ای هفت گردون مست تو
اینجوری شروع کردم:
"
میدونی دخترکم, هفت سالگی برای تو فقط گذر از یه سال به سال دیگه نیست. انگار کن تو از یه فصل زندگیت به فصل دیگه ای گذر میکنی. انگار کن یه در بزرگ رو به یه دنیای جدید برات باز شده. این چند روز که دارم کل وجودم رو برای هفت سالگی تو متمرکز میکنم تا فرصتی بیابم و برات بنویسم, همه ش این تیکه شعر فروغ توی ذهنم چرخ میزنه
"ای هفت سالگی
ای لحظه ی شگفت عزیمت
بعد از تو..."
کل شعرش رو توی نت یافتم و خوندم. یادش بخیر یه زمانی کتاب فروغ از دستم نمی افتاد. واسه همین این تیکه های ناب یهویی از صندوقخونه ی ذهنم بیرون میزنه. داشتم میگفتم, شعر رو که خوندم دلم گرفت؛ به درد اومد. نمیخوام هفت سالگی برای تو خداحافظی با پاکیها و معصومیتهای کودکیت باشه. نمیخوام چشمت که به دنیای آدم بزرگا باز میشه گل سرخ و سیارکت رو فراموش کنی شازده کوچولو!
امروز که سال زمین اومدنته, با تمام وجود میخوام این هفت دور مقدسی که با تو به گرد خورشید عشق زدیم کیمیای کودکیت رو جوری برات ساخته و پرداخته باشه که هر وقت مس وجودت از دنیای هزار رنگ آدم بزرگا زنگار گرفت, آنی کند که باید.
دیر نیست, روزی که همه ی حروف الفبا رو فراگرفته ای و دیگه میتونی این همه حرف دل و خاطره رو که این سالها برات نوشته م بخونی. قلبم فشرده میشه. همون نی نی دو کیلو و چهارصد و پنجاه گرمی که صدای مک زدن و شیرخوردنش رو حوالی همین لحظه ها در سکوت محض اتاق توی وجودم طنین انداز کرده بود و دو تا مردمک سیاه چشاش وسط اون یه ریزه سفیدی دورش توی اون تاریکی برق میزد و منو می پایید, …
آخ الانه که… نمیدونم اهلی ت کرده م یا نه, من که اشکم سرازیره… "
اینجوری تموم شد:
"
دخترکم, عزیزکم, نیروانای عزیزم!
کاشکی هفت سالگی برای تو همچنان پر باشه از کودکی, از دل بستن به بازی حبابها و بادکنکها, از باران پروانه , از شعر و ترانه و گل, از …
ای هفت گردون مست تو ما مهره ای در دست تو ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
…
"
پ.ن. ها:
بیت ناب از مولانا,
باران پروانه نام اثری از احمد عزیزی
بیاد آنتوان دوسنت اگزوپری خالق شاهکار شازده کوچولو که باهاش زندگی می کنم انگار