو داره با چالش مواجه میشه. البته هنوز خوشحالم که علیرغم اینکه میدونی ناراحت میشیم, رفتارای بدی رو که توی مدرسه در قبال دوستان و معلمت ازت سر میزنه رو میایی و برامون میگی, اگرچه یه کم دیرتر و با سیاستهای شگفت انگیزی که شاخ آدم درمیاد.

شیطنتایی که موندم چه جوری فراگرفتی؟ یه بار برای تلافی علامت منفی ای که خانوم معلمتون کنار یه تمرین اشتباه ریاضی تون زده بود با همون دوست جون جونی تصمیم گرفتین برنامه ی کلاسی رو از روی دیوار دربیارین و پاره کنین! این کار رو کردین و بعدش که معلم پرسیده کار کی بوده به روی خودتون نیاوردین! توی گردش علمی در واکنش به یکی از دوستات که نمیدونم خواسته جات رو بگیره یا هولت داده محکم هولش دادی و خورده به نرده و گریه زاری. انگار سرش خون اومده بوده و بعد توی خونه وقتی مقنعه ش رو در آورده, فهمیده. فرداش باباش اومده توی مدرسه و نمیدونم با هماهنگی یا بدون هماهنگی کادر مدرسه تو رو از کلاس خواسته ن و پرسیده چرا این کار رو کردی, تو هم از ترس به دروغ گفتی حواست نبوده! یا کتاب همکلاسیت رو برداشتی و گذاشتی توی کیفت, نمیدونم چی رو خواستی تلافی کنی, و وقتی معلمت پرسیده خبر داری کجاست به دروغ گفتی نه!!!

توی تولد همین دوست جون جونیت که همزمان برای خواهرشم تولد گرفته بوده ن در حالیکه دوستای شما فقط یه نفر بوده ن و دوستای خواهر بزرگه پنج شیش تا, داشتین نقشه میکشیدین چیکار کنین که به خواهر بزرگه خوش نگذره و جشنش خراب بشه.

خلاصه اینکه نمیدونم با این خواهر بزرگه چه کنیم! اونکه توی تولد تو هم وقتی اومد با هم جر و بحثتون شد و طی مشاوره ای که با بابا حامد داشت تصمیم گرفت برگرده خونه و از جشنت بره بیرون. اینطور که پیداست مشکلات رفتاری زیادی داره که نمیدونم تا حالا هیشکی سعی کرده حلشون کنه یا نه و حالا مشکلات رفتاری اون چنان توی آیینه ی رفتار تو هویدا شده که عصبیمون کرده. از اینکه رفتارای مثبت رو اینقدر توی وجودت پابرجا نکرده باشیم که چنین راحت رفتارای منفی رو پذیرا باشی ترس برمون میداره, هم من و هم باباحامد. 

 چالش دیگرمون بوفه ی مدرسه ست و نسیه خریدنای تو! هی عدسی و لوبیا گرم میخری که بعدش پول ببری, یا از دوستات قرض میکنی یا خاله شهلا که اونجا معلمه. نه که پول برات نذاریما, نه! پولایی که ازمون میگیری صرف خرید خنزر پنزرای دیگه میکنی و واسه اصل قضیه چیزی نمیمونه. مشکل از خودمونه اقتصاد یادت ندادیم دخترک, نمیدونم خودمون اصلن تا چه حد اقتصادی هستیم. یادمه یه پست گذاشته بودم واسه یه سمیناری در مورد آموزش همین مسایل اقتصادی که زمانیکه سرچشمه بودیم شرکت کردم. لینکش رو انتهای همین پست میذارم. خودمم میرم دوباره میخونمش بلکه کمکمون کنه در حل این مشکل.

و چالش دیگه که نوشتنش واقعا برام اندوهباره, خانوم معلمتونه. نمیدونم چرا خانومی با این همه سال سابقه ی کار و بر سر نهادن عنوان والای معلمی باید یه چنین رفتارایی ازش سر بزنه. لحن های نامناسب و حرفهای نازیبایی که ازش برامون میگی همه یه طرف, این حرکت بسیار زشت یه طرف دیگه. که بیان و سر کلاس و برای شما بچه های ساده دل معصوم تبلیغ کلاه هایی که خودشون برای موبایل! میبافن بکنن و از شما بخوان هر کی میخواد فردا اینقدر تومان بیاره براش ببافم, موبایلش یا موبایل مامان باباش سرما نخوره! هر چقدر تلاش میکنم واقعا این کارشون رو نمیتونم هضم کنم. آخه بعدشم هر چی که خواستیم از خریدش به بهانه های مختلف منعت کنیم نشد که نشد. معلمتون که انگار مادر دوم و همه کس شما توی مدرسه ست وقتی اینجوری تبلیغ میکنه کدوم بچه ایه که دلش نخواد. اونوقت تکلیف اون بچه هاییکه ممکنه برای خرید همین تیکه ی کوچیک پول نداشته باشن و دلشون بخواد چی میشه؟! تکلیف شأن والای معلم که اینجوری به خاک کشیده میشه چی میشه؟! حالا این وسط تماشا کن که اون دوست جون جونی شما واسه بابا و مامان و خاله و عمه و عمو هم سفارش خرید رد میکنه! نمیدونم چرا اینهمه تفاوت فاحشی رو که توی نحوه ی تربیت تو و سایر دوستانت میدیدم رو چشم پوشیدم تا تو به مدرسه ای که دلت میخواد بری. شاید به این امید که فکر میکردم دست و پنجه نرم کردن با مشکلات میتونه از ما آدمای بزرگتری بسازه. حالا نمیدونم آیا درسته که اونایی که به نظرمون قابل حل نیستن ازشون اجتناب کنیم یا نه؟

پی نوشت:

لینک سمینار ارتقای هوش اقتصادی فرزندان که توی متن بهش اشاره کردم :

http://nirvana.niniweblog.com/post/228

حالا که میخونمش افسوس میخورم, چون پنج و شش سالگی تو رو اونجوری که توصیه شده بود اقدام نکردیم. ای وای حالا باید بیشتر تلاش کنیم.

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان ويهان جون
11 دی 95 12:00
سلام مامان فريباي عزيز مطمئناً شما با فراست و كارداني خودتون بر اين چالش ها غالب ميشيد ولي چيزي كه منو متعجب كرده رفتار ناشايست معلم نيرواناي عزيزه سر كلاس و اين نشون از اين داره كه مديريت مدرسه اونقدر ضعيفه كه كنترل بر رفتار نادرست معلمينش نداره و اين جور چيزا هم با تحقيق در مورد مدرسه بدست نمياد و وقتي درونش قرار ميگيري خودشو نشون ميده در هر صورت نگرانيتون بجاست و قابل درك
مامان فريبا
پاسخ
سلام عزیزم, ممنونم از همدلی و همدردی ت. در حال حل معضلاتی هستیم که براشون کاری از دستمون برمیاد و با معاون مدرسه هم رفتار خانوم معلم رو در میون گذاشتیم؛ هر چند شک میدونم ادامی بکنن, حداقل بخاطر اینکه نام خودشون خراب نشه فکر کنم سکوت کنن و بعدشم انکار.