یلدای آریایی
یلدای امسال خیلی خوش گذشت, با وجود شما هندونه های شیرینم و سایه ی بلند مادرم و لمس حضورش توی شادی لحظه هامون؛ توی خونه ی پدری با همراهی خاله شهلا و خانواده ی دمشون گرم و مهربانش. زدیم و خوردیم و رقصیدیم و عکس دورهمی گرفتیم, در حالیکه همه از دنیای مجازی فاصله گرفته بودیم تا به واقعیتهای اطرافمون بیشتر دل بدیم.
برات ننوشتم که با همت خانه ی کودک و خلاقیت آریای کرمان, که چند وقتیه به یمن شبکه های اجتماعی مجازا شاهد فعالیتای قشنگشون هستم, شب چله ی امسال رو پنج شب زودتر پیشواز رفتیم و جشن گرفتیم. از بس که دلم میخواد این آیین های قشنگ نیاکان رو توی دلتون حک کنم هر آنچه که به این مهم کمک میکنه رو با تمام وجود استقبال می کنم. وقتی از جشن خانه ی آریا برمیگشتیم اینقدر توی فضا و حال و هواش غرق شده بودی که با هیجان به بابا گفتی, بابایی فردا اول زمستونه! از ننه سرماشون خیلی خوشت اومده بود, خصوصا اینکه بعد از جشن, توی استخر توپ با تمام انرژیت کلی توپ سمت بنده خدا حواله کرده بودی و ایشونم حسابی باهات بازی کرده بودن. بعدشم تا چند روز توی خونه میشنیدم که شعراشون رو زمزمه میکردی:
فرشته ها دست میزنن, دست دست دست
فرشته ها پا میزنن, پا پا پا
فرشته ها بال میزنن, پر پر پر
فرشته ها میخندن, ها ها ها
فرشته ها داد میزنن, آاااااااا
خوشحال بودم که برات یادگاری قشنگی ساختم. ممنونم از دوستای عزیزم در خانه ی کودک و خلاقیت آریا کرمان که برای شادی و شکوفایی فرزندان کویر تلاش میکنن.
خدا رو شکر که یلدای امسال هم در کنار عزیزانمون به شادی به صبح اول زمستون رسوندیم. تازه امروزم قراره مدرسه تون جشن یلدا برپا کنه.
تولد خورشید خانوم مبارکا باشه.
ننه سرما جون! کلید زمان دستت, خوب و زیبا نگهش دار تا برسیم به عمو نوروز و خانوم بهااااااار.